اگر به سایتها و خبرگزاریها سری بزنید، میبینید که امیرشهاب رضویان از سال 85 به این طرف فیلم سینمایی نساخته؛ اما معنیاش این نیست که او در هشت سال اخیر هیچ کاری نکرده.
او در این مدت آموزشگاهش را سروسامان داده، یک فیلم تلویزیونی ساخته (سفر زمان) و در یک فیلم بازی کرده (استراحت مطلق). در حال حاضر هم مدیر سالنهای سینمای پردیس کورش است.
رضویان مدتی هم هست دوباره پشت دوربین رفته و ساخت فیلم تازهاش، سرقت مردان خاکستری را آغاز کرده؛ فیلمی که بهنوعی اولین ساختهی سینمایی او، سفر مردان خاکستری، را بهیاد مخاطب میاندازد.
سرقت مردان خاکستری داستان دو دزد کهنهکار به نامهای آقاکمال و آقاجمال است که بعد از بیست سال از زندان آزاد میشوند، اما دورهشان گذشته است و تخصصشان در قفل بازکردن و دیگر شیوههای دزدی بهکار نمیآید.
سال 67 محمد، یکی از دوستان قدیمی رفته بود به زندان همدان. البته برای اجرای تئاتر در ساختمان قدیمی ندامتگاه همدان؛ همان ساختمان سنگیای که در دوران رضاشاه ساخته شده و جایگزین محبس قدیم شهر شده بود.
شروع کرده بود به تمرین یک تئاتر با زندانیان عادی زندان شهر. یکی ـ دو ماه را صرف ارتباط با زندانیان کرده بود تا جایی که او را بین خودشان پذیرفته بودند و کمکم از دل داستانهای واقعی زندگی ایشان طرح تئاتر محمد هم شکل گرفته بود.
و تدریجا فضای هشتی بند را مبدل کرده بودند به پلاتوی تمرین و دو ـ سه ماه را صرف بازخوانی خاطرات و بازسازی و تمرین صحنهها کرده بودند.
بعد از آن محمد توانسته بود مدیران زندان همدان را مجاب کند و اجازهی اجرای عمومی نمایش را در تالار فجر همدان گرفته بود. یک روز زندانیان جرایم مختلف را تحتالحفظ برده بود به تالار و اجرایشان موفق از آب درآمده بود.
موفقیت این اجرا محمد را بر آن داشت که تئاتر را برای جشنوارهی تئاتر فجر به تهران بیاورد که آورد و اینبار زندانیان در معیت یک افسر شهربانی که بسیار رابطهی خوبی با زندانیان داشت به تهران آمدند و در هتل هویزهی تهران در کنار دیگر گروههای تئاتری جای گرفتند.
از موضوع که خبردار شدم دو ـ سه شب که گروه زندانیها در تهران بودند همراهشان شدم. شبها به هتل میرفتم و تا نیمهشب به گپوگفت با آدمها میگذشت که زندگی هرکدامشان یک تئاتر بود.
اولین شب اجرا یکی از زندانیها خواهرش را که در تهران زندگی میکرد در بین جمعیت دید. پس از اتمام نمایش دلتنگ بهسراغ افسر نگهبانشان رفت و افسر که حال دگرگون زندانی را دید، بدون هیچ وثیقه یا محافظی زندانی را به خانهی خواهرش فرستاد.
شرطشان این بود که برای اجرای فردا زندانی برگردد. زندانی رفت و فردا برگشت. معرفت حکم میکرد که برگردد. سرقت مردان خاکستری آمیزهای است از آنچه آن سالها شنیدهام با رگههایی از طنز و نگاهی به سینما و دلتنگیهایی که سینما ایجاد میکند.
منبع:همشهري 24