همين است كه كارآفريني براي ما تبديل شده به غولي كه غلبه بر آن نيازمند شانس آنچناني و استعدادهاي اينچنيني است. اما اگر به سراغ كارآفرينان واقعي برويد و به حرفهايشان گوش بدهيد، ميبينيد كه اغلب آنها از اين فرمول ناگهاني موفقيت، بيبهره بودهاند و موفقيتشان نتيجه چيزهاي ديگري بوده است. بسياري از آنها نه استعداد بينظيري داشتهاند و نه حتي كار عجيب و غريبي انجام دادهاند. موفقيت آنها در كسب و كارشان هم راز و رمز خاص و غيرقابل دسترسي ندارد. جالبتر اينجاست كه خود آنها هم آدمهاي بيادعايي هستند؛ آدمهايي كه با آن تصوير «يك موجود ناشناخته» كه براي ما ساختهاند، تفاوت بسيار زيادي دارند.
از «كارآفرين» تصوير ديگري هم در ذهن مردم وجود دارد: آدم ثروتمندي كه ثروتش را نه به قاعده كه به رابطه اندوخته است. آنها واقعا تقصيري هم ندارند؛ چرا كه بعضي از ثروتمندان جامعه ما كه خودروها و خانههاي گرانقيمتشان جلوي چشم مردم عادي است، از همين فن شريف «رابطه داشتن» به وضعيت امروزشان رسيدهاند.
متأسفانه باور اينكه كسي با تلاش خودش و با كسب روزي حلال به مال و منالي رسيده باشد، آسان نيست. با اين حال در همين ايران امروز، تعداد كارآفريناني كه با همت خودشان به بالاترين درجات ثروت و درآمد رسيدهاند هم كم نيستند. كافي است با آنها برخورد داشته باشيد تا ببينيد مشكل تصوير ذهني غالب جامعه ما در مورد رابطه ثروت و كارآفريني چيست: اينكه هر ثروتمندي، كارآفرين نيست!
اگر كارآفريني اينها نيست، پس به چه معناست؟ بياييد به اين سؤال پاسخ بدهيم. شما ايده عالي داريد، عكاس بينظيري هستيد يا چيزهايي شبيه اينها. نخستين سؤالي كه پيش ميآيد اين است كه آيا دستيابي به موفقيتهاي بزرگ امكانپذير است؟ تحقيقات علمي و تجربه ثابت كرده كه راهاندازي و توسعه كسب و كارهاي كوچك قواعد و اصولي دارد كه با كمي بوميسازي در تمام دنيا شبيه هم هستند. ماجرا بهسادگي از اين قرار است كه «يك آدم خلاق يك ايده فوقالعاده را در زمان مناسب تبديل به يك محصول يا خدمت كرده و به بازار عرضه ميكند.» در پسِ همين يك جمله ساده دنيايي معنا نهفته است.