تاریخ انتشار: ۲۰ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۳:۰۰

همشهری‌آنلاین: جواد گلپایگانی که چند روزی است از زندان آزاد شده، هنوز نتوانسته خودش را با تهران جدید هماهنگ کند.

مردم «آتقی» را بیشتر از «جواد گلپایگانی» می‌شناسند.‌‌ همان مردی که با کمر خمیده راه می‌رفت و با زبان بی‌زبانی به جوانان دهه شصتی هشدار می‌داد که اعتیاد چه تبعات شومی دارد.

در زندگی «جواد گلپایگانی» سه تاریخ سرنوشت‌ساز وجود دارد. سال ۱۳۶۸ او با سریالی که به نام «آیینه عبرت» پخش می‌شد، محبوب شد، همه چیز به خوبی و خوشی پیش می‌رفت تا اینکه یک حادثه تلخ در سال ۱۳۸۰ مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. او در آن سال تصادف منجر به جرحی با یک خانم داشت که آن خانم رضایت نداد و گلپایگانی به زندان رفت.

آتقی به دلیل گرفتار بودنش در زندان بدهی‌های زیادتری بالا آورد و برای همین بدهی‌ها سال‌ها در زندان ماند. سال ۹۳ او بعد از تحمل حدود ۱۴ سال حبس با کمک ستاد دیه و خیرین گلپایگان از زندان آزاد شد و به آغوش خانواده‌اش بازگشت.

او که تهیه‌کننده دو فیلم قابل اعتنا و خوش ساخت «شیلات» به کارگردانی رضا میرلوحی و «نقطه ضعف» ساخته محمدرضا اعلامی بوده، الان فعالیتی در سینما ندارد.

  • از تله فیلمی که قرار بود در آن بازی کنید، چه خبر؟

قرار بود اسفندماه شروع بشود. هنوز کار کلید نخورده و من سر کار نرفته‌ام.

  • در این چند روز که از زندان آزاد شده‌اید به لوکیشن‌های قدیمی «آیینه عبرت» هم سر زده‌اید؟

نه، هنوز وقت نکرده‌ام، من چند روزی است که آمده‌ام. به لحاظ روحی هنوز کاملا آزاد نشده‌ام.انگار هنوز از زندان درنیامده‌ام.

  • یادتان می‌آید در کدام محله‌ها کار کرده‌اید؟

پامنار، میدان محمديه(اعدام سابق)، بازارچه نایب‌السلطنه، خیابان بوذرجمهر و یک منزل بزرگ در شمیران (چهار راه خلیلی)؛ ‌‌ همان منزل مجللی که من می‌گفتم: «عجب عمارتیه»

  • زمان تصویربرداری «آیینه عبرت» صبح تا شب شما چطور سپری می‌شد؟

از صبح ساعت شش سرکار می‌رفتیم و بعضا تا چهار بعد از نصفه شب کار می‌کردیم.

  • دستمزد‌ها چقدر بود؟

من اصلا دستمزدی نگرفتم. به من دستمزد نمی‌دادند. می‌گفتند تو وضعت خوب است و باید در این کار فرهنگی کمک کنی. آن موقع آقای نوری وزیر کشور بود. از ما خواست که این کار را ادامه بدهیم و از نظر فرهنگی به مبارزه با مواد مخدر کمک کنیم. من در روزنامه‌ها هم اعلام کردم که دستمزدی نگرفتم. من خودم دوست داشتم که این کار را انجام بدهم؛ چه با پول و چه بی‌پول.

  • از هنرمندان آن زمان سریال الان با کدامشان ارتباط دارید؟

با همه‌شان در ارتباط هستم.

  • در زندان به ملاقات شما آمدند؟

نه؛ چون ملاقات ممنوع بود. فقط اقوام درجه یک می‌آمدند.

  • برای ایفای نقش معتاد الگویی هم داشتید؟

الگوهایی بود که در خیابان دیده بودم. محل کار من میدان گمرک بود، معتادان زیادی آنجا بودند؛ آنها الگوی من بودند.

  • کدام تکیه کلام شما بیشتر جا افتاد؟

ای بابا، علی جون، معصوم و چندتای دیگر.

  • چقدر اجازه داشتید دیالوگ‌ها را جابه‌جا کنید؟

من از کارگردان اجازه گرفته بودم که بگذارد درباره اعتیاد واقعی صحبت بکنم. ایشان هم اجازه دادند. آقای شاه‌محمدی لطف داشت و می‌گفت چون تو با معتاد‌ها بیشتر در ارتباطی، هر کاری که خودت صلاح می‌دانی انجام بده.

  • زمانی که زندان بودید، فیلم‌ها و سریال‌ها را چقدر دنبال می‌کردید؟

من در خود زندان پنج تا فیلم ساختم به نام هشدار‌ها. فیلم‌های من در جشنواره زندان‌ها برنده شدند و جایزه گرفتند. یک تقدیرنامه هم گرفتم.

  • چه امکاناتی داشتید برای فیلمسازی؟

یک دوربین دستی داشتیم. با متهم‌ها صحبت می‌کردم. کار تدوینش را هم يكي از دوستان انجام می‌داد. او هم زندانی بود. تدوین می‌کرد و تدوینگر خوبی هم بود.

  • در زندان هم زندگی کاملا جریان دارد!

بله. آنجا یک اداره فرهنگ دارد. من خودم مسوول تولید فیلم در اداره فرهنگی اوین بودم. الان کارتش هم همراهم است. آنجا برای زندانیان فیلم پخش می‌کردیم. موزیک پخش می‌کردیم. برایشان کار فرهنگی می‌کردیم.

  • زندانیان شما را می‌شناختند؟

همه‌شان آقا! همه‌شان. همه‌شان احترام من را بسیار داشتند؛ هم آقایانی که در زندان مشغول به کار بودند و هم خود زندانیان. زندانی‌ها که اصلا نمی‌گذاشتند من کاری بکنم. تمام کارهای من را انجام می‌دادند. ممنونشان هستم. غذایم را هم زندانی‌ها درست می‌کردند.

  • کسب و کار خود شما چطور است؟

من یک نمایندگی گرفتم. از آقای مختاری بسیار تشکر می‌کنم. در میدان انقلاب یک دفتر زدم برای پیک بادپا. در شلوغی تهران این طوری می‌خواهم به مردم خدمت کنم.

  • ماشین‌ها چقدر عوض شده‌اند؟

آن زمان من بنگاه ماشین داشتم. در کار لیزینگ بودم. اصلا چنین ماشین‌هایی نبود. من ۵ سال ماشین فروخته‌ام. ماشین‌های جدیدی آمده که من اسمشان را هم نمی‌توانم یاد بگیرم.

  • آن موقع خودتان چه ماشینی داشتید؟

شورولت

  • الان چطور؟

هیچ چی. پیاده هستم. با اتوبوس رفت و آمد می‌کنم. در اتوبوس با مردم صحبت می‌کنم. مردم وقتی من را می‌بینند خوشحال می‌شوند در کنار مردم هستم، چون من خاک پای این مردم هستم.

منبع:همشهري جوان