بهتازگي اكران اولين فيلم بلند سينمايي «شاونِ گوسفند» در سينماهاي جهان آغاز شده است. به خاطر همين فكر كرديم بيمناسبت نيست اگر در آستانهي سال گوسفند، بهسراغ خالقان مشهورترين گوسفند جهان برويم و شما را به خواندن گفتوگويي جذاب با كارگردانهاي اين فيلم دعوت كنيم.
استودیوي انيميشن «آردمَن» همیشه به داستانسرایی قوي و دیالوگنویسی تأثیرگذار در آثارش معروف بوده است. اما شما دو نفر ما را كاملاً غافلگیر کردید! چهطور پذیرفتید این چالش را قبول کنید که یک فیلم بلند بدون دیالوگ بسازید؟ خيلي کنجکاوم كه بدانم در صفحههاي فیلمنامه چه نوشته شده بود؟!
ریچارد استارزاک: [ميخندد!] هیچي! همهي برگهها سفید بودند!
خب، ما خودمان را امانتدار مجموعهی تلویزیونی «شاونِ گوسفند» میدانیم. اینکه این مجموعهي تلویزیونی بدون دیالوگ بود، دليلهاي کاملاً تکنیكي دارد.
«لیپسینك» (هماهنگسازی صدا با حرکات لب شخصيت) كاري بسيار زمانبر است و در نتیجه هزینهي مضاعفی را به گروه تولید فیلم وارد میکند. ساختن فیلم بدون دیالوگ، شاید در نظر اول کمی ترسناک بهنظر برسد، اما اینکه قصهای را فقط با تصاویر تعریف کنید، میتواند فیلم را سینماییتر کند.
در ضمن به نظرم سینما، هنري روراست و صادق است. شما نمیتوانید فقط بهخاطر کاهش هزینهها، به حذف دیالوگها فکر کنید. اگرچه ما دیالوگ نداشتیم و از این بابت در فيلممان صرفهجویی شد، اما در بخش تصویربرداری از هزینههای معمول بیشتر خرج کردیم؛ چراکه تصاویر خيلي بیشتری گرفتیم. يعني اینطور نیست که بشود چیزی کم کرد و چیزی ديگر اضافه نکرد و باز هم توقع داشت كه یک محصول خوب بهدست بيايد.
البته ناگفته نماند برای خود ما هم فکرکردن به ساخت یک فیلم بلندِ بدون دیالوگ، کمی نگرانی به همراه داشت. ما هم شک و تردیدهایی داشتیم. اما هیجانمان برای ساخت آن بسیار بیشتر از این نگرانیها بود.
مارک برتون: مجموعهي انیمیشن «تام و جری» را كه به خاطر دارید؟ همان كه در دههی هشتاد ميلادي پخش میشد. به نظر من، یکی از جذابیتهاي آن مجموعه، استفادهنکردن از گفتوگو و کلام بود. اگر دقت كرده باشيد، بهمحض اینکه در سالهاي بعد روی قسمتهاي جديد اين کارتون، صدا گذاشته شد و شما موش و گربه را در حال حرفزدن يا آوازخواندن دیدید، وضعيت تغيير كرد. برای من و خيلي از مخاطبان تام و جري، داستان تمام شد. انگار چیزی مُرد! این شخصیتهاي باكلام، برایم كاملاً غریبه بودند.
دربارهی فیلمنامهي «شاونِ گوسفند» باید بگویم، نوشتن فیلمنامه برای هالیوود، كار بسیار مشكلي است، چون آنها فقط دیالوگها را میخوانند! در اصطلاح میگویند که فیلمنامه را میانهخوانی میکنند. آنها در هفته بیش از 10 فیلمنامه میخوانند و برای همین اصلاً روی توضیح صحنه و نماها تمرکز نمیکنند.
جملهی خوبی در عالم سینما وجود دارد که میگوید، «فیلمنامهی خوب، فيلمنامهاي است که بیصدا داستانش را بگوید». صادقانه میگویم که فیلمنامهی ما حقیقتاً فيلمنامهي سختی برای خواندن بود! ما حرکتها و شوخیهاي بامزهای را تعریف کرده بودیم. خودمان میدانستیم که قرار است چه شوخی و حرکتی را بسازیم، اما برای کسی که از ذهن ما بیخبر بود، شاید تصورکردن صحنهها سخت میشد. وقتی به مرحلهي «استوریبُرد» (داستان مصور صحنههای يك فیلم) رسیدیم، کار کمی آسانتر شد. چون حالا از حرکتهايي كه ما در نظر داشتيم، تصويري نشان داده ميشد و این به ساخت فیلم سرعت میبخشید.
باید بگویم که شما خطر بزرگی کردید. حتی استودیوي «پیکسار» هم چنین خطری را نپذیرفت و برای انيميشن «وال-ايی» بعد از 40 دقیقه از شروع فیلم، دیالوگ را وارد قصه کرد. «شاونِ گوسفند»، اگرچه دیالوگ ندارد، اما خيلي پر سروصداست. صداهایی که احساس شخصيتها را بیان میکنند. چهطور توانستید از گويندگان فیلم، چنین احساسی را بدون کلام بیرون بکشید؟
مارک برتون: خیلی سخت! وقتی دیالوگ نیست، یعنی جمله نیست، یعنی کلمه نیست و یعنی هیچ صفت و موصوف و فعل و فاعلی هم وجود ندارد. بعد مثلاً من بايد از گوينده بخواهم که بدون استفاده از كلمه، احساس ناراحتي شخصيتش را نشان بدهد. میبینید کار چهقدر سخت ميشود؟!
براي همين در تمرینهايمان، این كار را ميكرديم كه به گوينده ميگفتيم فلان احساس را ميخواهيم و بعد از او میخواستیم بلافاصله با صدايش نسبت به آن واکنش نشان دهد، بدون اينکه كلمهاي به زبان بياورد.
راستش فکر میکنم انتقال احساس، تنها با آواها و بدون استفاده از کلام، هرچند دشوار، اما بسیار تأثیرگذارتر است. ایدهي ساخت فیلم بدون دیالوگ را از ابتدا «ریچارد» مطرح كرد. این، نوعي زورآزمایی بزرگ بود. شما کلامی ندارید که مخاطب را جذب کند. در عین حال، تصاویر بسیار جذاب و چشمگیری دارید. البته این خطر وجود داشت که در روند داستانگویی، به مشکل بر بخوریم. نمیخواستیم مخاطب را سردرگم کنیم و نمیخواستیم فیلم برای مخاطب کسالتآور باشد. برای همین بهجای اينکه به نداشتن دیالوگ فکر کنیم، به صداهایی که میتوانیم داشته باشیم فکر کردیم. «شاونِ گوسفند» پر از صداهای ریز و ظریف جیرجیر، تیکتیک، دقدق و صدها صدای خوب دیگر است.
قصهي اين فيلم از کجا آمد؟
ریچارد استارزاک: از خیلی جاها!
اولین چیزی که میخواستیم این بود که گوسفندان را از مزرعهي ساکت و سرسبز، بهجایی کاملاً متفاوت ببریم و چه جایی بهتر از یک شهر بزرگ برای ماجراجویی؟
تصور گوسفندان در شهر، به خودی خود خندهآور است! براي همين، شوخی پشت شوخی بود كه به ذهنمان میرسید. صحنههای بامزه و جذابي که چشمهاي مخاطب را خیره میکند و او را ميخنداند. اما فقط همین نبود. نوشتن و تصورکردن صحنهها، یک چیز است و ساختن آنها چیزي دیگر. اینجا تجربهي «مارک» خیلی کمککننده بود. او بیش از 15 سال با استودیوهای «آردمن» و «دریمورکز» همکاری کرده بود و در تعداد بیشماری فیلم موفق، از جمله «فرار مرغی» و «والاس و گرومیت: ماجرای خرگوشها» حضور داشت. بنا به همین تجربه، ساختار اصلی داستان را «مارک» ریخت و بعد شوخیها و داستانکهای طنز به آن اضافه شد.
مارک برتون: وقتی قرار است یک برنامهي تلويزيوني هفت دقیقهای را به یک فیلم بلند تبديل كنيد، باید به شخصیتهای آن با احساستان نگاه كنيد. باید برای شخصيتها روح زندگی را تصور کنيد. البته وقتی شخصیتهاي شما گوسفند باشند، تصورکردن روح زندگی برای آنها کمی عجیب و غریب میشود! فيلم «شاونِ گوسفند»، اثری خندهدار و مفرح است، اما برای ما این فیلم و شخصیتهایش كاملاً جدی هستند. وقتی برای این گوسفندها، زندگی احساسی را در نظر گرفتیم، جايی برای ورود شوخیها باز شد.
در صنعت انیمیشنسازي، استفاده از چهرههای سینمایی یک امر رایج است. اما شما فیلم پرفروشی ساختهاید که هیچ چهرهای در آن حرف نمیزند! باید خیلی به خودتان افتخار کنید. اینطور نیست؟
مارک برتون: بیشتر از افتخار! خیلی دلنشین است در زمانهای که فیلمهای انیمیشن برای فروش بیشتر به صدای هنرپیشگان متوسل میشوند، ما تنها با اتکا به گوسفندهایمان توانستیم گیشه سینماها را بدست آوریم. البته ما نام «آردمن» در پشت خود داشتیم. هواداران انيميشن این استودیو را بهخوبي میشناسند و به آن اعتماد دارند و وقتی فیلمی از این استودیو بر پردهي سینماها اکران میشود، با علاقه به تماشای آن میروند.
خیلی کنجکاوم بدانم چهطور با گويندههاي این فیلم وارد مذاکره شدید و چهطور آنها را متقاعد کردید که از خودشان صدای گوسفند در بیاورند؟!
مارک برتون: [میخندد!] حس خجالتآوری است كه به یک گويندهي خوب و باسابقه بگوييد «میخوای توي فیلم انيميشن بزرگ ما حرف بزني؟» و او با علاقه به شما بگوید «بله! گويندگي انیمیشن فوقالعاده است. قراره جاي كي حرف بزنم و چيكار كنم؟» و آن وقت بشنود «بعبع گوسفند!»
«شاونِ گوسفند» در ابتدا یکی از شخصیتهای فرعی داستان انيميشنهاي «والاس و گرومیت» بود. بعد برنامهي تلویزیونی خودش را بهدست آورد و حالا هم یک فیلم بلند سينمايي. فکر میکنید مخاطبان چهچیز این شخصیت را دوست دارند؟
ریچارد استارزاک: خیلی چیزها! اول از همه، طراحیاش؛ این گوسفند پرطرفدار، چهرهي دلنشین و بامزهای دارد. تا حدی هم به سبك «مینیمالیسم ژاپنی» (سادهگرايي) نزدیک است و صورت تخت و سیاهش، نقاشیهای ژاپني را بهخاطر میآورد. در صنعت انیمیشن، طراحی شخصیت خيلي مهم است و از پايههاي اصلی كار بهشما ميرود. اینکه این گوسفند حرف نمیزند، در محبوبیتش نقش بهسزایی داشته است. او نیاز به ترجمه ندارد. برای همین همهي کودکان و نوجوانان جهان او را میفهمند و با کارهایش میخندند و همراه میشوند. موقعیت او در مزرعه، دوستانش، راهحلهایش در برابر مشکلات، همگی از او شخصیتی ساخته که مخاطب او را باور میکند و میپذیرد.
مارک برتون: به نظرم آن چیزی که این گوسفند را محبوب کرده، دنیای مخفی اوست. در حالی که آدمهای دور و برش او را یک گوسفند عادی میدانند، اما او ماجراجوییها، تفریحها و شیرینکاریهای خاص خودش را دارد. حتی در موقعیتهایی از انسانهاي دور و برش هم باهوشتر است! به نظرم کودکان با او همزادپنداری میکنند و ارتباط او با بزرگسالان را بهنوعی با ارتباط خودشان با والدین و خانودهشان جایگزین میکنند.
چه آیندهاي را براي «شاونِ گوسفند» پيشبيني ميكنيد؟
مارک برتون: شیطنتهای «شاون»، پایان ناپذیرند. اين روزها در حال ساخت 20 قسمت تازه از ماجراهای این گوسفند پرطرفدار هستیم که فکر ميکنیم تماشای اين قسمتهاي تازه، مخاطبانش را راضی میکند.