همشهری آنلاین-مهدی تهرانی: این بخش به سینمای ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۳ و همچنین اوضاع و احوال مخاطبان سینما در طی این سالها می‌پردازد. سالی که کلاه قرمزی و پسرخاله پرفروش‌ترین فیلم وقت تاریخ سینمای ایران شد.

در سالها ی اولیه پس از انقلاب بحث مخاطب خاص مقوله پیچیده‌ای جلوه‌گری می‌کند. در سالهای اخیر نیز اوضاع همینگونه بوده است. برحسب ظاهر دیگر ثابت شده که در سینمای‌ پرمخاطب به هزار و یک دلیل مخاطب خاص‌ می‌تواند وجود نداشته باشد،و مخاطب خاص‌ کیست؟ کسی که تهیه‌کننده قطعا به جیب او نظر نداشته است.تماشاگری که به جیب وی و امثال او به عنوان اصلی‌ترین مقوله‌ی اقتصادی،تهیه‌کننده‌ یعنی صاحب فیلم نظر ندارد و در سینمای‌ پرمخاطب نیز برای او محلی از اعراب موجود نیست.چه جایگاهی جدا از این ساختار یعنی در کل سینمای ایران می‌توان در نظر گرفت؟

مخاطب خاص اگرچه نه همیشه،اما عمدتا به‌ طبقه‌ی اهل فکر(به ویژه واژه‌ی قشر روشنفکر را به‌ کار نبردم)تعلق داشته است.او کسی است که با سینما و تا حدودی زیر و بم آن آشنایی دارد.ژانرهای‌ مختلف و فیلم‌های برتر مربوط به آن را مورد ارزیابی‌ قرار داده است،پیام‌های هر فیلم را می‌تواند درک‌ کند،اگرچه مطلقا و ابتدا به ساکن برای گرفتن و درک پیام از یک فیلم،پای داستان آن نمی‌نشیند،و در نهایت آن‌که قدرت تجزیه و تحلیل و نقد ساختاری و تحلیل محتوایی فیلم را دارد.

طبیعی است چنین مخاطبی هر فیلمی را نمی‌بیند و اگر جزو آن دسته‌ای باشد که آثار سینمایی را برای مقایسه و تحلیل اوضاع فیلم‌سازی‌ نیز ببیند باز هم برای هر ده فیلم این روش را به کار می‌برد.مخاطب خاص به احتمال زیاد اهل قلم‌ است.اما قطعا درباره‌ی فیلم‌هایی که گزینش شده‌ دیده و آن فیلم‌هایی که از هر ده تا یکی را می‌بیند، در مکان‌های متفاوت به صحبت بنشیدند؛و ارزیابی‌ خود را اعلام کند که طبیعتا این مکان‌ها از منزل و محل کار تا یک محفل خانوادگی و دوستانه را شامل‌ می‌شود.

 

مخاطب خاص سخت‌گیر است،حتی نسبت‌ به کارگردان‌های شناخته شده و نیز آن‌هایی که به‌ هرحال به گونه‌ای خود را تثبیت کرده‌اند،اغماض‌ نمی‌کند؛و ممکن است در امتیازدهی به آن‌ها دستش‌ بلرزد و کارهای قبلی‌شان را که خوب از آب‌ درآمده‌اند بهترین‌ها بداند و قبول نکند که بعدها نیز آن‌ها ممکن است فیلمی هم پای آن کار قدیمی و حتی بهتر بسازند.

اما تمام این سخت‌گیری‌ها و حتی‌ بدبینی‌ها به سب عشق او به سینماست،و مخاطب‌ خاص بر این مبنا اگر بدبینی نیز داشته باشد؛ خیرخواهانه است.تمام این عنصرهای موجود در مخاطب خاص می‌تواند نشانگر این باشد که وجود او در سینما کاربردی خاص و عملی خواهد داشت. او می‌تواند قطب‌نما و جهت‌یاب سینما باشد،و سمت و سویی را که به اعتلا منجر می‌شود؛اعلام‌ کند.

در سینمای ایران مخاطب خاص دست کم‌ گرفته می‌شود یا این‌که فرصت پرداخت به او از سوی بسیاری از تهیه‌کنندگان فراهم نیست.اما در مقابل مخاطب«خاص»برای قشر خاصی از سینماگران و کارگردان‌ها در حکم شاخصی‌ اعتباری است،و با نظری قداست گونه به او نگاه‌ کرده و یا از او یاد می‌کنند؛ولی پرسش اساسی این‌ است که آیا از قهر و آشتی این قطب‌نمای سینمای‌ ایران با فیلم‌ها بهره‌برداری مناسب می‌شود یا این‌که‌ این روند سرانجام روزی به دست خواهد آمد؟

پاسخی برای این پرسش نمی‌توان یافت. هم‌چنان که هرگز کاربرد مثبت و وجود او را نمی‌توان دست کم گرفت.مخاطب خاص زودتر از بقیه آغاز فترت سینما در اواخر 1366 را حدس‌ می‌زد،و چه بسا این خطر را در سطح جامعه(بسته‌ به محافل خصوصی و عمومی که در آن شرکت‌ می‌کرد)نیز اعلام می‌کرد،اما این هشدارها و زینهار دادن‌ها به جایی نرسید.در آینده چگونه خواهدشد.

اما قشر عام سینما رو چه می‌کند؟او به سینمای‌ پرمخاطب تعلق دارد.به دیدن شاید وقتی دیگر در سال 1366 ممکن است آن‌چنان رغبت نشان داده‌ باشد که هنگام تماشای مزدوران یا سازمان 4،یا ممکن است دیدن فیلمی مانند تاراج برای او بسی‌ لذت‌بخش‌تر از فیلم ناخدا خورشید بوده باشد. هرچه باشد او دوست دارد وقتی فیلمی را می‌بیند با اما و اگر روبه‌رو نشود،یک داستان سرراست ببیند و در همان سالن تاریک سینما با کاراکتر همذات‌ پنداری کرده و به قول خودش،وجودش را به جای‌ قهرمان یا ضد قهرمان فیلم احساس کند.

او شدیدا علاقه‌مند است سینما برایش ایستگاه‌ نداشته باشد.بدین منظور که او سینما را اتوبوسی‌ فرض می‌کند که برحسب اتفاق فقط دوازده‌ ایستگاه دارد.در ایستگاه مبدأ سوار می‌شود و در ایستگاه مقصد خارج،او سینما را این‌گونه‌ می‌خواهد.چالش،طرح پرسش و ایجاد اما واگرها را در طی دیدن فیلم برنمی‌تابد.

حال با این توصیف‌ها،سینمای پرمخاطب‌ معلوم است که دینی عظیم بر گردن دارد.این سینما شدیدا به جیب این‌گونه مخاطب وابسته است. مخاطب عام در واقع مهم‌ترین حلقه‌زنجیر متصل‌ با تهیه‌کننده‌ی سینمای ایران و حلقه‌ای وابسته‌ی‌ دیگر است.در یک کلام اقتصاد سینما وابسته به‌ مخاطب عام است.توقع او،ذهنیت‌های او، جوشش‌های درونی و دغدغه‌های وی به عنوان‌ سینماگر عام،یا قشر عام سینمارو عنصرهایی است‌ که از سوی تهیه‌کنندگان خاصی(که تعدادشان نیز هرگز کم نبوده و کم نیست و کم هم نخواهد بود.) هواره موردنظر است.

ازاین‌رو فیلمی مثل‌ کلاه قرمزی و پسرخاله پرفروش‌ترین فیلم تاریخ‌ سینما می‌شود.البته در مقاطع زمان خاص.چرا؟ چون سینمای پرمخاطب در زیرمجموعه‌اش‌ عنصرهای جامعه‌شناختی،معناشناختی و رفتارشناختی خاصی را دارد که اثری مانند کلاه قرمزی و پسرخاله شدیدا وابسته به این عناصر است.

یعنی از دو عروسک تلویزیونی که تمام حرف و حدیث خود را در ماجراهای تلویزیونی‌شان‌ گفته‌اند،فیلمی ساخته می‌شود که از دیدن و یا یادآوری صف‌های طویل روبه‌روی در ورودی‌ سینماها از قبل می‌شد نسبت به فروش سرسام‌آور آن نظر قطعی ابراز داشت.

یادآوری این صف‌ها آن«صدای خاص»را در زمان یکی دیگر از«دوران فترت»و یک دوران‌ «درماندگی دوره‌ای»دیگر باز هم در گوش طنین‌ می‌اندازد.

سینمای پرمخاطب ما،به خودی خود می‌تواند یا می‌توانست سینمایی راستین باشد.به تعبیری‌ اصطلاح سینمای پرمخاطب و معنی آن و هویت‌ واقعی‌اش دارای قداست است،حتی به سینمای‌ واقعی می‌توان این کلمه را اطلاق کرد.یعنی اثری‌ که آن‌قدر هویت سینمایی دارد و آن‌قدر زیرساخت‌ تصویری دارد که توانسته است قشرهای مختلف‌ مردم و نظر این همه سلیقه‌های متفاوت را تأمین کند و همذات‌پنداری‌های مجموعه‌های کلان را شامل‌ شود.اما متأسفانه این تعریف حقیقی مدت‌هاست‌ که محلی از اعراب ندارد.سینمای پرمخاطب ما فعلا همان کلاه قرمزی و پسرخاله بود.