اين زمانی است كه دزدان دریایی بیش از هر زمانی به انواع مهمات و کشتی های تندرو مجهز شده بودند و در این میان، یک کشتی معروفتر از بقیه بود؛ کشتی مروارید سیاه متعلق به کاپیتان دزد دریایی باربوسا.
شروع داستان با نمایش کشتی عظیم HMS آغاز میشود، در حالی که کاپیتان سوآن همراه دخترش الیزابت و کاپیتان نورینگتون عازم بندر رویال هستند. در یکی از روزها الیزابت که روی عرصه کشتی آمده است ، پسر بچهای را میبیند که روی تکه الواری افتاده و در میان امواج دریا گرفتار است . وقتی پسرک نجات داده میشود ، اندکی بعد نمای شبح آلود معروفترین کشتی دزدان دریایی یعنی همان مروارید سیاه ظاهر میگردد. الیزابت از پسرک (ویل ترنر) مدالی طلایی که معرف دزدان دریایی است میگیرد و زمان به 8سال بعد کات میشود.
در اين زمان الیزابت 20ساله شده و ویل ترنر نیز به عنوان جوانی رشید و بالغ در پورت رویال کار میکند. در همین میان ، سر و کله کاپیتان جک اسپارو با بازی جانی دپ یکی از معروف ترین دزدان دریایی جوان پیدا میشود که برای دیدن کشتی عظیم HMS مخفیانه به پورت رویال آمده است . آمدن اسپارو به آن بندر مصادف است با جشن و یک میهمانی بزرگ که فرمانده سوآن به افتخار الیزابت و نامزدی ناخواسته او با کاپیتان نورینگتون ترتیب داده است .
در حین برگزاری میهمانی ، الیزابت طی حادثهای از بلندای صخرهای به درون دریا سقوط میکند و حضور بموقع اسپارو نجات بخش او میشود، اما نورینگتون که هویت اسپارو را میداند، به جای تقدیر زندانیاش می کند. هنوز از زندانی شدن اسپارو مدتی نگذشته است که در یک شب که مهتاب وجود ندارد (نبود مهتاب را به خاطر بسپارید تا به اواسط داستان برسیم آنگاه فلسفه وجودی نور مهتاب را دقیقا شرح خواهم داد) کاپیتان باربوسا با کشتی معروف و افراد هولناکش به رویال پورت حمله میکنند.الیزابت دزدیده میشود و از اینجا به بعد دیگر تعقیب و گریزی است که بین دزدان دریایی و اسپارو و ترنر روی میدهد.
- کاراکترهای مستقل و قهرمان
در «دزدان دریایی کارائیب» با چند دسته کاراکتر روبه رو هستیم . در واقع ، کثرت کاراکترهابه گونه ای است که ممکن است در اواسط فیلم نام بعضی از آنها را فراموش کنیم ؛ اما اصلیترین کاراکتر مستقل کاپیتان جک اسپارو (جاني دپ) است . یک دزد دریایی فرمانده که باوجود جوانی و دائم الخمر بودنش کله اش برای این که همیشه یک دزد دریایی معروف باشد، کار میکند. شخصیت دیگر ویل ترنر است .
کودکی که از سوی الیزابت در 12سالگی از آب گرفته میشود و به نوعی شیفته الیزابت است و شخصیت دیگر همین الیزابت سوآن است ، که پدرش فرمانده حکومتی است و کشتی بادپا و عظیم HMS متعلق به اوست . جدای از این سه تن ، کاراکترهای فرعی اما مستقل دیگری نیز وجود دارند که عمده آنان از دوستان «جک اسپارو» هستند که در جزیره «تورچوگا» واقع در دریا کارائیب سکوت دارند.
- کاراکترهای مستقل شیطان صفت
اصلیترین آنها کاپیتان باربوسا با بازی جفری راش است . او که مخوف ترین دزد دریایی تاریخ است ، با فرماندهی کشتی دزد دریایی مروارید سیاه بر آبها حکومت می کند. افراد او نیز مانند آن دو دزد دریایی کله شق که یکی چاق است و دیگری لاغر، یعنی پینتل با بازی لی آرنبرگ و راجتی با بازی مکنزی کروک جزو کاراکترهای مستقل اما فرعی به حساب می آیند. جدای از دزدان دریایی ، کاراکتر کاپیتان نورینگتون با بازی جک داونپورت و حتی کاراکتر متزلزل و بی هویت فرمانده ویتربی سوآن با بازی جاناتان پیرس که در حقیقت پدر الیزابت است ، جزو شخصیت های فرعی ضدقهرمان به حساب می آیند.
- جایگاه عناصر زمان و مکان در دزدان دریایی کارائیب
زیرساخت منظم ، اما سرشار از لایه های دراماتیک و همچنین وجود انگاره های معناشناختی موجود در کاراکترها، در بستری در روند شکل گیری و پیشبرد داستان قرار می گیرند که هویت پذیری داستان و اجزا و عناصر سازندهاش بدون به کارگیری بجا و منطقی از عناصر زمان و مکان ، میسر جلوه نمیکند. زمان در این فیلم در مقاطع مختلف در دستان شخصیتهای اصلی قرار می گیرد و عقب و جلو کشانیدن آن ، باعث تفوق دسته هایی بر گروهی دیگر می شود، ضمن این که سوسپانس های لازمه ، در حین درگیری ها به سبب کش آمدن همین زمان بر جذابیت روایت افزوده اند. در فیلم ، زمان حتی به حربه ای برای شناسایی هر چه بیشتر تبدیل می شود.
در ابتدای نوشتار اشاره کردم که نور مهتاب را به خاطر بسپارید. در واقع ، زمانی که نور مهتاب به دسته کاپیتان باربوسا بتابد، آن وقت است که شناسایی هویت دسته کاپیتان باربوسا برملا می شود. به عبارت دیگر، زمان همه را به بازی می گیرد تا وقت موعود برسد و آن هنگام ، لحظه ای است که در پورت رویال و یا در تورچوگا که آسمان همواره پوشیده از ابر است ، این ابرها کنار بروند و نور مهتاب بر زمین بتابد. با تابیدن همین نور بر باربوسا و ملوانان تحت امر اوست که درمی یابیم کشتی مروارید سیاه و افراد متعلق به آن ، ظاهر و هیبت انسانی ندارند، بلکه آنها در حقیقت نه زنده هستند و نه مرده .
آنهایی که در کشتی مروارید سیاه روزگار می گذرانند، نه می توانند بمیرند و نه این که زندگی عادی داشته باشند و این مهم ، به سبب نفرین ابدی است که گریبانگیر آنها شده است . مکان نیز در هویت یابی و یا حتی شاید جامعه شناختی افراد حاضر در فیلم دخالت تام دارد. با مشخص شدن هویت اصلی دزدان دریایی تحت امر باربوسا مکانی که آنها به عنوان ماوای اصلی برگزیدهاند، می تواند این جامعه شیطانی را بیشتر به تماشاگر بشناسد.
وقتی باربوسا به پورت رویال حمله میکند، ضمن غارت شهر، الیزابت سو آن را نیز گروگان می گیرد. او ابتدا با نشان دادن مدال دزد دریایی (در ابتدای این نوشتار روایت صحنه ای را مرور کنید که الیزابت مدال ویل را برمی دارد) ثابت می کند که به هر حال به آن جامعه تعلق دارد؛ اما بعدها باربوسا قصد دارد فکر شیطانی اش را عملی کند.
باربوسا میخواهد خود و افرادش از این دوزخ خلاصی یابند. او قصد دارد این نفرین هولناک مبنی بر نه مرده و نه زنده بودن را با ریختن خون سالم الیزابت در مکانی که نفرین بر آنها غلبه کرده ، یعنی در غار آیزلا دی موئرتا باطل کند. از این رو مکان در دزدان دریایی کارائیب نقشی اساسی را بازی می کند.
هنگامی که ویل ترنر و جک اسپارو موفق می شوند به تعقیب باربوسا بپردازند، ما با مکانهای متعدد دیگری نیز سر و کار پیدا می کنیم که مهمترین آنها تورچوگاست . این جزیره پاتوق اصلی جک اسپارو است . اسپارو با رسیدن به تورچوگا تمام افراد و خدمه تحت امرش را سوار کشتی می کند و این بار مجهز به سمت آیزلا دی موئرتا حرکت می کند. در اینجا تورچوگا مکانی است که نبودش باعث از میان رفتن همان کاراکترهای مستقل قهرمان می شد؛ روندی که موجب می گردید نفرین مروارید سیاه شکسته شود و باربوسا حاکم مطلق دریاها باشد.
- آیزلا دی موئرتا، نفرین مروارید سیاه
به هر روی، وقت رویارویی فراهم میگردد و مکان جنگ همان غار آیزلا دی موئرتا است. این غار دارای کریدورها و دالان ها و مردابها و صخرههایی است که همگی از جواهر و طلا انباشته و یا تزیین شدهاند. باربوسا از آنجا که هیچ وقت نور مهتاب به داخل این غار با آن همه راهرو و دالان نمیتابد، این مکان را به محل مناسبی برای تجدید قوا و نیروبخشی افرادش تبدیل کرده بود. آنها با ورود به این غار و دیدن و لمس کردن و استشمام بوی طلا و جواهر به نوعی تغذیه جسمی و روحی انجام میدادند.
سرانجام با افتادن مدال طلایی الیزابت به داخل مرداب ، شکستن نفرین این گونه عملی میشود که دیگر تیر و خنجر و شمشیر بر دزدان دریایی کارگر میشود. در حین مبارزه جک با باربوسا نه زخم شمشیر بر او اثر می کند و نه شلیک گلوله زخمی به او می زند؛ ما با افتادن مدال در مرداب ناگاه تمام این زخمها وجود باربوسا را فرا می گیرد و او به هلاکت می رسد.
در اینجا یک (Crosscuttingتدوین موازی ) بسیار منحصر به فرد و همچنین استفاده از عناصر زمان و مکان برای تعلیق و سوسپانس بیشتر به وجود می آید. هنگامی که ویل ، جک و الیزابت در غار آیزلادی موئرتا مشغول مبارزه با باربوسا و تعدادی از افراد او بودند، همزمان ، نیروهای تحت امر باربوسا به کشتی H.M.Sفرمانده سوآن حمله کرده بودند.
نکته ای که بیش از گذشته و حملات مشابه قبلی در این رخداد کنونی حائز اهمیت است . تابیدن نور مهتاب است . وقتی خدمه کشتی مروارید سیاه یعنی آنها که نه مرده اند و نه زنده ، با شکل و شمایلی اسکلت گونه وارد کشتی H.M.Sمی شوند، همان ابتدا بسیاری از سربازان فرمانده سوآن و کاپیتان نورینگتون قالب تهی میکنند.
جالب آن که هیچ اسکلتی یا به عبارت بهتر هیچ دزد دریایی از پای در نمی آید، چون همچنانکه قبلا اشاره کردم ، آنها نه می توانند بمیرند و نه این که زنده باشند، اما هنگامی که از سوی الیزابت نفرین باطل می شود، یکباره ظاهر اسکلت گونه دزدان دریایی ، گوشت و پوست بر خود می گیرد و آنچه به آنها زخم وارد شده بود، سبب مرگ و هلاکتشان میشود. این تدوین موازی که رخدادهای داخل غار آیزلا دی موئرتا و اتفاقات درون کشتی H.M.Sرا تواما به تصویر می کشید، به تعبیری زیباترین و مهمترین سكانس اين فيلم به حساب ميآيد.