هر چند هنوز بهطور قطعي عامل اين جنايت مشخص نشده است اما تنها مظنون اين جنايت پسر خانواده است كه شواهد اوليه نشان ميدهد او عامل جنايت است.ساعت 20 يكشنبه شب تلفن سعيد احمدبيگي، بازپرس دادسراي امور جنايي به صدا درآمد و در آن سوي خط افسرنگهبان كلانتري107 فلسطين خبر از وقوع جنايتي در مجتمعي مسكوني در خيابان فلسطين داد.
طبق اظهار مأمور كلانتري، نيمساعت قبلتر، جواني 25ساله بهنام هوتن وقتي وارد خانهشان شده بود جسد پدر و خواهرش را ديده و پليس را در جريان قتل آنها گذاشته بود. در چنين شرايطي بازپرس جنايي همراه با گروهي از كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي خود را به محل جنايت واقع در خيابان فلسطين، روبهروي خيابان ايتاليا رساندند و از همان زمان تجسسها آغاز شد.جنايت در يكي از واحدها در طبقه سوم رخ داده بود.
جسد پدر 73ساله خانواده به نام حسن درحاليكه 3ضربه چاقو به گردن، سينه و آرنجش اصابت كرده بود در آشپزخانه روي زمين افتاده بود. اما اوضاع دومين قرباني بهگونه ديگري بود. او كه دختر 30ساله خانواده به نام آريندخت بود يك رشته طناب به دور گردنش پيچيده شده و روي زمين افتاده بود. از سويي طناب ديگري نيز از لوستر اتاق آويزان بود و اينطور بهنظر ميرسيد كه او خودش را حلق آويز كرده است.
- قاتل چهكسي است؟
درحاليكه كارشناسان تشخيص هويت سرگرم نمونه برداري از صحنه جنايت بودند كارآگاهان مشغول بازجويي از هوتن شدند. او نخستين نفري بود كه اجساد پدر و خواهرش را ديده بود. او در اينباره گفت: من شب قبل در خانه نبودم اما عصر كه برگشتم ديدم پدرم كشته شده است. در اتاق خواب هم خواهرم خودش را حلق آويز كرده بود كه من فورا طناب را با قيچي بريدم ولي فايدهاي نداشت و او جانش را از دست داده بود.
با وجود اين اظهارات، بررسيها نشان ميداد هوتن از مدتي قبل با خواهرش اختلاف داشت. از سويي روي انگشتان دستش بريدگيهاي چاقو وجود داشت كه نشان ميداد او كمي قبل در يك درگيري شركت داشته است. هوتن سعي داشت وانمود كند خواهرش، پدرش را به قتل رسانده و سپس خودكشي كرده است و صحنه جنايت نيز در نگاه اول اين فرضيه را تأييد ميكرد اما در نهايت انگشت اتهام به سوي خودش نشانه گرفته شد و او تحت بازجوييهاي فني و تخصصي قرار گرفت تا واقعيت را بازگو كند.
- حادثه به روايت مظنون
هوتن به كارآگاهان گفت: عصر روز شنبه من و خواهرم در خانه بوديم كه با يكديگر مشاجره لفظي پيدا كرديم. قبلا هم چند مرتبه با آريندخت درگير شده بودم. اما آن روز وقتي كار بالا گرفت او با يك چاقو به سويم آمد. ميخواست من را بزند اما من چاقو را از دستش گرفتم.
به همين دليل انگشتانم زخمي شد. با اين حال چاقو را گرفتم و آريندخت را به يكي از اتاقها بردم و در را بستم. چند دقيقه منتظر شدم تا پدرم از راه رسيد. موضوع درگيري را به او گفتم و از خانه بيرون رفتم. چون عصباني بودم ميخواستم آرام شوم. به همين دليل سراغ يكي از دوستان خانوادگيمان رفتم. آن شب ما به اتفاق يكديگر به سينما رفتيم و من شب را در خانه او خوابيدم. صبح چند مرتبه با خانه تماس گرفتم اما هيچكس جواب نميداد تا اينكه حدود ساعت 19يكشنبه به خانه برگشتم و وقتي در را باز كردم با جنازه پدر در آشپزخانه روبهرو شدم و ديدم كه خواهرم هم در اتاق خواب حلقآويز شده است.
- پاي يك آشنا در ميان است
درحاليكه بازجوييها از هوتن ادامه داشت او اينبار حرفهاي تازهاي زد و گفت: عصر شنبه وقتي با خواهرم بگو مگو كردم از خانه بيرون رفتم اما شب وقتي برگشتم ديدم او و پدرم به قتل رسيدهاند. چون چند ساعت قبل در درگيري با آريندخت دستم مجروح شده بود فكر ميكردم اگر به پليس خبر بدهم گرفتار ميشوم. ترسيدم و به خانه دوست خانوادگيمان رفتم و با او به سينما رفتيم و يك روز بعد برگشتم و به پليس خبر دادم.
اظهارات ضدو نقيض تنها مظنون اين جنايت نشان ميداد او سعي دارد واقعيت را پنهان كند. بررسي محل وقوع جنايت حاكي از آن بود هيچ سرقتي از آنجا نشده و از سويي قفل در نيز سالم است و دلايلي مبني بر حضور فردي غريبه در خانه وجود ندارد. همه اين اطلاعات نشان ميداد پاي يك آشنا در ميان است. در چنين شرايطي هوتن با صدور قرار بازداشت موقت به اداره دهم پليس آگاهي منتقل شد تا بازجوييها براي روشن شدن واقعيت از او ادامه يابد.
- همسايهها چه گفتند؟
بررسي اوليه متخصصان پزشكي قانوني نشان ميدهد اين جنايت شامگاه شنبه رخ داده است و برخي همسايهها نيز صداهايي را از آنجا شنيده بودند. ازجمله دختر سرايدار ساختمان كه در اينباره به همشهري ميگويد: آن شب صداهايي را از طبقه سوم شنيدم و به پدرم گفتم صداي داد و فرياد ميآيد اما او به حرفهايم توجهي نكرد تا اينكه يك روز بعد فهميديم پدر و دختر خانواده همسايه به قتل رسيدهاند.
بيشتر ساكنان مجتمع مسكوني به خوبي از آريندخت و پدرش ياد ميكنند و ميگويند آنها همسايههاي خوب و آرامي بودند. يكي از دوستان صميمي آريندخت به همشهري ميگويد: آريندخت دانشجوي رشته ژئوفيزيك در مقطع كارشناسي ارشد بود. او دختر باشخصيت و مهرباني بود. آنها 2سال بود كه همسايهمان شده بودند. گويا مادر خانواده 3سال قبل بهدليل بيماري سرطان فوت شده بود و آريندخت سعي ميكرد جاي خالي مادر را براي پدر و برادرش پركند. جثه او كوچكتر از آن بود كه بتواند پدرش را به قتل برساند. از طرفي پدر آريندخت هم پزشك طب سنتي بود و مطب داشت.
او هم انسان مهرباني بود. اما پسر خانواده با آنها فرق داشت. او كه در يك فروشگاه لوازم الكتريكي در خيابان لاله زار كار ميكرد عصبي و گوشه گير بود و زياد سيگار ميكشيد. روزهاي اول عيد بود كه آنها را درآسانسور ديدم آريندخت و پدرش خوشحال و سرحال بودند اما هوتن در فكر بود. دوستم چند مرتبه با من درباره برادرش درد دل كرده بود و از اختلافاتي كه با او داشت حرف ميزد اما من فكر نميكردم اين اختلافات آنقدر شديد باشد كه به اين حادثه منجر شود. حالا همه همسايهها از اين حادثه ناراحت هستند و جو بدي در مجتمع بهوجود آمده است.