هرچند او سعي داشت با دروغ پردازي خود را بيگناه نشان دهد اما شهادت يك آشنا و آثار درگيري روي دستان وي، معماي جنايت خاموش را فاش كرد.10فروردينماه سالجاري پسرجواني به اداره پليس پاكدشت رفت و از ناپديد شدن پدرش خبر داد. وي به مأموران گفت: پدرم نگهبان كارخانهاي در شهرك صنعتي عباسآباد است.
او تعطيلات نوروز در شيفت كارياش بود. براي همين مادر و خواهرانم به سفر نوروزي رفتند. وي ادامه داد: روز اول عيد با پدرم تماس گرفتم و سال نو را به او تبريك گفتم اما پس از آن ديگر خبري از او نداشتم تا اينكه خواهرم با من تماس گرفت و درحاليكه نگران پدرم بود عنوان كرد كه از او خبري ندارد و هرچه با موبايلش تماس ميگيرد كسي پاسخگو نيست.
من سفر بودم و قرار شد بعد از بازگشت به كارخانه سري بزنم. اين درحالي بود كه مادرم به رئيس كارخانه هم پيامك داده بود اما او هم مسافرت بود و خبري از پدرم نداشت. من احتمال ميدادم كه پدرم دركارخانه با دوستانش باشد و باز هم مثل هميشه موبايلش را در خانه و جاي ديگر جا گذاشته باشد اما وقتي از سفر برگشتم و به كارخانه رفتم پدرم آنجا نبود و هيچكس خبري از او نداشت. آنجا بود كه نگران شدم و تصميم گرفتم ماجراي گم شدن او را به پليس اطلاع بدهم.
- حل معما
با اعلام گزارش گم شدن مرد 56ساله، تيمي از مأموران پليس با دستور سرهنگ سلمان آدينه وند، فرمانده انتظامي پاكدشت جستوجوي خود را براي پيدا كردن اين مرد شروع كردند. در ابتدا فرضيه آدم ربايي مطرح شد اما بعد از انجام تحقيقات اين فرضيه رد شد. كارآگاهان در مرحله بعد احتمال دادند كه مرد ناپديد شده به قتل رسيده باشد اما هيچكس نميدانست راز جنايت در سينه پسر قرباني است كه گزارش گم شدن پدرش را به پليس اعلام كرده، بود، تا اينكه يك آشنا بهعنوان شاهد پيش روي پليس حاضر شد و عنوان كرد كه روز اول عيد محمد، پسر مرد ناپديد شده را ديده و او گفته براي عيد ديدني به محل كار پدرش ميرود.
همين شك مأموران را برانگيخت براي همين پسر جوان بهعنوان مظنون پرونده دستگير شد. او خود را بيگناه ميخواند تا اينكه مأموران متوجه آثار خراش روي دستان وي شدند، همينها باعث شد كه وي سرانجام راز جنايت را پيش روي تيم تحقيق قرار دهد. «پدرم از بچگي مرا تحقير ميكرد، روز اول عيد وقتي براي عيد ديدني به كارخانه رفتم با او درگير شدم و دست به جنايت زدم».
اين اعترافات را پسر جوان پيش روي افسر بازجو مطرح كرد. وي گفت: من پسركوچك خانواده هستم براي همين هميشه پدرم مرا تحقير ميكرد و بين من و فرزندان ديگر تبعيض قائل بود. هميشه اين موضوع مرا آزار ميداد و مدتي بود كه من و پدرم بر سر اين موضوع با هم درگيري داشتيم. وي افزود: روز حادثه براي عيد ديدني به محل كار پدرم رفتم در آنجا با هم صحبت كرديم اما بحثمان شد و درگيري بين ما بالا گرفت.
در آنجا ياد تحقيرهاي او افتادم و اينكه در بچگي مرتب كتكم ميزد براي همين يك چاقوي ميوه خوري برداشتم و چند ضربه به او زدم اما چاقو شكست و مجبور شدم چاقوي ديگري بردارم. پس از آنكه مطمئن شدم او به قتل رسيده، جسدش را لاي پتو پيچيدم و روي گاري گذاشتم و به سمت يكي از سولههاي كارخانه رفتم. در آنجا جسد پدرم را در سوله پنهان كردم و سعي كردم با دروغ پردازي نقش پسري نگران را بازي كنم.بعد از اعترافات اين پسر جنايتكار راز ناپديد شدن مرد نگهبان فاش شد و مأموران راهي سوله مورد نظر شدند و جسد وي را در آنجا پيدا كردند. به گزارش همشهري، متهم پرونده با صدور قرار قانوني روانه زندان شد.