به راستي ما چگونه ميتوانيم از كاركردها و نقش رسانهها در جهت رسيدن به مقصود خود استفاده كنيم و نه عكس آن؟ به اين چند نمونه نگاهي بيندازيد.
1- مذاكرات هسته اي: يك نمونه منحصر به فرد از نظارت رسانهاي. همه طرفهاي درگير به خوبي آگاه بودند كه جاي مذاكره دور ميز است نه توي صفحات رسانه ها. بنابراين از افشاي هرگونه اطلاعاتي كه به مذاكرات ضربه وارد ميكرد خودداري ميكردند. در مذاكرات لوزان بيش از 500رسانه از سراسر جهان همگي هتل محل مذاكرات را محاصره كرده بودند. ايجاد «سكوت خبري» در ميان اين همه خبرنگار ورزيده فقط نشان از يك چيز داشت: رسيدن به يك فهم مشترك از استفاده هدفمند از كاركردهاي رسانه ها.
2- ريحانه جباري: يك نمونه روشن از نقش رسانهها در ايجاد فشار رسانه اي. يك موضوع شخصي كه ميتوانست با پادرمياني ريش سفيدها و نهادهاي قانوني شايد ختم به خير شود با حضور رسانهها و كمپينسازيهاي بيهوده و فشارهاي خارجي خانواده مقتول را واداشت بهخاطر ريختن آبرويشان در رسانهها رضايت ندهند.
3- دعواي آزاده نامداري و فرزاد حسني: يك نمونه براي اثبات بيسوادي رسانهاي آدمهاي معروف. رسانه جاي دعواي خانوادگي و ايجاد قضاوت براي گناهكاري و يا بيگناهي خويشتن در معرض عموم نيست. مهم نيست كه در اين ماجراي كودكانه حق با چهكسي است، مهم اين است كه هيچ كدام از طرفين آگاه نيستند كه چه بازي خطرناكي را با زندگي خويش در معرض ديد همگان ادامه ميدهند.عدمدرك كافي از كاركرد رسانهها ، كار رابه جايي رسانده كه باخت نتيجه قطعي براي همه طرفين ماجرا باشد.
* * *
اگر بخواهيم به زبان علم شيمي سخن بگوييم، رسانه قرار نيست «حلال» مشكلات باشد، بلكه در اغلب اوقات در نقش يك «كاتاليزور» فرايندهاي ارتباطي را سرعت ميبخشد. بايد بفهميم كه در چه موقعيت و زماني همهگيري ارتباط ميتواند در مجموع به نفع هدف و مقصود ما باشد، بايد بفهميم كه چه زماني و چه نوع تيري بايد انداخت، در غيراين صورت رسانه همان تيغ تيزي خواهد بود كه در دستان يك زنگي مست افتاده باشد.