الهه کولایی. استاد دانشگاه تهران در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«نگاه روسیه به ایران از پنجره لوزان»نوشت:
مانند همه دوران ٣۶ ساله پس از انقلاب اسلامی، روابط ایران و اتحاد جماهیر شوروی یا فدراسیون روسیه، بدون درنظرگرفتن عامل آمریکا، قابل تحلیل و تفسیر نیست. تصمیم اخیر ولادیمیر پوتین برای لغو توقف فروش سامانه دفاع موشکی «اس -٣٠٠» که روز گذشته توسط دفتر مطبوعاتی کاخ کرملین و همزمان با سفر علی شمخانی، دبیر شورایعالی امنیت ملی کشورمان، اعلام شد نیز در همین چارچوب قابل ارزیابی است.
از یکسو، شرایط پس از تحولات اوکراین و شبهجزیره کریمه و به دنبال آن تحریمهای اتخاذشده توسط کشورهای اروپایی و آمریکا علیه روسیه و تیرگی روزافزون روابط میان آنها، اهمیت راهبردی رابطه با ایران در روابط روسیه با غرب را بیشازپیش برجسته کرده است و از دیگرسو، رویکرد دولت یازدهم در اعتمادسازی و تعامل سازنده با جهان نیز بر این تصمیم اثر گذاشته است. این تصمیم میتواند یکی از پیامدهای اجرای این سیاست ارزیابی شود؛ اما بهعنوان عامل نزدیکتر، باید به تحولات در روابط روسیه و ایالات متحده پرداخت.
بهنظر میرسد چنانچه سیاست کلان تعامل سازنده با جهان و تحول احتمالی در روابط ایران با کشورهای غربی، به ویژه آمریکا، واقعیت و گسترش پیدا کند، میتوان انتظار داشت روسها در تنظیم روابط با ایران، گشادهدستی بیشتری به نمایش گذارده و حاضر شوند در چشمانداز توسعه روابط ایران با اتحادیه اروپا و آمریکا، امتیازات بیشتری برای حفظ روابط با ایران عرضه کنند. البته این سیاست کرملین، اتفاق تازهای محسوب نمیشود. در دو دهه ۴٠ و ۵٠ شمسی، در پرتو نوع رقابت شوروی و آمریکا در جهان دوقطبی بلوک شرق و غرب، ایران توانست آثار آن را تجربه کند؛ دورانی که روابط بیسابقه اتحاد شوروی با کشورهای جهانسومی نزدیک به آمریکا، نظیر نداشت و ایران توانست بهعنوان نزدیکترین دولت منطقه به ایالات متحده، از دولت کمونیست شوروی نیز سلاح و ادوات پیشرفته جنگی و حتی زیرساختهای صنایع سنگین دریافت کند. در آن هنگام روسها بر این باور بودند که توسعه روابط با ایران سبب خواهد شد، شرایط برای کاهش گرایش به آمریکا فراهم شده و رابطه تهران با بلوک شرق نیز بهبود یابد. آنان تصور میکردند حفظ روابط با ایران میتواند در یک بازه قابل پیشبینی، فضا را تا حدی به تعادل برساند. بهبیاندیگر الزام برآمده از «ژئوپلیتیک» ایران و توجه به «موازنه ژئوپلیتیکی»، چنین رخدادی را ممکن کرده است.
پیشازاین، بارها در یادداشتها و گفتوگوهای نگارنده، یادآوری شد جمهوری اسلامی از چنان توانایی برخوردار است که میتواند روابط سازنده و سودمندی را همزمان با قدرتهای شرقی و غربی شکل داده و منافع ملی خود را از قِبل آن، حداکثری کند. بازهم تأکید میشود در چارچوب چنین سیاستی، ایران بهجای آنکه کارت بازی دیگران قرار گیرد، میتواند از اختلافها و منازعات کشورهای دیگر، بهویژه قدرتهای بزرگ، بهنفع خود بهرهبرداری کند و خوشبختانه دستگاه دیپلماسی دولت یازدهم، این اصل راهبردی را مد نظر دارد. بیانیه سوئیس، دورنمای روشنتری از تحول در دیپلماسی به سود منافع ملی را نشان میدهد و بهنظر میرسد تصمیم اخیر پوتین، گام نخست پس از این رویداد خواهد بود. با رسیدن به توافق بر سر «برنامه جامع اقدام مشترک» با شش قدرت جهانی و عادیشدن رابطه با غرب، روسها و چینیها منافع ایران را بیشازپیش محترم خواهند شمرد.
- آنجا که سکوت خردمندان روا نیست
روزنامه ایران به قلم محمد نوری در ستون سرمقالهاش نوشت:
نخبگان در همه جوامع یک جا اجازه سکوت ندارند و آن زمانی که است که تمامیت اخلاق و ارزشهای انسانی همچون اصل همزیستی اقوام و ملیتها به خطر میافتد.
زمانی که اصول همزیستی و نظم اجتماعی به خطر میافتد این حس مسئولیت جمعی است که به میدان میآید. مثال، همسرنوشتی ساکنان یک کشتی دقیقاً اینجا شأن نزول دارد. فردی یا گروهی که بخواهد با گفتار و نوشتار یا کردار خویش بنیانهای زندگی جمعی را به مخدوش کند طیفهای مختلف جامعه به صورت خودکار و خودانگیخته در برابر او صف مخالفت میآرایند.
دموکراسی از همه افراد تحصیلکرده و آگاه جامعه پیمان گرفته که در برابر همه صداهای افراط و سوءاستفاده از فضای آزاد سکوت نکنند.
وجدان آگاه جامعه بزرگترین لنگرگاه آرامش و امنیت در برابر رفتار همه کسانی است که خط قرمزهای زندگی مدنی را زیر پا میگذارند.
جامعه ایران در اوج رونق فعالیت رسانهای خویش اکنون با آفتی خطرناک و رشتهای از ناهنجاری روبهرو شده است که اگر نخبگان و خردمندان کشور اهمال کنند ممکن است بنیانهای همزیستی اجتماعی با خطرات و خسارتهای جبران ناپذیر مواجه شود. این آفت خطرناک از فضای بحرانی محیط خاورمیانه به فضای ذهنی و سیاسی برخی رسوخ کرده است. همه داستان به اتفاق تلخی برمیگردد که از رفتار دو مامور در فرودگاه جده سرزده است البته عملکرد حکومت سعودی و یا متحدان آن در ماجرای یمن نیز مزید بر علت شده است به گونهای که در نگاه بسیاری از ایرانیان اکنون ریاض به عنوان قطب شرارت دیده میشود.
هر دو بخش از خطاها و اشتباهات سعودیها (اعم از رذالت دو مامور آن و یا سیاستهای خشونت بار آن در عراق یا یمن) در حالی است که مسئولان نظام در سطوح مختلف از کانالهای سیاسی و امنیتی در حال چارهجویی و مقابله با این اشتباهات هستند.
در کش و قوس مقابله دستگاههای مسئول نظام با موجهای افراطی سعودیها اتفاق ناگوار دیگری در فضای مجازی نقش بست که طی آن عدهای از رسانه قدرتمند و فراگیر شبکههای مجازی برای دمیدن در اختلاف قومی ایران و اعراب یا فارس و تازی بهره جستند. تحلیلی که شیرازه و شالوده آن چیزی جز تعصبات کور تاریخی نیست. این عده چنین نتیجه گرفتند که برای خلاص شدن از شیطنتهای افراطیون سعودی راهی جز کشیدن دیوار جدایی و تقابل نیست به عبارتی باید ایرانیها برای همیشه حسابهای تاریخی خود را با جبهه عربی تسویه کند.
تصور کنید این نسخه نزاع نژادی ایران و اعراب در دورهای تجویز میشود که جهان مدرن از همه مرزهای قومی و زبانی عبور کرده و دست بر قضا پدیده اینترنت و شبکههای اجتماعی توانسته همه فاصلهها و موانع را از مسیر تعامل ملتها بردارد.
واقعیت این است اختلاف میان ایران و عربستان در یمن یا عراق یا حتی بدرفتاری با زائران ایرانی قصه امروز و دیروز نیست و برای بسیاری از ناظران تازگی ندارد. اما دولتمردان تهران در همه سالهای گذشته با تدبیر بر این موج اختلافها فایق آمدهاند. حال اگر امروز عدهای این دست اختلافها را به مسائل فرقهای و نژادی گره میزنند حرکتی نیازمند تأمل است. بدون اغراق میتوان از تلاش برای احیای تعصبات نژادی در عصر مردم سالاری به عنوان مصداق بارز «جنبش تحجر» یا ارتجاع نوین یاد کرد.
آنچه مایه اسف و موجب نگرانی است این است که این موج عصبیت نژادی در فضای اینترنت به محفل افراد روشنفکر و دانش آموخته جامعه سرایت یافته است. این جبهه تعصب در فضای مجازی اکنون چندان میدان را مهیا میبیند که تکنیکهای مبارزات سیاسی را در خدمت امیال سیاسی خویش قرار داده است به گونهای که آنها به راحتی در شبکههای اجتماعی بساط یارگیری و عضو گیری میگسترانند یا به جمع آوری طومار یا ایجاد کمپینهای ضد عربی مبادرت میکنند.
مقابله و مهار این موج خطرناک نیازمند حرکتی فراگیر و هوشمندانه از سوی جبهه خردمندان و فرهیختگان جامعه است. کارزاری باید گشوده شود که در آن ادعاها و منطق جریانهای تعصب پیشه به چالش کشیده شود. لازم است افکار عمومی و آحاد شهروندان ایرانی همه تجربههای تلخ و تکان دهنده تاریخ در این زمینه را مرور کنند. باید روشن شود که بشر امروز برای رسیدن به این منزلگاه همزیستی مسالمت آمیز چه هزینههایی پرداخته است.
تعصبپیشگان اکنون خواسته یا ناخواسته با برافراشتن پرچم برتری نژادی ما را به دورانی دعوت میکنند که جنگ هفتاد و دو ملت جاری بود و منزلت و مقام انسانها با خون ونژاد آنها تعریف میشد.
فراموش نکنیم انسان مدرن زمانی توانست شاهد مردم سالاری را در آغوش بگیرد که از مرزبندیهای و تعصبات نژادی، قومی و زبانی عبور کند.
همه دوستانی که بیمحابا در این کارزار تند نژادی گام نهادهاند چوب حراج به همه فضیلتهای انسانی، اخلاقی، دینی و مدنیت و مدرنیسم میزنند. کسی که سخن از برتری فارس بر عرب به میان میآورد در وهله اول فضیلتهای یک انسان مدنی و مسلمان را نفی و انکار میکند.
زمان طولانی سپری شد و رنجهای بسیار کشیده شد تا بشر امروز به این مرحله از عقلانیت که آرامش و سعادت او در همزیستی اقوام و اندیشه زیبای تکثر است دست یابد.
البته در جامعه مدرن نباید انتظار داشت که اصحاب برتری نژادی کاملاً حذف شوند. تفکرات قومیت گرا همواره حامیانی داشته که به آیین و سنتهای کهنه گذشته پایبند میمانند اما در مقابل قدرت دموکراسی در این بوده که این نحلههای کوچک و افسون زده را از متن به حاشیه جامعه میراند چنان که در دنیای رسانهای امروز در کشورهای توسعه یافته اروپا میتوان گروهها و دستجاتی از هواداران تفکرات افراطی ونژاد پرستانه را سراغ گرفت اما هیچگاه متاع فکری و کالای تبلیغاتی آنها خریدار پیدا نکرده است.
بنابراین در خاورمیانه امروز که متاسفانه این روزها همه اسباب و عوامل درگیری و نزاع فرقهای فراهم است نخبگان مسلمان و آزادیخواه لاجرم باید نگاهی عمیق به به تبعات سوء این گونه مطالب نژادستیزانه و ضداخلاق در دفع آفات قومیت گرایی بیفکنند. نژادپرستی را باید امروز یک بیماری جدی فرض کرد که محتاج آسیبشناسی و درمان است. ریشهها و رگههای بروز و ظهور آن را باید شناسایی کرد و باور نمود هر تریبونی و هر زبانی و قلمی که برای ترویج برتری قومی میکوشد بالاترین خدمت را به جریان تحجر و تکفیر تقدیم میدارد.
- انتقام از دیپلماسی با گسترش تعارضهای منطقهای
محمد امین قانعیراد در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
درست در زمانی که دستگاه دیپلماسی ایران موفق میشود با همه بیاعتمادیهای طرف مقابل و با وجود میل کنگره امریکا و جنجالهای نتانیاهو، شرایط خود در مورد قضایای هستهای را به ١+۵ بقبولاند، اتفاقاتی برای بیاعتبار کردن این دستگاه دیپلماسی در مقیاس ملی و بینالمللی رخ میدهد.
موضوع بیانیه هستهای و حادثه فرودگاه جده با زندگی مادی و منزلت اخلاقی مردم ما رابطه داشت و تا حدی حساسیت مردم در این دو مورد قابل درک است. اما برخی این احساسات را دامن زدند و آن را به پوپولیسم و تلاش برای نهادزدایی از سیاست و تضادهای فرقهگرایانه و شؤونیستی با پیامدهای خطرناکش برای صلح منطقهای کشاندند. نمونهای از تلاش برای نهادزدایی از سیاست در مورد خود بیانیه هستهای هم رخ داد.
وزیر امور خارجه در مصاحبه تلویزیونی سوالهای فنی را به رییس سازمان انرژی اتمی ارجاع میدهد ولی افرادی بیاطلاع درباره چرخه غنیسازی و کیفیت آن اظهارنظرهای قاطع کردند. اینان شرایطی را فراهم ساختند که از پیر و جوان، عامه و روشنفکر همگی همچون کارشناسی خبره در مورد تعداد سانتریفیوژها و درصد غنیسازی سخن راندند. مذاکرات هستهای در مراحل نهایی خود قرار دارد و در حالی که گامهای مهمی برای حل این مساله برداشته شده است دو اتفاق مشکوک در منطقه حادث میشود که در هر دو آنها جدال شیعه و سنی، از نو برساخته میشود. سردی روابط بین ایران و عربستان را باید در بستر تاریخی آن مورد بررسی قرار داد: ریشههای فرهنگی اختلاف بین شیعه و سنی، بروز انقلاب اسلامی در ایران و ظهور حکومتی شیعی، حمله به حجاج ایرانی، اوضاع سوریه و دفاع ایران از بشار اسد و دفاع عربستان از معارضان سوری، ظهور داعش با حمایت جریانهای منطقهای و بینالمللی و عناد این گروه با شیعیان.
اما دو اتفاق اخیر بر اوضاع منطقه تاثیرگذار است. در اتفاق اول عربستان به یمن لشکرکشی میکند و با حمایت بینالمللی به تخریب زیرساختهای این کشور و کشتار مردم به ویژه شیعیان میپردازد، در اتفاق دوم هم در فرودگاه جده دو نوجوان ایرانی مورد تعرض قرار میگیرند. درست بعد از بیانیه هستهای یک موضوع که در حد دیپلماتیک قابل رسیدگی است، در بین مردم شایع میشود و واکنشهای احساسی تند و غیر قابل کنترل از یک سو و جوکهای سیاه از سوی دیگر سر درمیآورد. شرایطی فراهم شد که همه به گونهای هیجانی در مورد حادثه فرودگاه جده اظهارنظر کنند.
متاسفانه سالهاست که قاچاق دختران ایرانی به کشورهای حاشیه خلیج فارس مطرح شده است و واکنش چندانی را برنیانگیخته است. در این شرایط خاص اما در مورد آزار دو نوجوان از مذهبی تند تا افراد عادی همه درگیر احساسات مشترک میشوند. در مورد موضوع فرودگاه عربستان هم میتوان حدس زد کدام نیروها در پی نفرتافزایی بین شیعه و سنی و عرب و فارس بوده و چه اهدافی را دنبال میکنند.
در شرایطی که ظریف را تا حد مصدق بالا برده بودند فضا به سویی رانده شد که کسانی بگویند پس این دیپلماسی بیعرضه چه میکند؟ در این میان، انواع دروغها در توصیف ماجرا پیدا شد و به سرعت گسترش پیدا کرد: انتشار عکس دو شرطه عربستانی، تصویر پیراهن بازیکن الهلال، خودکشی یکی از دو نوجوان و....
در پی این دو اتفاق موجی از پیامها در فضای مجازی انتشار مییابد و داستانها و اشعار مختلفی با هدف ایجاد انزجار عمومی نسبت به اعراب منتشر میشود. انتشار گسترده این پیامهای شیعهگرایانه و حتی شؤونیستی با برانگیختن احساسات ملی و مذهبی و تحریک وجدان عمومی جامعه خواه و ناخواه زمینه افزایش بحران منطقهای و وادار کردن ایران به واکنشهای تند و سرانجام انتقامگیری از ما را فراهم میکند. در حال حاضر دستگاه دیپلماسی کشور در چندین جبهه مشغول فعالیت است؛ از یک سو به دنبال پیشبرد بیانیه هستهای است، از سوی دیگر به دنبال ایجاد آرامش در یمن و در جبهه سوم به دنبال برخورد سیاسی و حقوقی با پدیده فرودگاه جده است. نقش نیروهای ذینفع بینالمللی به کنار، جریان تندرویی در داخل کشور نیز با این اقدامات همراهی نمیکند و به دنبال بازی با احساسات مردم و آشفته کردن اوضاع است.
اینان معتقد نیستند که با فعالیتهای دیپلماتیک بتوان به رفع مشکلات و بحرانهای منطقهای رسید و هرگونه تعامل و نرمش در برابر دیگر کشورها را به معنای تعویق ظهور میدانند. این افراد از حیث کمی در عرصه سیاست و در حوزه علمیه در اقلیت مطلق هستند و بین مردم رای و محبوبیت ندارند؛ در عرصه سیاسی هم شعاری و بدون برنامه ایجابی هستند ولی در عین حال آمادهاند از هر اقدام و فتوایی برای پیشبرد اهداف خود بهره ببرند. این جریان در صورتی که به حد خود رانده نشود نقطه فروپاشی اخلاقی و سیاسی جامعه ما است. این رخداد گویا از کار انداختن دستگاه دیپلماسی ما و غالب ساختن آشفتگی بر تصمیمگیریهای آن را نشانه گرفتهاند تا مبنای تصمیمگیری در روابط بینالمللی ما نه اندیشههای آیندهنگرانه و کنشهای سنجیده بلکه احساسات و رفتارهای نزدیکبینانه باشد.
این شرایط مستلزم هوشمندی مردم، نخبگان و مسوولان است و هرگونه اقدام نسنجیده ممکن است عواقب جبرانناپذیری به همراه داشته باشد. به نظر میرسد کسانی که از پیشبرد برنامه مذاکره هستهای و بازگشت ایران به منزلت منطقهای و جهانیاش خرسند نیستند، به دنبال عقب راندن دستگاه دیپلماسی ایران و حتی جنگافروزی منطقهای و تخریب همه کشورهای اسلامی به دست یکدیگر برآمدهاند. حدس بزنید به جز تعصبات فرقهای و قومی چه نیروهایی میتوانند برای چنین رخدادی آتش تهیه فراهم کنند؟
- انصارالله در آرزوی حمله زمینی آل سعود
روزنامه کیهان در ستون سرمقاله خود آورد:
تجاوز رژیم نامشروع آل سعود به یمن و کشتار زنان و کودکان بیدفاع این کشور، از جمله تحولات مهم و تاسف بار این روزهای منطقه است که متاسفانه، برخی کشورهای منطقه با آن همراه شدهاند. عربستان که بدون اجازه آمریکا و رژیم صهیونیستی آب نمیخورد، با چراغ سبز این دو و همراهی یک «ائتلاف اجارهای»، -به خیال خام خود- در حال یکه تازی در یمن است. کشتار نزدیک به ۱۰۰۰ نفر از مردم بیدفاع و مظلوم یمن اما، تمام افتخار این ائتلاف از حدود سه هفته تجاوزگری است.
مدتی است، این ائتلاف دلاری، زمزمه حمله زمینی به یمن را هم بر سر زبانها انداخته و مدام در حال خط و نشان کشیدن برای مردم مظلوم این کشور است. تلاش آل سعود برای وسوسه پاکستان، به طمع افتادن پاکستان است که گویا دلارهای نفتی بخش دیگر ماجرا بود. ۲۰۰ میلیارد دلار برای ژنرال کودتاچی مصری...
حقیقتا وسوسهانگیز است. نیست؟ اگر چه، تصمیم عاقلانه روز جمعه پارلمان پاکستان، مانع از ورود اسلام آباد به جنگ نیابتی عربستان شد و بزرگترین امید ریاض را به یاس بدل کرد.
اما آیا عربستان و ارتش اجارهایاش خواهند توانست به اهداف خود در یمن دست یابند؟ آیا حمله زمینی به این کشور صورت خواهد پذیرفت؟ و... در این یادداشت سعی داریم پس از یافتن پاسخی هرچند کوتاه برای این سوالهای متداول، پاسخی نیز به اتهامات ریاض علیه آنچه «مداخلات تهران در یمن» نامیده بدهیم. اتهاماتی که با گذشت زمان و علنیتر شدن شکست سعودیها، روز به روز بیشتر و تندتر میشود.
عربستان برای این جنگافروزی، چند دلیل مطرح کرده است از جمله اینکه گفته، این حمله را به درخواست «عبد ربه منصور هادی»، رئیس جمهور مستعفی و فراری یمن ترتیب داده است. به گفته ریاض، چون منصور هادی از آنها خواسته به این کشور حمله کنند، آنها نیز اطاعت کردهاند! این رژیم همچنین مدعی شده، برای نجات مردم یمن و خارج کردن آن از «اشغال ایران» دست به این حمله زده است!
به قول سید حسن نصرالله، رهبر شجاع حزبالله لبنان، بزرگترین دروغی که سعودیها درباره این حمله نظامی بر زبان راندهاند، همین دو موردی است که نام بردیم. اگر سرنوشت مردم مسلمان کشوری برای سعودیها مهم است، این کشور تا کنون باید بارها علیه رژیم کودک کش صهیونیستی ائتلاف تشکیل میداد و پاره تن اسلام، فلسطین را نجات میداد. این رژیم فرتوت اما نه تنها چنین نکرده بلکه، به گفته مقامات رسمی رژیم صهیونیستی، اسرائیل به درخواست همین کشورهای مرتجع عربی- بخوانید عربستان و امثالهم- به غزه و لبنان حمله کرده است تا «مقاومت» را- به خیال خام خود- ریشه کن کند. اصولا تجاوز سعودیها به یمن نیز، با همین هدف صورت میگیرد؛ یعنی جلوگیری از گسترش مقاومت. این یک تحلیل نیست؛ خبری است که وزیر دفاع آل سعود لابلای تشریح دلایل حمله بر یمن به زبان راند آنجا که گفت توان دیدن یک حزب الله لبنان دیگر در همسایگیاش را ندارد. بنابر این توهم «نابودی مقاومت» مهمترین و اصلیترین هدف ائتلاف سعودی صهیونیستی از تجاوز به یمن است.
و اما در پاسخ به ادعای مداخله ایران در یمن و اینکه ایران این کشور را اشغال کرده است، به دو جمله از رهبر معظم انقلاب اکتفا میکنیم و میگذریم. رهبر انقلاب در پاسخ به ادعایی مشابه درباره بحرین فرمودند:
«حکام بحرین ادعا کردند که ایران در قضایاى بحرین دخالت میکند. این دروغ است. نه، ما دخالت نمیکنیم. ما آنجائى که دخالت کنیم، صریح میگوییم. ما در قضایاى ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجهاش هم پیروزى جنگ سى و سه روزه و پیروزى جنگ بیست و دو روزه بود. بعد از این هم هر جا هر ملتى، هر گروهى با رژیم صهیونیستى مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابائى هم از گفتن این حرف نداریم.... ما اگر در بحرین دخالت میکردیم، اوضاع در بحرین جور دیگرى میشد!» (۱۴/۱۱/۹۰ نماز جمعه تهران)
باید به تصمیم گیرندگان جوان و خام سعودی گوشزد کرد که، ایران اسلامی طبق وظایف دینی و بدون هیچ چشم داشتی به مردم عراق، سوریه، فلسطین و حزب الله لبنان کمک کرد و نتیجه را هم همه دیدند و به قول آقا از گفتن آن هم هیچ ابایی نداریم و اگر چنانچه در یمن دخالت کنیم، قطعا اوضاع جور دیگری میشود!
رهبر انقلاب روز پنجشنبه ۲۰ فروردین ماه سال جاری و در دیدار با جمعی از مداحان اهل بیت (ع) نیز درباره این ادعای سعودیها فرمودند: «هواپیماهای جنایتکارشان آسمان یمن را ناامن کرده و بهانههای ابلهانهای که از نظر خداوند، ملتها و منطق بینالمللی مردود است برای دخالت در یمن جور میکنند، اما این کارها را دخالت نمیدانند و در مقابل، ایران را متهم میکنند.»
و اما حمله زمینی. به نظر میرسد، این اظهارات مقامات سعودی و اخبار پیرامونی آن، به یک بلوف بیشتر شبیه است تا واقعیت. تاریخ گواه است، مقامات تن پرور و خوشگذران سعودی هیچگاه و در هیچ نبردی نه علیه مردم یمن و نه علیه هیچ ملت شجاع دیگری نتوانستهاند هیچ غلطی بکنند. حتی زمانی که انبارهایش با سلاحهای مدرن آمریکایی و صهیونیستی پر شده و سازمانهای مدعی دفاع از حقوق بشر و سازمان ملل هم فقط به بیانیه نویسی اکتفا کرده باشند. در طول تاریخ بزرگتر از سعودیها هم برای به استثمار کشاندن مردم یمن تلاش کردهاند اما هرگز به نتیجه نرسیدهاند. در سال ۱۳۱۶ انگلیس به یمن حمله کرد اما دست از پا درازتر بازگشت. اوایل قرن نوزده عثمانیها تجربه مشابهی را پشت سر گذاشتند. در سال ۱۹۶۲ هم، مصر شانس خود را با حمله نظامی به این کشور آزمایش کرد اما به سرنوشت انگلیس و عثمانی دچار شد و دست از پا درازتر بازگشت.
چرا زیاد دور برویم. سال ۲۰۰۹، جنگ ششم صعده. در این جنگ عربستان در حالی که طبق معمول، حمایت کامل آمریکا، رژیم صهیونیستی و مرتجعین عرب را داشت و از همه مهمتر، ارتش و دولت یمن را هم در کنار خود میدید، نتوانست بر الحوثیها پیروز شود، چه رسد به امروز که ارتش، قبایل مسلح، حدود ۲۰ حزب یمنی و از همه مهمتر، مردم مسلمان یمن تمام قد در کنار الحوثیها ایستادهاند. همین چند روز پیش بود که یک قبیله ساده اما انقلابی یمنی به نام «طخیه»، با یک پاتک ساده وارد خاک عربستان شد و پس از به هلاکت رساندن ۱۸ نظامی سعودی و فراری دادن الباقی نظامیان، پایگاه نظامی المناره را تسخیر کرد. تلاشهای پیدرپی نظامیان سعودی برای بازپس گیری این پایگاه نظامی تا این لحظه همگی با شکست مواجه شده است.
از همین جا میتوان پیش بینی کرد، عربستان جرات لشکرکشی به یمن و ورود به جنگ زمینی با انصارالله را نخواهد داشت که اگر چنین کند، شکست آن قطعی خواهد بود.
باز به قول آقا، «یقیناً سعودیها در این مسئله خسارت و ضرر خواهند کرد و به هیچ وجه پیروز نخواهند شد. دلیل این پیش بینی واضح است، زیرا توانایی نظامی صهیونیستها چندین برابر سعودیها و منطقه غزه نیز یک منطقه کوچک بود، اما آنها نتوانستند موفق شوند، در حالیکه یمن، کشوری پهناور و با جمعیت دهها میلیونی است.»
شاید جمع شدن ۹ کشور عربی دور عربستان، حاکمان این کشور را دچار اشتباه محاسباتی کرده باشد. اما باید توجه کرد، دلیل همراهی بسیاری از این کشورها، دلارها و رشوههای کلانی است که احتمالا به آنها پرداخت شده و یا در آینده پرداخت خواهد شد. به نوشته روزنامه القدس العربی، فقط مصر، برای همراه شدن با عربستان در جنگ نیابتی یمن، مبلغ ۲۰۰ میلیارد دلار درخواست کرده است.
شاید هم لشکرکشی موفق عربستان به بحرین برای سرکوب تظاهرات آرام مردمی، این رژیم را دچار اشتباه کرده است. سعودیها اگر توفیقی در سرکوب مردم عادی بحرین حاصل کردهاند، نه به خاطر شجاعت، مهارت و توانمندیهای نظامی آنها است، بلکه به این دلیل است که حریفشان در بحرین، مردم عادی و غیرمسلحی هستند که بنای مبارزه مسلحانه را ندارند. اما الحوثیها، هم مسلحاند و هم سالیان درازی تجربه موفق در جنگ چریکی با متجاوزان را دارند. به قول برخی کارشناسان، «انصاراللهیها چریک به دنیا میآیند.»
بنابر این میتوان به این نتیجه رسید که، لشگرکشی زمینی ارتش بیعرضه عربستان به یمن تحت فرماندهی شاهزادگان عیاش و فرماندهان شکمباره نه تنها انقلابیون یمنی را نگران نمیکند، بلکه چه بسا با استقبال آنها نیز مواجه خواهد شد!... شاید بهتر است آرزو کنیم عربستان به یمن حمله زمینی کند!
مسئله مهم دیگر، ترکیب جمعیتی خود عربستان است. شمار زیادی از یمنیها، در خاک عربستان زندگی میکنند. عده زیادی از مردم دو کشور نیز دارای ریشههای خویشاوندی و نسبی قوی با یکدیگرند. این مسئله فقط به شهرهای مرزی محدود نمیشود. طبق گزارشهای رسمی و منتشر شده، یمنیها حتی در ریاض نیز حضور دارند. همه اینها سوای از شیعیان خود عربستان است که سالهاست در مناطق شرقی و نفت خیز عربستان زندگی میکنند و دل خوشی نیز از سعودیهای تکفیری ندارند. روز چهارشنبه و پس از انتشار گسترده تصاویر دلخراش نسلکشی ائتلاف سعودی-صهیونیستی در یمن، خبر رسید، در ریاض، پایتخت عربستان دو نظامی سعودی به ضرب گلوله از پای درآمدند... این تازه آغاز راه است.
شاید سعودیها از این واقعیات به درستی آگاه نبودند و به همین دلیل خود را در مهلکه یمن انداختهاند. این احتمال نیز وجود دارد که در این بین بازی خورده باشد. جنگ یمن فقط و فقط اهداف آمریکا و رژیم صهیونیستی را تامین میکند!
افتادن امور کشور عربستان به دست مشتی جوان خام و بیتجربه نیز مسئله مهم دیگری است که قطعا در این اشتباه محاسباتی دخیل است. اما به هر تقدیر آل سعود این جنگ نیابتی را کلید زد، بنا بر این باید منتظر تبعات آن هم باشد. اما سعودیها این را هم باید بدانند که، به قول نشریه پانوراما الشرق الوسط، یمن میتواند پایان آل سعود باشد.