نگاهی اجمالی به آثار فینچر این واقعیت را روشن میسازد که این کارگردان جسور در بیشتر فیلمهایش ایماژهای تاریک را از تجربیات بشری و روابط سیاه انسانی به تصویر میکشد. بسیاری شهرت او را مرهون همین قدرت منحصر به فردش در بیان ناگفتنیهایی میدانند که اکثر فیلمسازان از پرداختن به آنها وحشت دارند یا بدون موضعگیری از آن طفره میروند.زودیاک فیلمی است که بعد از «هفت» و «باشگاه مشتزنی» نقطه عطفی در کارنامه هنری او محسوب میشود.
فیلمنامه آن برگرفته از مجموعه کتابهای رابرت گری اسمیت است و استودیو پارامونت آنها را تهیه و پخش کرده. این فیلم با استقبال گرم مخاطبین روبهرو شده است.تریلر جنایی فینچر داستان زندگی واقعی زودیاک قاتل سریالی است که مردم آمریکا او را از منفورترین جنایتکاران تاریخ کشورشان میدانند.
زودیاک در اواخر دهه 1960 در شمال کالیفرنیا پنج نفر را به قتل رساند و دو نفر را زخمی کرد. او این جنایتها را در محلها و زمانهای مختلف مرتکب میشد و هیچ ردی از خود بهجای نمیگذاشت.
تلاشهای پلیس، مردم و حتی اهالی مطبوعات هم نتیجهای نداشت و هویت اصلی او هیچوقت فاش نشد. اکنون بعد از گذشت سالها فینچر بار دیگر این داغ کهنه را تازه میکند آن هم با کمک گری اسمیت که هنوز نتوانسته عطش یافتن این قاتل را در خود فرو بنشاند. آنها به دنبال سرنخهای قتل قربانیانی هستند که سالهاست استخوانهایشان زیر خروارها خاک پوسیده است.
زودیاک 155 دقیقه طول میکشد و در تمام این مدت حرفهای تازهای برای گفتن دارد! تماشاگر را به صحنههای قتل میبرد و او را در حال و هوایی پرتنش و ناآرام نگه میدارد که خود برای یافتن قاتل میان فرضیات موجود ارتباط منطقی برقرار کند.
با وجود اینکه صحنههای زیادی از خشونت، قتل و استعمال مواد مخدر در فیلم وجود دارد، زودیاک در مقایسه با نوآرهای مدرن فینچر از ساختاری سادهتر برخوردار است. این کارگردان درست مثل یک نوازنده جاز در هر صحنه از فیلم با رو کردن شگردی در قالب دیالوگ جالب، صحنهسازی زیبا یا یک حقه سینمایی دور از ذهن، تواناییها و مهارتهای ممتازش را به رخ تماشاگر میکشاند. همانطور که پیشتر اشاره کردیم، جیمز واندربیلت در نگارش سناریوی این اثر از دو کتاب پرطرفدار گری اسمیت استفاده کرده و همچنان بعد از چند دهه معمای این پرونده را حل نشده میداند.
زودیاک تریلری است که بیشتر تمرکز آن روی تحقیقات و بازجوییهای مأموران پلیس و خبرنگاران از مظنونین است تا چگونگی ارتکاب قتلها و جنون و دیوانگی خود زودیاک.
قاتل ایالت کالیفرنیا هم درست مثل جک ریپر لندن در عالم مخوف اموات (اسفل) بین زندگی واقعی قاتل و افسانه خونخواری او سیر میکند.
با گذشت سالها قاتل بیرحم و شریری که خودش را زودیاک معرفی کرده بود آنچنان نامش را بر سر زبانها انداخته و شایعات جرایمش را در همه جا پخش کرده که به چهرهای تقریباً افسانهای در میان مردم تبدیل شده است؛ درست مثل دراکولا در دوره هیپیها. فیلم تازه فینچر که تقلایی برای اثبات شواهد یافته شده درباره این پرونده است، بعد از 155 دقیقه پرهیجان ما را نهایتاً به این باور میرساند که یکی از مظنونهای اصلی قاتل است؛ هرچند که در دنیای واقعی هیچکس محکوم به ارتکاب این جرایم نشده باشد.
تئوریهای زیادی درباره هویت زودیاک و تعداد قربانیان او وجود دارد، اما هیچکس نتوانسته به حقیقت آنها پی ببرد و بیشتر آنچه که در فیلم میبینیم یا به آنها برمیخوریم بر اساس واقعیتهای موجود و یافتههای پلیس FBI است؛ حتی نام مأموران پلیس، قربانیها و گزارشگران.
از طرفی جزئیات دقیقی از ارتکاب قتلها که بر اساس اظهارات، شواهد و مدارک موجود در پرونده صحنهسازی شده را در اختیار ما قرار میدهد. اما ممکن است که ذهن خلاق نویسنده برای ارتباط این مضامین و صحنهها شکلی داستانی به آن بدهد. در اواخر دهه 1960 بود که سیل نامههای تهدیدآمیزی از جانب این قاتل بیمار روانه دفاتر تحریریه سه روزنامه بزرگ در Bay area شد.
این نامههای سری بهقدری هوشمندانه و با سیاست نوشته شده بود که خوانندگان را گمراه میکرد و هیچ سرنخی را به پلیس نمیداد. نویسنده نامهها مسئولیت قتل این دو زوج را به گردن گرفته بود و همه را تهدید کرده بود که اگر پیگیر این ماجرا شوند، بیش از پیش برایشان دردسرآفرین خواهد شد.
جیک لیگنهال همان رابرت گری اسمیت است. کاریکاتوریست پیشین روزنامه ایگل اسکوتی که خیلی کلهشق و سرسخت مینماید. او در این ماجرا به کارآگاه آماتوری تبدیل میشود که برای پرده برداشتن از راز این قتلها اشتیاق زیادی از خود نشان میدهد. کاراکتر آوری که نقش آن را داونی بازی میکند، فردی بسیار ناآرام، معتاد به الکل و مواد مخدر و شدیداً افسرده است که خودش موجبات سقوط و نابودیاش را فراهم میکند.
مارک روفالو و انتونی ادوارز پلیسهای دایره جنایی هستند که مسئولیت رسیدگی به این پرونده را به عهده دارند و برای این کار گاهاً از راهنماییها و نظریات آوری و گری اسمیت هم استفاده میکنند. از آنجایی که این قتلها در حوزه گستردهای انجام میشدند و از حدود اختیارات پلیس یک ناحیه فراتر رفته و تقریباً همه نیروهای اف.بی.آی را درگیر این پرونده کرده بود. موضوع این قتلهای سریالی، آنقدر سروصدا کرد که حتی همه مردم هم به دنبال قاتل زودیاک بودند.
بنا به درخواست خود قاتل یکی از تاکشوهای تلویزیونی در برنامهای خاص با حضور ملوین بلی، یکی از وکلای مطرح و کارآمد به این موضوع پرداخت. در این برنامه به تلفنهایی پاسخ داده شد که بسیاری معتقد بودند از طرف خود زودیاک است اما باز هم نتوانستند با ردیابی این تماسها مخفیگاه او را پیدا کنند. بهتدریج بازرسان این پرونده به صحت نامهها هم شک کردند و این ماجرا بهدست فراموشی سپرده شد.
ماهها و سالها گذشت و دیگرحتی یک نامه هم از او نیامد. بیشتر مأمورین پلیس و خبرنگارانی که روی این موضوع کار میکردند از نفس افتادند و آن را رها کردند. همه بهجز کاریکاتوریست ما، گری اسمیت لحظهای از فکر و خیال زودیاک آرامش نداشت.
این موضوع آنقدر فکرش را مشغول کرده بود که حتی کار و خانوادهاش را نیز رها کرد. او وقتی که دید بعد از این همه تلاش هم نتوانسته زودیاک را بیابد شروع به نوشتن کتابی کرد که داستان این قتلها و پیگیری همه نیروهای مردمی و یگانهای پلیس برای جستوجوی عامل آن را بازگو میکرد. او سالها انتظار کشید تا فقط یک لحظه با این قاتل رودررو شود، در چشمهایش نگاه کند و به او بفهماند که حداقل یک نفر در دنیا پیدا شده که هیچ شکی درباره هویت او ندارد.
اگر قرار بود فیلمساز ضعیفی زودیاک را بسازد قطعاً کلیشهای جنایی میساخت درباره مرد ناامیدی که همه راهها را برای رسیدن به هدفش رفته اما به بنبست خورده است؛ مردی که همه زندگیاش را روی این ماجرا گذاشته و دست آخر دست خالی روانه محکمه میشود. اما فینچر تریلری بسیار قوی ساخته که سراسر تب و تاب است. او با تمسک به فرهنگ تأثیرپذیر کالیفرنیا و بازسازی فضای تاریخ سانفرانسیسکو در لوکیشن فیلم آن را به فضای دهه 70 نزدیک کرده است.
زودیاک از معدود آثار مدرنی است که طراحی صحنه، لباس هنرپیشگان و حتی محل فیلمبرداری آن مضحک نیست و عین حقیقت آن زمان را منعکس میکند. با این همه مهمترین عامل موفقیت این کارگردان اجراهای عالی و بدون نقصی است که از بازیگرانش گرفته است. او به روابط تلهپاتی و انتقال افکار معتقد است و در این فیلم به این باور پروبال بیشتری داده است و همین امر باعث شده که کاراکترهایش بیش ازآنکه انتظار میرفت چندبعدی شوند.
بهرهگیری از این الگوها و بازتاب آن در روابط انسانی زودیاک را از دیگر فیلمها در ژانر خودش متمایز ساخته و مهارتهای منحصر به فرد او را به اثبات رسانده است. نقشآفرینی همه هنرپیشگان عالی است و فضای فیلم بهگونهای است که قبل از هر حادثه قلب تماشاگر به وقوع آن گواهی میدهد و احساس ترسی را به او القا میکند. شاید مدت زمان فیلم طولانی باشد اما آنقدر بیننده را درگیر خود میسازد که اصلاً گذشت زمان را احساس نمیکند.
در یک نظرسنجی از مخاطبین مشخص شد که فیلم تا حدی روی آنها تأثیر گذاشته که در زندگی روزمرهشان وقتی در موقعیتهایی مثل صحنههای فیلم قرار میگرفتند دلشورهای تمام وجودشان را فرا میگرفت. مدام تصاویر از جلوی چشمانشان میگذشت و خود را نیز یکی از قربانیان زودیاک تصور میکردند.
این فیلم حس وحشت واقعبینانهای را در خلال داستان القا میکند که یکی از نقاط قوت آن محسوب میشود و با دیدی کلیتر ما را به وجود دیوصفتانی هشدار میدهد که در همین دنیای زیبا و آرام در کنار ما زندگی میکنند. این فیلم هم چون
Sammer of sam اثر اسپایکلی خوشی و شادمانی قاتلی را نشان میدهد که از ارتکاب جرایم شرمآورش سرمست است و دنیایی را ناکام به دنبال خود میکشاند.
منابع: Movies.MSN.com
ژوئن 2007 / Wikipedia.com