هر چند در چند سال اخیر، او بیشتر اوقاتش به کارگردانی تولیدات عظیم و پرستاره هالیوود گذشته تا ساخت فیلمهای هنری. سودربرگ از جمله فیلمسازانی است که گرچه از سینمای هنری اروپا به هالیوود آمد، ولی خیلی زود قواعد بازی در کارخانه رویاپردازی را آموخت.
این فیلمساز پس از کارگردانی «یازده مرد اوشن» که خود بازسازی یک فیلم دهه شصتی به شمار میرفت و در پی توفیق آن در گیشه، «12 مرد اوشن» را کارگردانی کرد- فیلمی که منتقدان آن را اثری به مراتب ضعیفتر از قسمت اول ارزیابی کردند- ولی تماشاگران در سراسر دنیا از آن استقبال خوبی به عمل آوردند. حالا چند روزی است که سومین قسمت این سهگانه به اکران عمومی درآمده است.
«13 یار اوشن» اولین بار در بخش خارج از مسابقه کن نمایش داده شد و حالا چندی است که در سراسر جهان روی پرده رفته است. فیلم پرستارهای که مثل قسمتهای قبل بازیگرانی چون براد پیت، جورج کلونی و مت دیمون در آن حاضرند. ضمن اینکه این بار آلپاچینو هم به فیلم اضافه شده است.
در قسمت سوم هم باز دنی اوشن (جورج کلونی) و یارانش نقشههای پیچیده میکشند و اجرا میکنند تا تماشاگر دو ساعت تمام در تعلیق به سر ببرد. یاران اوشن البته این بار به جای سرقت، کلاهبرداری میکنند. کلاهبرداری که با هدف انتقامجویی صورت میگیرد؛ انتقام برای رفاقت.
در «13 یار اوشن» جورج کلونی همچنان در نقش لیدر گروه ظاهر شده است. جورج کلونی در مورد سومین همکاریاش با سودربرگ در اوشن میگوید: «سناریوی این فیلم یکی از فوقالعادهترین و عالیترین فیلمنامههایی است که تاکنون نوشته شده. این فیلم فریاد و در عین حال تمنایی است در طلب صلح و آرامش. اما من شخصاً پرداختن به کارهای موسیقی را بیشتر دوست دارم.»
برخی از صاحبنظران معتقدند که دنبالههای یک اثر موفق لزوماً کار خوبی از آب درنمیآیند. اما سودربرگ در جلسه مطبوعاتی فیلم در جشنواره کن، این نظریه را رد میکند و در ادامه میگوید: « این فقط در حد یک فرضیه است و به نظر من تنها زمانی اتفاق میافتد که یک کارگردان فیلم کمدی و سرگرمکنندهای بسازد اما خودش را زیاد درگیر آن نکند و به جای پرداختن به دغدغههای شخصیاش صرفاً یک فیلم بسازد.
من با این روش کار نمیکنم و بعید میدانم که هیچ کدام از افراد گروهی که با من همکاری کردند، با این روش کار کنند. ما فقط دوست داریم فیلم بسازیم. ساخت فیلمهای اوشن برای من خیلی سختتر از فیلمهای جدی است که تاکنون ساختهام و به واسطه آنها توجه بسیاری از مردم و منتقدان را جلب کردهام.
در اوشنها حقههای زیادی به کار رفته و همین امر آنها را مستلزم دقت بیشتری میکند. با این همه چون این نوع فیلمها به علایق و شخصیت خودم نزدیکتر هستند از ساختنشان بیشتر لذت میبرم.» کارگردان به هیچ وجه نمیخواهد فیلمش را با «نیش» مقایسه کند و در مورد این قیاس معالفارق تنها به این توضیح کوتاه بسنده میکند: «نیش، یکی از بینقصترین فیلمهای تاریخ سینماست و بیشک یک شاهکار جاودانه خواهد ماند.»
او اضافه میکند: «هنوز پروژه «12 یار اوشن» به پایان نرسیده بود که من به فکر ساخت عملیات بعدی آن افتادم و تصمیم گرفتم به لاسوگاس بازگردم. یکی از مهمترین دلایلی که انگیزه ما را برای ساخت «13 یار اوشن» بیشتر میکرد، صمیمیت میان اعضای گروه بود. چون همه اصرار داشتند که در یک پروژه جدید با هم کار کنند. همه میگفتند «یا همه یا هیچ کس!».
از طرفی ساخت فیلمهایی نظیر اوشن این امکان را به فیلمساز میدهد که رویکردهای جدیدی را در حرفهاش به کار گیرد و آنها را محک بزند. این روشهای جدید اتخاذ شده بعضاً میتوانند تجربیاتی ارزشمند برای فیلمهای دیگر آن فیلمساز با ژانرهایی متفاوت محسوب شوند. من همواره تلاش میکنم که در همه آثارم المانهای حرکت، اصلاحات، ویرایش و... پررنگ باشند.»
جری وین تروب تهیهکننده کار میگوید: «از شش سال پیش که ساخت قسمت نخست این فیلم را آغاز کردیم زندگی مردم خیلی تغییر کرده است. نه تنها هنرپیشگان بلکه خانواده آنها، بچههایشان و حتی علایق تازهای که در این مدت پیدا کردهاند باید در نظر گرفته میشدند. بدون شک به انجام رساندن چنین پروژه بزرگی بدون کمک همه عوامل ممکن نبود. من برای هماهنگی اعضای گروه حدود 18 ماه قبل از کلید خوردن پروژه با هر کدام از آنها تماس گرفتم و گفتم که قرار است فیلمبرداری اوشن جدید را از تابستان 2006 آغاز کنیم. آماده باشید که حتماً به سراغتان خواهیم آمد.
البته منظورم از هر کدام، فقط بازیگران نیستند، بلکه هر کسی است که به نوعی متصدی این کار محسوب میشد. سودربرگ برای من تهیهکننده در درجه اول قرار دارد و بقیه در مراحل بعدی، اما لازم است بدانید که ما بیشتر کارها را گروهی انجام میدادیم. اما استیون سزاوار همه افتخاراتی است که نصیبش شده. او انصافاً کارگردان قهاری است.»
به گزارش پره میر، جورج کلونی میگوید: «استیون نیروی فوقالعاده خلاقی در این نوع فیلمهاست، اما جری وین تروب قلب و روح همه فیلمهای اوشن است. جمع کردن همه این هنرپیشگان مطرح در کنار هم کار سادهای نیست. البته منظورم این نیست که ما نمیخواستیم به این پروژه بیاییم. اما تنظیم برنامههای کاری و زندگی هر کدام از این افراد کار هر کسی نیست. به نظر من جری از معدود تهیهکنندگان زیرکی است که به خوبی از عهده کارش برمیآید و گهگاه به ترفندهایی هم متوسل میشود.»
سودربرگ هم انعقاد قرارداد با تک تک افراد این گروه پرتعداد را بسیار مشکلتر از سرقت همزمان از سه کازینوی بزرگ میداند و ادامه میدهد: «چندین سال پیش وقتی ما این پروسه را آغاز کردیم قرار گذاشتیم که هیچ هنرپیشه جدیدی را به این پروژه وارد نکنیم. در این فیلم ستارگان بینظیری جمع شدهاند. ادی (جمیسون) را از زمانی که نوجوانی 12ساله بودم میشناختم.
اسکات (دان) یکی از مطرحترین فیلمسازان در ژانر خاص خودش بود و الیوت (گولد) بزرگترین هنرپیشه در فیلمهای مورد علاقه من در تمام طول تاریخ سینما بوده است. همه هنرپیشگان ما زیرک، پرنشاط و در کار حرفهایشان بسیار موفق هستند.»
سودربرگ که در 1989 یکهتاز دنیای ویدئو بود، اکنون سوداهای تازهای در سر دارد و اعتراف میکند که «برای برقراری آرامش، سکوت و جلب توجه مخاطب صورتها و الزاماتی وجود دارند که با بهکارگیری تکنیکهای هنری و فیلمنامه جذاب میتوان تا حدودی به آن دست یافت.
در «13 یار اوشن»، آلپاچینو در نقش ویلی بانک، مالک بیرحم و خبیث یک کازینو است که با شراکت روبن تیشکوف، کاراکتر الیوت گولد، کازینوی دیگری در لاسوگاس تأسیس میکند. اما بعد از اینکه کارهای آنها روی غلتک افتاد، تیشکوف را تلکه میکند. دوستان گولد هم درصدد انتقام و کینخواهی برمیآیند.
گنگ دنی اوشن تا حد زیادی به گروهی که آن را بازی کردهاند شباهت دارند. آنها بعد از آخرین سرقت مسلحانهای که به اتفاق انجام میدهند از هم جدا میشوند و هر کدام به سمت و سوی خود میروند. اما تنها یک عامل مهم و حیاتی میتواند آنها را به هم پیوند دهد و در «13 یار اوشن» این عامل نجات زندگی یکی از آنهاست.
سودربرگ در اینخصوص میگوید: «من هم میدانم که همه اعضای گنگ اوشن دزد هستند و بدون استثنا کلاهبردار و شیاد. اما این نکته را هم فراموش نکنیم که این بار فقط پول نیست که آنها را به این وادی پرمخاطره میکشاند؛ قطعاً رفاقت و به تبع آن انتقام بوده که دوستان گولد را به انجام چنین کاری وامیدارد. شعار «همه برای یکی و یکی برای همه» الفبای مهربانی و مرام را برای ایشان دیکته میکند. حال که یکی دچار مشکل شده، همه باید دینشان را به آن یک نفر ادا کنند.»
«13 یار اوشن»یک فیلم انتقامجویانه است که فقط از کینه و عداوت نمیگوید. بدیهی است که هیچ کس از کاراکترهای شرور و خبیث استقبال نمیکند. اما این فیلم فرصت خوبی است که از روی تعصب انسانها را سیاه و سفید مطلق ندانیم. شرورترین انسانها هم میتوانند خصایص برجسته اخلاقی و روحانی داشته باشند که شاید آنها را از بتهایی که در ذهنمان ساختهایم برتر سازند.
تهیهکننده و کارگردان فیلم از همان ابتدا میدانستند که علاوه بر المانهای دوستی، رفاقت و علاقه به همکاریهای مداوم، فیلمنامه اثر هم در گردآوری هنرپیشگان سهم بسزایی دارد. آنها نهایتاً تیم نویسندگان برایان کوپلمنود و دیوید لوین را برای نگارش سناریوی این فیلم برگزیدند که پیشتر برای نوشتن یک فیلمنامه دیگر بررسیها و پژوهشهای زیادی را روی محیط قماربازان سابقهدار انجام داده بودند. وین تروب در اینباره میگوید: «برایان و دیوید قبلاً فیلمنامهای موفق در این رابطه نوشته بودند که درونمایه آن موضوعات دلخواه من بود. من درباره آنها با استیون صحبت کردم. در جلسه کوتاهی که داشتیم آنها را تیم مناسبی برای نوشتن فیلمنامه میدانستیم.»
سودربرگ هم ادامه میدهد: «خیلی وقت بود که برایان و دیوید را میشناختم. ما دوستان خیلی قدیمی و مشترکی داشتیم. از طرفی من شیوه نگارششان را میپسندیدم. ما فهرستی از نویسندگان مطرح فیلمنامه در هالیوود تهیه کرده بودیم اما به نظر من افراد زیادی نبودند که بتوانند به دنیای خاص اوشنها پا بگذارند و با همان شوخطبعی و زبان یاران آن فیلمنامه جذابی بنویسند. اما انتخاب جری درست بود. ما آنها را در ضیافت ناهار ملاقات کردیم و خیلی زود در عرض چند دقیقه تصمیمات لازم را برای شروع پروژه گرفتیم و کار را آغاز کردیم. آنها هم از این نوع فیلمها و کاراکترها استقبال کردند...»
بعضی از صحنههای «13 یار اوشن» در لاسوگاس فیلمبرداری شد. اما پیداکردن یک کازینوی جدید و اجاره آن برای مدت طولانی فیلمبرداری، فیلمسازان اوشن را بر آن داشت که سکانسهای زیادی از فیلم را در استودیو وارنر براس فیلمبرداری کنند.
وین تروب در اینباره میگوید: «هدف ما از انتخاب لاسوگاس این بود که به همان لوکیشن «13 یار اوشن» برگردیم. وگاس مرکز تفریحات و سرگرمی تمام دنیاست.» و به نظر سودربرگ «اگر قرار بود همه برداشتها در لوکیشن عملی لاسوگاس صورت گیرد، مدت زمان فیلمبرداری دو برابر میشد. من برای آنکه به تصاویر مدنظرم برسم، باید در محیط کنترل شدهای کار میکردم و...»
تهیهکننده دکور و طراحی صحنه فیل مسینا را بینقص میداند و میگوید: «کار فیل عالی بود و به لوکیشن اصلی خیلی نزدیک به نظر میرسید. افرادی که به کازینوی فیلم ما میآمدند، مات و مبهوت به دکور نگاه میکردند و با تعجب میگفتند فراموش کردهاند که به استودیوی فیلمبرداری پا گذاشتهاند.