ترجمه‌ی سحر منصوری: داستانش شگفت‌زده‌ام کرد. نمی‌توانستم کتاب را زمین بگذارم. قصه و شخصیت‌هایش از من می‌خواستند که آن‌ها را به دنیای انیمیشن ببرم.

اين، حرف «تيم جانسون»،‌ كارگردان انيميشن‌هاي «مورچه‌ای به نام زی» و «پشت پرچين» است  كه در تازه‌ترين انيميشن بلند سينمايي‌اش به‌سراغ داستاني جالب و عجيب درباره‌ي موجودهاي فضايي رفته است. انيميشن «خانه» كه به‌عنوان اولين انيميشن بهاري، اكران جهاني آن آغاز شده است، درباره‌ي زندگي يك دختر و يك موجود فضايي مهاجر است كه هركدام به دنبال «خانه»‌ي مورد نظرشان هستند.به بهانه‌ي اكران موفق اين انيميشن، ترجمه‌ي گفت‌وگويي با كارگردان آن را برايتان آماده‌ كرده‌ايم تا بيش‌تر با ماجراي اين انيميشن آشنا شويد.

چرا «خانه»؟ چه شد که این داستان را انتخاب کردید؟

خب بايد بگويم كه من هنوز ای‌میلی را که در سال2007 ميلادي به دوستم فرستادم، دارم. راستش همه‌چیز از يك قصه‌خوانی پیش از خواب شروع شد. یک شب، کتابی از «آدام رکس» به نام «معنای واقعی اِسمِکدِی» را برای پسرهایم مي‌خواندم. داستان و شخصیت‌هایش حیرت‌زده‌ام کرد. نمی‌توانستم کتاب را زمین بگذارم. انگار خود قصه و شخصیت‌هایش به من می‌گفتند که باید به يك انیمیشن تبديل شوند! آن‌قدر هیجان‌زده بودم که ساعت دوي صبح به دوستم ای‌میل زدم و درباره‌ي ایده‌ي ساخت انيميشني اقتباسی از این داستان برایش توضيح دادم و تصمیمم را گرفتم.

فيلم‌ها و انیمیشن‌های زیادی درباره‌ي موجودات فضایی، سفر انسان به فضا یا حمله‌ي فضایی‌ها به زمین ساخته شده‌اند. به نظر شما چه چیز «خانه» را از این فيلم‌ها و انيميشن‌ها جدا می‌کند؟

فکر نمی‌کنم تا به‌ حال درباره‌ي حمله‌ي فضایی‌ها به زمین چنین انيميشنی دیده باشید. «خانه» انيميشنی کمدی، کنایه‌آمیز و مملو از لحظه‌هاي مفرح است. وقتی پیدا‌کردن جایی برای زندگی، موضوع يك داستان باشد، با اطمینان می‌گویم که جواب متفاوتی را در این انيميشن پیدا خواهید کرد. در فيلم‌هايي مثل «ايي.تي. موجود فرازميني» يا خيلي از فيلم‌ها يا انيميشن‌هايي که با موضوع موجودهاي فضایی ساخته شده‌اند، شما از ابتدا شاهد یک رفاقت و صمیمت بین موجود بیگانه و کودک زمینی هستید؛ اما در انيميشن «خانه»، داستان فرق می‌کند. «تیپ»، شخصيت دختر انيميشن ما از ابتدا احساس خوبی نسبت به «اُه»، موجود فضایی داستان ندارد و به نوعی می‌شود گفت که نمی‌تواند او و رفتارهای عجیبش را تحمل کند. «خانه»، داستان یک دوستی نامتجانس و متفاوت است. ما می‌خواهیم در این فیلم به كودكان و نوجوانان نشان دهیم که چه‌طور موجودهاي متفاوت می‌توانند به درک متقابل از موقعیت یکدیگر برسند. مفهومی که شاید در کلام، سنگین و پیچیده باشد، اما با حضور یک دختر شیرین و موجودفضایی بنفش‌رنگ و با‌مزه، به‌خوبی می‌توان آن را به مخاطب منتقل کرد.

در «خانه»، دو داستان موازی به صورت هم‌زمان روایت می‌شوند. تیپ و مادرش، تازه به شهر نیویورک مهاجرت کرده‌اند و سعی می‌کنند با محیط جدید، اُنس بگیرند و هم‌زمان اُه در جست‌وجوی سیاره‌ای جدید برای زندگی خود و هم‌نوع‌هايش است. به‌نظر می‌رسد که شما خواسته‌اید به‌نوعي مفهوم واژه‌ي «خانه» را بازتعریف کنید.

دقیقاً! من فکر می‌کنم که خانه، تنها به معنای یک چهاردیواری، سقف و مکانی نیست که شما در آن بیدار می‌شوید، غذا می‌خورید و وقتتان را با خانواده می‌گذرانید. خانه، مفهومی بسیار وسیع‌تر دارد. تيپ، یک مهاجر است که با محیط و شهر جدید غریبه و ناآشناست. خانه برای او به معنای دوستان، هم‌کلاسی‌ها، همسایه‌ها، فامیل و در مجموع یک فضای آشناست. او سعی می‌کند در شهر جدید این حس را دوباره به‌دست آورد.

در سوی دیگر داستان، اُه حضور دارد. او یکی از صدها موجود فضایی است که «بوو» نام دارند. او شخصیتی دوست‌داشتنی و ساده دارد که البته هم‌نوع‌هايش درباره‌‌ي او این‌طور فکر نمی‌کنند. چرا که او محل زندگی‌شان را از بین برده! اُه همه‌ي کهکشان را می‌گردد تا جایی جدید را برای هم‌سیاره‌ای‌هایش پیدا کند. برای اُه، خانه به معنی بازگشتن به میان «بوو»ها و پذیرفته شدن از سوی آن‌هاست.

 

ایده‌ي تهاجم به یک سرزمین و بیرون‌کردن ساکنان آن، فقط به صرف این‌که جایی برای زندگی ندارند، اصلاً خوب به‌نظر نمی‌رسد. فکر نمی‌کنید ایده‌ي تهاجم «بوو»ها به زمین، چندان خوشایند ما زمینی‌ها نباشد؟

می‌دانم که مخاطب این انيميشن تنها کودکان و نوجوانان نیستند. برای بسیاری از مخاطبان بزرگ‌سال ما، داستان این انيميشن می‌تواند یادآور مهاجرت اروپایی‌ها در قرن‌ها پیش باشد. اما این مهاجرت به معني تهاجم نيست. مهاجرت را می‌توان به‌معنای اکتشاف و رفتن به سرزمین‌های جدید هم تعبير كرد. ساکنان تازه‌وارد می‌توانند با خود، فناوری‌هاي جدیدي برای ساکنان قبلی به همراه بیاورند. «خانه»، داستان هم‌زیستی مسالمت‌آمیز در کنار یکدیگر است؛ داستانی درباره‌ي احترام به اقوام مختلف و یادگرفتن‌ چیزهای خوب از هم‌دیگر. فکر می‌کنم این چیزی است که خوشایند همه‌ي ما زمینی‌ها باشد.

از این‌که برچسب مهاجرت به انيميشن شما زده شود، دلخور نمی‌شوید؟

به هیچ وجه! چرا دلخور؟‌ من از این‌که به داستاني درباره‌ي مهاجرت و مهاجران پرداخته‌ام، افتخار می‌کنم. جهان امروز پر است از داستان‌های مهاجرت و مهاجران. دل‌کندن از یک سرزمین، رها‌کردن علاقه‌ها و دوستان، هزینه‌ي گزافی است که یک نفر می‌دهد تا گام‌های بهتری در زندگی‌اش بردارد و شرایطش را بهبود بخشد. مهاجرت به هیچ عنوان موضوعی ساده و پیش‌پا افتاده نیست. مهاجرت یعنی یک شروع دوباره؛ شانسی که برخی از انسان‌ها به خود می‌دهند تا زندگی‌شان را از نو بسازند. این شانس یعنی شما به جایی غریبه وارد شوید، چهره‌های غریبه ببینید و با يك فرهنگ غریبه دست و پنجه نرم کنید. هیچ‌کدام از این‌ها آسان نیست. دقيقاً اتفاقی که برای تیپ و مادرش «لوسی» و اُه و بووها می‌افتد.

شما از چهره‌های مطرح موسیقی و سینما براي گويندگي شخصیت‌ها استفاده کردید. این كار به‌خاطر تضمین موفقیت فیلم در گیشه بود یا دلیل دیگری داشت؟

بله، ما برای صدای سه شخصیت اصلی، یعنی اُه، تیپ و لوسی، از چهره‌های مشهوري استفاده کردیم كه البته برای جلب گیشه نبود. اولویت اول ما کیفیت انيميشن بود که با حضور این گوينده‌ها بيش‌تر مي‌شد.گويندگي انیمیشن، بسیار بسیار مهم است و هر هنرپیشه یا خواننده‌ي‌ مطرحی، از عهده‌ي آن بر نمی‌آید. برای شخصیت اُه، ما به سراغ «جیم پارسونز» رفتیم. مجموعه‌ي تلویزیونی «تئوری بیگ‌بنگ»، از او یک چهره‌ي جهانی و مشهور ساخته و علاقه‌مندان بسیاری در دنيا دارد. او در گام اول برای قبول‌کردن این نقش، خيلي مردد بود. پارسونز معتقد بود که شنیدن صدایش بر روی یک چهره‌ي انیمیشنی، شاید برای همه خوشایند نباشد و هم‌چنین فکر می‌کرد که خودش هم چندان از شنیدن صدای خودش بر روی چهره‌ي یک شخصیت دیگر لذت نبرد! مردد بود که آیا صدایش این قابلیت را دارد که بدون حضور فیزیکی بدنش، بتواند به شخصیتی جان دهد و او را برای مخاطب باورپذیر کند یا خیر. پارسونز صادقانه به ما گفت که انتخاب اشتباهی برای این نقش است، اما چیزی از درون او را ترغیب می‌کند که آن را بپذیرد و برایش بسیار وسوسه‌کننده است! کار را با او شروع کردیم و نتیجه برای هر‌دوی ما خیلی راضی‌کننده بود.

شخصيت‌های این انيميشن برخلاف اغلب فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که می‌بینیم، شبیه مانکن‌ها یا مدل‌ها نیستند و اندامی کاملاً معمولی دارند.

به نکته‌ي بسیار خوبی اشاره کردید. این موضوع برای من هم بسیارمهم بود. می‌خواستم به مخاطبان کودک و نوجوان بگویم که یک شخصیت معمولی با یک بدن معمولی هم می‌تواند کارهای بزرگ بکند. نمی‌خواستم اين‌طور به‌نظر برسد که حتماً باید ورزشکار بود یا اندام یک مُدل را داشت تا بشود دست به تغییرات بزرگ زد. تیپ، یک دختر معمولی 12ساله ‌است و بدون اين‌که شاهزاده‌ي قصه‌ها باشد، جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل می‌کند.