تاریخ انتشار: ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۵

شعر طنز> سعیده موسوی‌زاده: وانتی دیدم که سرما خورده بود

می‌چکید آب سیاه از اگزوزش

                پشت هم هی عطسه می‌زد ریپ‌ریپ

     بوی بد می‌داد لنت ترمزش

         یک دو ساعت بعد اخمو، توی صف

     ده قُلُپ بنزین سوپر خورده بود

               چون قرار خواستگاری داشت، او

کارواشی رفت و را‌ه افتاد زود

           حیف، باران آمد و او خیس شد

    گِل به او پاشید یک شاسی‌بلند

       طفلکی آن روز  بُز آورده بود

چون تصادف کرد او با یک سمند