اين يكي از نكاتي است كه در ايران و جامعه شهري ما، براي شخصي مثل من كه دانشجوي ابدي و ازلي هستم - و هميشه ميخواهم دانش بيندوزم و آگاهي پيدا كنم - تبديل به دغدغه ميشود. در شهر تهران اغلب فضايي حاكم است كه امكان يادگيري و آموختن را كاهش ميدهد. منظورم از اين فضا اين است كه شهروند بتواند با حضور در فضاي شهري شوق به آموختن بيشتر پيدا كند و براي تامل بيشتر و مراجعه به كتابهاي نخبهتر شايق شود و فضاي شهري او را مايل به پرورش دادن ذوق و هنر خود كند. اين را معمولا در شهر نمييابيم.
اما فعاليت اخير شهرداري با توجه به جميع مشكلاتي كه در شهر وجود دارد، مشكلاتي از قبيل آلودگي هوا، ترافيك و هزاران مشكل ديگر كه عمومي نيز هستند و گويي همه شهروندان به آن مبتلايند، در راستاي همين دغدغهاي است كه بهنظر من بسيار تحسينبرانگيز بود. اين كار حتي شخص من را نيز كنجكاو كرد. در اين حركت فرهنگي؛ تابلوها و نقاشيهايي در گوشهگوشه شهر جانمايي شده بود و به قول خود شهرداري گويي شهر نگارستان و نگارخانهاي عمومي شده بود.
اين موضوع براي شخص من كه دوست دارم و ميخواهم اهل فلسفه و هنر و ادب باشم، نميگويم هستم بلكه ارادهام اين است كه ميخواهم اهل فلسفه و هنر باشم، بسيار آموزنده بود. براي اينكه نمايش تصويرهايي از آثار مختلف هنرمندان، بهجاي تصوير آگهيهاي تجاري نظير عكس خمير دندان و سوسيس و كالباس و ديگر اعلانهاي هجو بيخود، حداقل چشم شهروند را عادت ميدهد به ديدن و كنجكاوي در زيباييهايي كه هنرمندان ايجاد كردهاند.
بهعقيده من اين كار، حركت بسيار بسيار اصيلي بود. بسيار كار درستي بود. اما يك موضوع مهم در اين حركت مورد غفلت واقع شده بود و آن اينكه ايكاش اين آثار را در شهر تهران انحصارا از ميان آثار هنرمندان ايراني انتخاب ميكردند. مانند بهزاد و رضا عباسي و مينياتورهاي اصيل دوره مغول و دوره سلجوقي و قاجار و... اين بهنظر من گاهي بسيار ناباب مينمود (نميگويم زننده) وقتي بعد از تماشاي نقاشي يك قلمدان اصيل دوره قاجار، شما به تابلويي غربي برخورد ميكرديد كه بهنظر من جايش در خيابانهاي تهران نيست.
وقتي هنر ايراني در شهر اينگونه منعكس ميشود اتفاق خيلي مهمي رخ داده است. زيرا با اين كار تنها يك اطلاعات عمومي نميدهيد. بلكه به ياد مردم تهران مياندازيد كه اين مملكت هنرمندان بزرگي داشته است و ما وارث آثاري هستيم كه شايد لياقتشان را نداشتهايم. بهنظر من اين نكته مهمي است كه يادآوري شده و بايد باز تكرار شود. اين چيزهاي اصيلي كه در گذشته ما باقيمانده هشداري است نسبت به ميراث غني فرهنگيمان.
هشدار كه هان ايدل غافل زينهار! كه چگونه دچار مصرفزدگي شدهايم. اين عالم مصرفزدگي شهري نياز به تلنگرهايي دارد، تلنگرهايي مانند هنردوستي واقعي، كتابخواني واقعي، كسب اطلاعات دقيق واقعي، شناخت ادبيات و فلسفه ايراني، شناخت موسيقي ايراني و تمام امتيازاتي كه ايران را ايران كرده است.
اين مسئوليتها را هر اهلفرهنگي به نوبهخود بايد بهعهده بگيرد. اين ميراث فرهنگي مالماست و ما بايد حافظ اينها باشيم. در اين گريز و گرفتاري شهروندي بايد اين فرصت از لحاظ شهري آماده شود تا ذهن شهروندان با اينكه درگير گرفتاريهاست تا حدودي فراغت تامل كردن، فراغت ديدن اشياي زيبا، فراغت راه رفتن در پاركهاي آرام به دور از هياهوي روزمره را پيدا كنند.
ارائه اين آثار هنري در شهر نوعي فراهم آوردن محيطي ميتواند باشد كه افراد از تهدل به يكديگر احترام بگذارند و به يكديگر لبخند بزنند و درنهايت از يكديگر چيزي بياموزند. اين ازجمله دغدغههاي معلم پيري چون من است. يادمان باشد همه ما مسئوليم و هركس بايد اين مسئوليت خود را درك كند. اگر كسي بخواهد مسئوليت ما را به ما يادآوري كند فايدهاي ندارد. احساس مسئوليتي فايدهمند است كه خودجوش باشد. فرد وقتي خود را ايراني بداند و حاضر باشد براي منافع وطن جان خود را از دست بدهد اين مسئوليت را در خود احساس خواهد كرد كه مهمترين وظيفهاش ارتقاي هموطنانش است و اينكه روح آنها را از آلودگيها بزدايد و با ايجاد ديدي بالا و والاتر و ايجاد فضاي ذهني سالمتر خود و هموطنانش را از مصرفزدگي دور كند.
مصرفزدگي يعني مصرف اشيايي كه قابل مصرف نيستند. مصرفزدگي مصرف اشيايي كه نياز ما را برطرف ميكنند نيست. اين موضوع طبيعي است كه نيازمند، نيازهاي خود را بايد رفع كند اما وقتي شهر مصرفزده ميشود، اين عيبي بزرگ براي شهر به حساب ميآيد و روح شهر را آلوده ميكند.
- نويسنده، چهره ماندگار فلسفه و استاد دانشگاه تهران