پس از گذشت چند دهه از حماسه آزادسازی خرمشهر، وقتی از خاطرههای ناب آن دوران میگوید چشمانش برق میزند و صدایش به هیجان درمیآيد.
آرزویش این است که روزی بخشی از آن دریادلیها و رشادتها بهصورت فیلم دربیایند تا خیلیها با حقایق آن دوران بیشتر آشنا شوند. میگوید حماسهاش را تکاوران ارتش جمهوری اسلامی ایران آفریدند اما فیلم آن را هالیوودیها ساختهاند!
هنوز او یکی از مراجع اصلی روایت مقاومت ۳۴ روزه خرمشهر است؛ شهری که به گفته خیلیها، وجب به وجب آن با خون شهیدان رنگين شده و از این رو زماني «خونینشهر» میخواندنش.
در سالروز آزادسازی خرمشهر پای صحبتهای دریادار حبیبالله سیاری، فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نشستیم تا مروری تازه بر رخدادی تاریخی داشته باشیم؛ رخدادی که حیرت جهانیان را بههمراه داشت و اقتدار و عظمت ایران اسلامی را بر همگان آشکار ساخت.
- ورود شما بهعنوان تکاور نیروی دریایی در چه سالی و چگونه انجام شد؟
سال ۵۳ دانشجوی دانشگاه افسری بودم و سال ۵۷ ما را برای تکاوری نیروی دریایی انتخاب کردند. یک دوره تکاوری در منجیل برگزار شد و ما تمام دورههای مربوط به آن شامل چتربازی، غواصی و... را در همان دوره دیدیم.
بعد هم وارد انقلاب و وقایع پس از آن شدیم.
- پیش از آنکه تکاور نیروی دریایی شوید چه تصوری از فعالیتهای این یگان داشتید؟
راستش من به تکاوری نیروی زمینی بیشتر علاقه داشتم. هم اطلاعاتم بیشتر بود و هم علاقه اصلیام تکاوری نیروی زمینی بود اما دست تقدیر ما را به مسیر دیگری کشاند.
من جزو دانشجویان برتر دانشگاه بودم. از نظر ورزشی کاپیتان تیم بهحساب میآمدم و از نظر آرم و علائم هم بهخاطر دورهها و مسئولیتهایی که در سمتهای مختلف داشتم وضعیت مطلوبی داشتم.
رتبه علمیام هم بالا بود و این شد که مرا برای این کار انتخاب کردند. وقتی وارد این جریان شدم، دیدم اینجا هم یک دوره بسیار گسترده و حرفهای دارد.
حتی از دوره تکاوری نیروی زمینی هم پیشرفتهتر و کاملتر بود. ما باید اینجا دورههای چتربازی، جنگ در دریا، جزیره و زیر و روی آب را یاد میگرفتیم و دورههای غواصی را کامل میکردیم.
البته تکاوری نیروی دریایی هم رتبهبندی دارد و در رتبه آخر آن، همهکاره میشوید و از پس همه نوع رزم برمیآیید.
- وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید شما کجا خدمت میکردید؟
من آن زمان منجیل بودم. بعد از انقلاب بهدلیل اتفاقاتی که در استانهای غربی و جنوبی افتاده بود، رفتیم آنجا تا زمانی که جنگ شروع شد. بعد رفتیم بوشهر، خرمشهر و آبادان و دیگر همانجا ماندیم. واحد تکاوري پیش از جنگ خیلی گسترده نبود.
یک گردان در بوشهر مستقر بود و یک مرکز آموزش در منجیل وجود داشت. هنگامی که در غرب بودیم در غائلههای پیش از وقوع جنگ، یاریرسان مردم بودیم و وقتی جنگ شروع شد، رفتیم بوشهر.
ظاهرا زمانی که ارتش هنوز بهصورت کامل سامان نیافته بود، تکاوران نیروی دریایی جزو منظمترین و سازمانیافتهترین نیروهای ارتش بودند وآنها بودند که بهعنوان نخستین نیروی نظامی وارد خرمشهر شدند و از آن دفاع كردند.
لطفا درباره مقاومت ۳۴ روزه خرمشهر و حضورتان در این شهر هم توضیح دهید.
در خرمشهر پایگاهی داشتیم به نام «کشتیسازی شهید موسوی» درست در تقاطع کارون به اروند كه هنوز هم پایگاه ما همانجاست.
جالب است بدانید مزار شهیدان پاینده و نقدی هم درست در همانجا واقع شده. همانطور که میدانید نیروهای دریایی ما هنگام حمله انگلیسیها در شهریور ماه ۱۳۲۰ مقابل آنها ایستادگی كردند تا جلوی اشغال ایران را بگیرند.
نیروی دریایی در همان زمان ۷۰۰ شهید داد و این یک سند زنده است که نیروی دریایی با ازخودگذشتگی در شمال ایران جلوی روسها ایستاد و در جنوب هم با انگلیسیها مقابله کرد و حماسه آفرید.
قبل از انقلاب بهعنوان یک یگان نظامی آموزشدیده و کاملا ورزیده در برخی نقاط به برقراری نظم کمک میکردیم. بعد از پیروزی انقلاب هم هر کجا لازم بود امنیت را بهوجود مآوریم به همانجا میرفتیم.
وقتی جنگ شروع شد، ناخدا صمدی و یگانش در بوشهر بودند اما یک گروه پیشرو در خرمشهر داشتند. قبل از اینکه جنگ بهصورت رسمی آغاز شود ما از خرمشهر بهسمت منجیل رفتیم.
درست در تاریخ ۳۱ شهریور ماه ۵۹ بهصورت خیلی اضطراری ما را از منجیل به تهران آوردند. سوار هواپیما شدیم و بهسمت مقصد نامعلومي رفتيم.
- یعنی نمیدانستید دقیقا چه اتفاقی افتاده و عازم کجا هستید؟
خیر، هواپیمای ما در فرودگاه مهرآباد بود که آنجا بمباران شد. هواپیما آسیب دید و مجبور شدند ما را با هواپیمای دیگری به بندرعباس بفرستند.
شبانه رفتیم و در سه جزیره خلیج فارس مستقر شدیم. یکی دو روزی آنجا بودیم تا اینکه ما را دوباره به بندرعباس برگرداندند. باز ما را شبانه بهسمت مقصد نامعلوم با تجهیزات و مهمات کامل حرکت دادند.
سوار دو فروند هواپیمای سي -130 شدیم و نمیدانستیم کجا داریم میرویم. یکدفعه احساس کردم زیرپایمان را به رگبار بستهاند.
بعدا فهمیدم رسیدهایم به فرودگاه شیراز. هواپیما نشست و گفتند وضعیت قرمز است و باید سریع از هواپیما خارج شوید و پناه بگیرید. صبح آمدند دنبال ما و گفتند باید بروید شوش.
چون عراقیها از پشت کرخه آمدهاند و میخواهند از آنجا عبور کنند و شما باید جلوی پیشروی آنها را بگیرید. ما رفتیم و در آنجا با تیپ ۳ دزفول جلوی عراقیها ایستادیم و نگذاشتیم دشمن از کرخه عبور کند. تقریبا چند روزی همانجا ماندیم.
- حالا فهمیده بودید که دیگر جنگ شروع شده؟
بله، همان چند روز اول، ما را بهواسطه نیازهایی که پیش میآمد چند باری جابهجا کردند و از شوش ما را به خرمشهر بردند.
- یادتان هست چه روزی وارد خرمشهر شدید؟ وضعیت شهر را بهخاطر میآورید؟
نمیدانم روز چندم جنگ بود اما وضعیت خرمشهر واقعا باورنکردنی بود. اصلا نمیتوانستیم صحنهای را که جلوی چشممان بود باور کنیم. اشک در چشمانم حلقه بسته بود.
شاید ۱۰ روز پیش تر بود که ما از خرمشهر بیرون آمده بودیم و طی همین چند روز، شهر به چه روزی افتاده بود! جنگ خرمشهر بیسابقه بود.
یعنی سابقه نداشت که این حجم آتش بر چنین مساحتی وارد شود و این همه نيرو برای حمله به یک شهر تهاجم را آغاز کنند. بارش گلولههای سنگین و نیمهسنگین برای یک لحظه در طول شبانهروز قطع نمیشد.
وقتی میگوییم در خرمشهر یک حماسه رخ داد برای این بود که عراق آمده بود اين شهر را یکروزه بگیرد. شاید از شلمچه تا پل نو ۱۵ کیلومتر کمتر راه باشد و این مسیر را بشود با تانک یکساعته طی کرد.
- اما همین پیشروی ۳۴ روز به طول انجامید.
بله، شما نگاه کنید ببینید که خرمشهر مگر چقدر جمعیت و گستردگی داشت و چطور میتوانست جلوی تهاجم بیامان عراقیها ایستادگی کند.
محور اصلی این دفاع بهعهده بچههای تکاور آموزشدیده و سازمانیافته نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی بود. با این حال هیچوقت نگفتهام ما بهتنهایی این کار را کردهایم و خدای نکرده زحمات دیگران را نادیده بگیرم.
در کنار ما عشایر با تفنگ شکاری، برنو و سرپر هم بودند. شهید جهانآرا و بچههای سپاه خرمشهر هم بودند. فدائیان اسلام تحت نظر شهید هاشمی هم بودند.
هر کسی برای دفاع از خرمشهر جنگ میکرد اما یگان ما آموزشدیده و سازمانیافته بود و از همه مهمتر با رزم در شهر کاملا آشنا بود.
همین عامل باعث شد بتوانیم به کمک سایر مدافعان، دشمن را در چنین فضایی ۳۴ روز نگهداریم و جلوی پیشرویاش را بگیریم. وقتی میگویند خرمشهر معطر است؛ با وضو وارد شوید، برای این است که وجب به وجب آن به خون شهدا آغشته شده: پل نو، کشتارگاه، راهآهن، گمرک، ۴۰ متری، ۲۴ متری و میدان فرمانداری.
ما وارد چنین شهری شده بودیم. در چند روز پایانی مقاومت عراقیها نمیگذاشتند هیچ قایقی سمت ما بیاید. برای همین با کمبود آب، غذا و مهمات و پشتیبانی مواجه شدیم. خیلی از بچهها شهید و جانباز شدند.
ناخدا صمدی که فرمانده گردان تکاوران بود، وقتی پایش تیر خورد و خونریزی داشت، نمیگذاشت زخمش را پانسمان کنند. میگفت اگر من روی زمین دراز بکشم پس چه کسی میخواهد بایستد و مقاومت کند؟
- یعنی فرماندهان و سربازان چنین غیرتی از خودشان نشان میدادند!
بله، اصلا بحث خرمشهر حیثیتی شده بود. ادعای ما این بود كه توانستهایم راهبرد دشمن را شکست بدهیم؛ دشمنی که گفته بود یکروزه خرمشهر را میگیرد، سه روزه خوزستان را و هفت روزه به میدان آزادی تهران میرسد، در ۳۴ روز اول جنگ در خرمشهر گیر کرد.
تازه آمد و دور زد و رفت به سمت مارِد و از آنجا به کوی ذوالفقاري تا بیاید بهمنشیر و وارد آبادان شود. فکرش بههم ریخته بود و نمیدانست باید چه کند.
این اتفاقات رخ نمیداد مگر با حضور فرماندهان و رزمندگانی که ازخودگذشتگی کردند، جانباز و شهید دادند تا یک حماسه خلق شود و راهبرد دشمن تغییر کند.
- آن زمان، فرمانده گردان آقای صمدی بودند؟
بله، به ما میگفتند هر يک از تکاوران نیروی دریایی باید با یک گروهان سرباز معمولی برابری کند. همین الان هم همینطوری است.
شما میبینید که ۱۰ نفر از تکاوران ما ۳ هزار کیلومتر دورتر از سواحل چابهار در سومالی با دزدان دريايی درگیر میشوند و طی ۴۸ ساعت ماموریت را با موفقیت به پایان میرسانند.
ما در دفاع از سقوط خرمشهر بیش از ۷۰ شهید و ۱۰۰ جانباز داشتیم. اما این افتخار را در دنیاثبت کردیم که راهبرد دشمن مبنی بر تصرف خرمشهر ظرف یک روز را شکستیم. ضربه بعدی را در کوی ذوالفقاری وارد کردیم.
ضربه سوم را هم در جزیره آبادان به آنها وارد کردیم. هرچه تجهیزات نظامی داشتند از بین رفت و کلی از نیروهایشان کشته شدند.
- چطور توانستید حصر آبادان را بشکنید؟
آبادان از چهار طرف آب است و به همین دلیل به آن «جزیره آبادان» میگویند. وقتی دشمن وارد خرمشهر شد و نتوانست به عمق آن دست پیدا کند، شهر را دور زد و همین امر باعث شد تا جاده خرمشهر- اهواز قطع شود. بعد جاده اهواز- آبادان و آبادان- ماهشهر قطع شد تا محاصره کامل شکل بگیرد.
تنها یک راه باقی مانده بود و آن هم خلیج فارس بود. نیروی دریایی از طریق خلیج فارس با هواناوها و بالگردها توانست از حصر کامل آبادان جلوگیری کند.
وقتی حضرت امام(ره) فرمودند حصر آبادان باید شکسته شود، یکی از دلایل موفقیت ما در روز پنجم مهر ماه ۶۰ این بود که از دریا به آبادان راه داشتیم. بچههای ما میتوانستند وارد رودخانه بهمنشیر شوند و پشتیبانی را انجام بدهند.
این مهم بهواسطه فداکاریهای بچههای تکاور و خلبانان هوادریا و هواناوها تحقق یافت.
- شما شعار «راه ما راه حسین است» را برای نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران انتخاب کردید. راجع به این شعار توضیح بفرمایید؟
من این شعار را از همان حماسهآفرینیهای ابتدایی جنگ و مقاومت خرمشهر یاد گرفتم و وقتی فرمانده شدم این شعار را برای نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران انتخاب كردم.
اگر شعار ما در خرمشهر چیزی جز راه امام حسین(ع) نبود، نمیتوانستیم در مقابل دو لشکر کاملا مجهز که به یک شهر کوچک حمله کردهاند با آن توان اندکمان ایستادگی کنیم.
همه کسانی که کنار ما ماندند، همانند شب عاشورا آگاهانه این مسیر را انتخاب کردند و میدانستند که در صورت مقاومت، احتمال شهید شدنشان زیاد است.
خب عدهاي هم که اصلا اهل جنگ و ایستادگی نبودند یا نمیتوانستند مقاومت کنند در نهایت گذاشتند و رفتند اما خیلیها ماندند و مردانه جنگیدند.
ما بعدها در ۲۲ فروردین ماه ۶۷ هم بهصورت مستقیم با آمریکاییها روبهرو شدیم. به فرمانده ناو ما گفتند آدمهایت را از ناو بیرون بفرست. هم از روی دریا و هم از هوا به شما مسلط هستیم و تا چند دقیقه دیگر شما را مورد حمله قرار میدهیم اما آنها جواب داده بودند: «هیهات من الذّله». این شعار وآرمان ماست و به آن افتخار میکنیم.
- چطور مردم را برای مقابله با حمله عراقیها بسیج میکردید و چگونه به آنها آموزش میدادید؟
بیشتر ساماندهی نیروهای مردمی بهعهده ناخدا صمدی و بچههای گردان ایشان بود. آنها برای ارتقاء سطح توانمندسازی و آموزش نظامی مردمی خیلی تلاش کردند و فعالیتهایشان هم اثرگذار بود.
در دفاع از خرمشهر اینگونه نبود که یک قرارگاه مرکزی وجود داشته باشد و همه دستورات از آنجا صادر شود و تمام مردم هم ملزم به اطاعت از آن باشند.
اما چون نیروهای تکاور سازمانیافته بودند، دیگران هم به دستورات و راهنماییهای ما توجه نشان میدادند. فرمانده کلی آنجا هم بهعهده آقای حسن سعدی بود که در آبادان مستقر شده بودند.
- در نبرد خرمشهر از چه تاکتیک نظامیاي بهره میبردید؟
ما چون آموزش جنگ در محیط شهری را هم دیده بودیم، در خرمشهر خیلی سریع به اوضاع مسلط شدیم. با وجود اینکه عراقیها به ساختمانهای حساس شهر دسترسی پیدا کرده بودند و موقعیت خوبی داشتند، از پل نو به این طرف، کوچه به کوچه با آنها درگیر شدیم و مقاومت کردیم.
اینگونه بود که توانستیم ۳۴ روز مقابل ارتش بسیار مجهز عراق مقاومت کنیم؛ وگرنه مردم عادی که چیزی درباره تاکتیک جنگی در نقاط شهری نمیدانستند اما همه دست به دست هم دادند تا این حماسه آفریده شد.
- خاطرهای از همرزمان آن ۳۴ روز فراموشنشدنی را برایمان نقل کنید.
شهید اسماعیل شعبانی مثل دیگر تکاورها بچه بسیار زرنگی بود. من فرمانده دسته بودم و او در دسته من خدمت میکرد. هر دسته سه گروه داشت که مجموعا ۳۰ نفر میشد و هر دسته هم برای خودش سازمان خاصی داشت.
شهيد شعبانی در آن زمان تیربارچی ما بود. تیربار «ژ-۳» یک ویژگی منحصر بهفرد دارد. اگر از آن خوب نگهداری شود و تنظیم درستی داشته باشد میتواند یک نوار فشنگ ۳۰۰ تایی را پشت سر هم بزند و مثل بلبل چه چه كند اما اگر از آن خوب نگهداری نشود بهجای تیربار، «گیربار» میشود!
شب بيست و چهارم مهر ماه، یعنی همان شبی که صبحش به خرمشهر، «خونینشهر» گفتند داشتیم سنگربندی میکردیم تا شکل دفاعی را حفظ کنیم. تقریبا در خیابان ۲۴ متری بودیم و داشتیم در خیابان آماده میشدیم.
اسماعیل آن شب زیاد میخندید. بچهها میپرسیدند چرا اینقدر میخندی؟ گفت من دو لیوان شربت شهادت خوردهام و امشب حتما شهید میشوم.
خودش میگفت تا زمانی که این بلبل من چه چه میكند معنایش این است که من زندهام و اگر صدایش قطع شد بدان معناست که دیگر شربت را خوردهام! ما میدانستیم که اسلحه ناموس سرباز است و او برای حفظ آن باید همه توانش را بهکار بگیرد.
نیمههای شب بود که دیدم صدایی از اسلحهاش نمیآید. تقریبا نزديك صبح بود که خودم را به او رساندم و دیدم به شهادت رسیده.
- چه خاطرهای از آزادسازی خرمشهر دارید؟
خرمشهر پس از ۵۱۹ روز اسارت، در عملیات بیتالمقدس و طی چند مرحله آزاد شد. نکته جالب اینکه نیروی دریایی در مرحله اول به کمک قایقها و هواناوهایی که داشت وارد شهر شد و از طریق آبادان شروع به پاکسازی خونينشهر كرد.
در همان شب سوم که قرار بود فردای آن روز خونينشهر آزاد شود، بچههای ما از منطقه حفار وارد شهر شدند. از عرض رودخانه عبور كردند و در نزدیکی کارخانه صابونسازی با دشمن درگیر شدند.
آنجا را پاکسازی كردند تا سهراهی تقاطع کارون به اروندرود. عراقیها دیگر نمیتوانستند مقاومت کنند و دستهجمعی و با حالتی خفتبار پا به فرار گذاشتند.
همه نیروهای ارتشی، سپاهی و بسیجی دست به دست هم دادند تا خرمشهر را آزاد کنند اما اصل کلام را امام(ره) فرمود که «خرمشهر را خدا آزاد کرد».
در حال حاضراز نیروی دریایي به عنوان یک نیروی راهبردی نام برده میشود. در خصوص حضور ایران در آبهای بزرگ دنیا هم توضیح دهید.
ما در خلیج فارس حفظ و صیانت از مرزهای کشور را به اثبات رساندیم . صیانت از مرزها در 8 سال دفاع مقدس نشان از توانمندی دریایی ما دارد اما تدبیر جدید، حضور در آب های بزرگ دنیاست.
ماموریت نیروی دریایی کاملا تغییر کرده ما از خلیج فارس به عنوان دریایی نیمه بسته خارج شدیم. از مساحت 300 هزار کیلومتر مربعی وارد عرصه 2 میلیون و 100 هزار کیلومتر مربعی تا مدار 10 درجه شدیم.
اکنون جیبوتی انتهای خط ماموریتی ماست که بدون در نظر گرفتن ماموریت های دریای سرخ، مدیترانه، چین و... است. در دریا با این وسعت باید امکانات لازم پای کار بیاید و باید در مناطق حساس حضور داشت تا از منافع خود دفاع کرد.
جایگاه نیروی دریایی در توان بازدارندگی کشور بسیار جایگاه بالایی است و در مقابل تهدیدات دریایی باید خود را همواره آماده به کار نگه دارد و توان خود را ارتقا دهد.
منبع:همشهريپايداري