«به زبانمادري» مجموعه غزلي است از علياصغر شيري. شيري به تبعيت از سنت غزل فارسي، دريچه عاشقانهسرايي و بيان تغزلي را براي تماشاي جهان برگزيده است. همين انتخاب از سويي او را درگير كليشههاي رايج در تاريخ غزلسرايي كرده و از سوي ديگر براي رهايي از اين كليشهها به آفريدن مضمونهاي تازه واداشته و غزلهايش را شنيدني ساخته است.
آنچه به اين مجموعه تشخص بخشيده، رواج مفهوم و درونمايه «تنهايي» و «غربت» در بيشتر شعرهاست؛ تنهايي و غربتي كه حتي در جمع گريبان شاعر را رها نميكند و تشخصي كه مخاطب را مقابل شاعري قرار ميدهد كه حتي اگر آگاهانه شعر را احضار كند، با تكيه بر دغدغه و انديشه مينويسد و تنها به فرم و مضمون نميانديشد:
برايت اتفاق افتاده دنبال خودت باشي؟
شبي مانند يك ديوانه در حال خودت باشي؟
بدون همقدم از پرسههاي خسته برگردي
ميان جاده تنها باشي و مال خودت باشي
شده نام و نشانت را بپرسي از كسي ديگر؟
شده در ديگران دنبال امثال خودت باشي؟
شده سنگ مزارت را ببيني بر سر راهت؟
شده مانند من يك عمر پامال خودت باشي؟
عاشقانههاي اين مجموعه پر است از انتظار، فراق، حسرت و... كه همگي تبعات همان تنهايي و غربتند:
ديشب تمام غربت خود را قدم زدم
اندوه بينهايت خود را قدم زدم
كنج اتاق بغض گلوگير خود شدم
كنج اتاق، خلوت خود را قدم زدم
اين همه را اما شيري بايد با بياني نو با بهرهگيري از دايره واژگان امروزي از دام كليشهها برهاند؛ كاري كه به ندرت انجام ميدهد و بهويژه وقتي به موضوعهاي اجتماعي، دفاعمقدس و مذهبي ميپردازد، آن را بيشتر اجرا ميكند. او در اين موقعيتها مجبور ميشود براي تصويرپردازي جهان معاصر به عينيتي مدرن متوسل شود و ميتوان در آنها توجه مثبت او را به پيشنهادهاي غزل نو و فرانو ديد و توان شاعر را در اين وادي هم سنجيد:
چمدانهاي بسته ميدانند، عشق راهي است پرخطر اما...
دختري محو جادهها شده است، دختري راهي سفر اما...
مادرش بعد او چه خواهد كرد، گيسوانش سپيد خواهد شد
در و همسايه طعنه خواهد زد، آه! يك روز اين خبر اما...
چمدانهاي خسته برگشتند، از سفر زار و خسته برگشتند
خسته و دلشكسته برگشتند، با نگاهي پر از «اگر»، «اما»
شيري در اشعار پرشمار مذهبياش هم گاه از اين عينيگرايي و جزءنگري بهره ميبرد و شعر را از كليگويي رايج در اين نوع شعر رها ميكند:
همه كس عرض ارادت به تو دارد اي ماه!
دست بر سينه و در سينه دلي همدم آه
آمدم با اتوبوسي كه پر است از صلوات
چه ترافيك عجيبي است در اين نيمه راه!
گنبد چشمنواز تو به هنگام طلوع
ديدنيتر شده از روي پل نيروگاه
حركت شاعر از بياني كلي كه ميتواند مربوط به هر كدام از مشاهد و بقاع متبركه باشد بهتدريج به بياني جزءنگر ميرسد كه تنها خاص قم و حرم مطهر حضرت معصومه(س) است و با تهي شدن از بار نمادين، به بياني روزمره و مدرن نزديك ميشود.
مجموعه شعر به زبان مادري اميدواركننده است و مخاطب را با شاعري آشنا ميسازد كه نهتنها به شعر فكر ميكند بلكه با فكر شعر مينويسد و در برابر شعر روزگار خود اعلام موضع ميكند:
كافهها شاعران بيدردند، عمري آسودهخاطرند انگار
كافههايي كه در توهم خود، نبض شعر معاصرند انگار
محو دود غليظ سيگارند، همه شب تا سپيده بيدارند
بر سر شعر، هايوهو دارند، به گماني كه شاعرند انگار
دستهچكهاي بيبرو برگشت، هي ورق خورد و شعر پرپر گشت
ناشراني به فكر سود و زيان، ناشراني كه تاجرند انگار
- حميدرضا شكارسري