یکی از این مسائل که اتفاقاً در تفکر شیعی بسیار پراهمیت تلقی میگردد، آموزه مهدویت یا به سخن دیگر موعودگرایی است. علامه در دو موضع المیزان؛ یکی ذیل آیه پنجاه و پنجم سوره نور و دیگری انتهای سوره «سبا» به این بحث اشاره کرده است. نگاه علامه طباطبایی را به این موضوع که در واقع، بررسی آموزه مهدویت از نگاه قرآن کریم است، پی میگیریم:
موعودگرایی در فرهنگ شیعی، با امامت پیوستگی وثیقی مییابد و در واقع به گونهای امتداد امامت به شمار میآید. جایگاه امامت در این نوع ساخت فکری به گونهای است که نمیتوان زمانی را تصور کرد که زمین از حجت (امام) تهی گردد. فلاسفه و مفسران عقلگرای شیعی چون صدرالمتألهین و نیز علامه طباطبایی درباره این آموزه که زمین از حجت خدا خالی نمیگردد، مقدماتی فلسفی را صورتبندی کردهاند: هر امری که علتی نداشته باشد و به یک معنا ازلی باشد، نمیتواند شناخته شود و چرا که حقیقت آن را نمیتوان تعریف کرد و هیچ دلیلی را نمیتوان با توجه به دیگر موجودات به نفع اثبات او سامان داد؛ زیرا آن موجود خود دلیل و علت خود است. لذا خدا را تنها به خودی خود میتوان شناخت. بنابر این هیچ یک از اشکال براهین انّی- که گونهای از برهان است که اساس استدلال آن را حرکت از معلول به علت و اثبات علت از معلول تشکیل میدهد- کارساز نیست.
روش متکلمان این بود که با توجه به حداقل یک موجود ممکن به اثبات خالق واجبالوجود میپرداختند. شیوهای که فلاسفه آن را منطقی نمییافتند. بنابر این نیل به علوم عالیه از جمله اثبات ذات باری جز با وحی و الهام امکانپذیر نیست. بنابراین پس از پیامبر(ص) که حجت خدا بود بر زمین، ممکن نیست زمین از حجت- که از طرفی شفیع آدمی در برابر خداست و از طرف دیگر نمونه عملی الگوی حرکت اوست- خالی بماند. خواه این حجت شناخته شده باشد و ظاهر که مردمان با او در ارتباط باشند، خواه پنهان که بر مردم مکتوم باشد. بنابراین امروز هم خدا را حجتی است اما مکتوم و ناپیدا.
علامه در تفسیرالمیزان نیز همین استدلال را اما به گونهای دیگر، ذیل آیه پنجاه و پنجم سوره مبارکه نور مطرح کرده است. در این بحث، اما ایشان ضرورت وجود منجی موعود را که در اندیشه شیعی همان حجت است به مفهوم تشکیل جامعه صالح و مدینه صائب که از قضا قرار است در همین ارض خاکی تشکیل گردد، پیوند میزند، چرا که هر جامعهای را امیری باید خواه ظالم و خواه عادل، جامعه صالح را اما امیری سزد که صالح و عادل باشد که جز بر حجت بر احدی منطبق نیست.
در این جامعه، البته، تنها حجت مورد خطاب نیست و قرار نیست حجت خدا بار همه را به دوش کشد. هر کس را شأن و شغل و وظیفهای است که باید به آن بپردازد؛ اما آیه: «وعدالله الذین آمنو منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فیالارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لایشرکون بیشیئاً و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون .»، (نور 55) ؛ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند وعده میدهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد.
همانگونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشهدار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل میکند، و آنچنان، که تنها مرا میپرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند».
با توجه به سیاق این آیه باید آن را در ادامه آیات قبل سوره دانست. بنابراین از آیات مدنی بهشمار میرود؛ بهویژه بخش پایانی آیه این امر را بهخوبی نشان میدهد.
میان مفسران در رابطه با این آیه لااقل از دو جهت اختلافنظر شدیدی وجود دارد. در مقابل علامه معتقد است که اگر بهدرستی به مفردات، ترکیب و سیاق آیه توجه کنیم، جز جامعه آرمانی مهدی موعود مصداقی برای آن نمییابیم.
اولین محور اختلاف، پیرامون ماهیت کسانی است که قرار است عدهای از مؤمنان جانشین آنان گردند. گروهی از مفسران بر این باورند که اگر مراد از «استخلاف» یا جانشین نمودن، اعطای خلافت الهی باشد- که به اعتقاد آنان چنین است- منظور از پیشینیان، خلفاء خدا که پیامبران و اولیاء خدا هستند، میباشد. چنانکه در آیاتی مانند آیات زیر این امر را مشاهده مینماییم: «انی جاعل فیالارض خلیفه»، (بقره/30)؛ من بر روی زمین جانشینی قرار خواهم داد، «یا داود انا جعلناک خلیفه فیالارض»، (ص26)؛ ای داود ما تو را خلیفه قرار میدهیم. گروهی دیگر از مفسران که علامه طباطبایی نیز در میان آنان است، معتقدند، علاوه بر اینکه اینگونه عبارات در شأن انبیاء و اولیاء خدا نیست، سیاق آیه نشانگر این است که خداوند گروهی را پس از گروهی بر زمین تسلط بخشیده است.
به میراث گذاردن زمین را میتوان در این دست از آیات مشاهده کرد: «ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبه للمتقین»، (اعراف/128)؛ زمین از آن خداست و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار میکند؛ و سرانجام (نیک) برای پرهیزگاران است و «انالارض یرثها عبادی الصالحون»، (انبیاء/105)؛ بندگان شایستهام وارث زمین خواهند شد. علامه بر این باور است که سیاق آیه 55 سوره نور، متناسب با چنین آیاتی است. اختلاف دیگر مفسران درباره جانشینان است؛ یعنی کسانی که قرار است جایگزین پیشینیان گردند.
برخی معتقدند که این آیه درباره اصحاب پیامبر(ص) نازل شده است؛ و خداوند وعده خویش را به آنان محقق ساخته است و دین مورد حمایتشان را که اسلام است، پابرجا و مستقر ساخته و ترسشان را از دشمنان اسلام- مانند دو امپراتوری ایران و روم- زائل نموده است؛ مخصوصاً در دوران خلفاء راشدین این مسئله بیش از هر زمان دیگری به چشم میخورد. بنابراین در این نظریه چهار خلیفه پس از پیامبر(ص) همان مؤمنانی هستند که خداوند وعدهاش را به آنان داده است.نظریه دیگر، بر این باور است که این آیه اختصاص به اصحاب پیامبر(ص) و خلفاء راشدین ندارد بلکه عموم امت مرحومه را دربرمیگیرد. بنابراین دو نظریه، این آیه از آیات حماسی قرآن بهشمار میرود چرا که از امری خبر میدهد که نهتنها هنوز محقق نشده بلکه زمینههای تحقق آن هم فراهم نشده است. علامه معتقد است، نهتنها آن روز چنین وعدهای محقق نشده بود، بلکه امروز هم نمیتوان مدعی بود که این وعده یا بخشی از آن تحقق یافته است.
علامه، مشکل اصلی این تفاسیر را فارغ از مسامحاتی که غالباً در فهم سیاق آیه روا میدارند، سوء فهم مفردات آیه میداند. به عنوان مثال درباره واژه «تمکین» که یکی از الفاظ کلیدی در فرآیند فهم آیه است، برداشت بسیار گمراه کنندهای اتفاق افتاده است. تمکین، استقرار یک شیء در یک جایگاه مشخص است که در واقع کنایهای به شمار میرود از ثبات آن شیء، بدون واقع شدن هر گونه زوال و یا تزلزل به گونهای که بیهیچ مانعی آن شیء اثرگذار باشد و در افق وجودی آن، هیچ تردید و شکی وجود نداشته باشد.
بنابراین اسلام در چنین جامعهای باید چنان گسترش یافته باشد و چنان در تمامی زوایای زندگی رخنه کرده باشد که هیچ مانعی را پیش روی خویش نبیند، و حاکم علیالاطلاق ارزشهای جامعه باشد، حال آن که حتی هنوز هم تحقق چنین امری دور از دسترس مینماید. بنابر این تطبیق آیه بر صحابه، خلفای راشدین، مومنان و حتی پیامبر(ص) و امامان معصوم، دور از سیاق آیه و حتی دور از معنای درست مفردات آیه و نیز واقعیت است. نظریه سوم که نظریه مختار علامه است بر این رأی است که این آیه از جامعهای صحبت میکند که مهدی موعود در رأس آن قرار دارد.
دلیل آنان علاوه بر سیاق آیه و مفردات آن، واقعیت و اخبار و روایات متواتری است که از ظهور او سخن میگویند و این که او زمین را پس از آنکه از جور و ستم لبریز شده است، پر از عدل و داد میکند. «او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیینها غالب کند و پیروز، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.»، (توبه/33) این مضمون را در آیات بیست و هشتم فتح و نهم صف نیز میتوانیم ببینیم. جالب است که سیاق و مضمون این سه آیه در تطابق کامل با آیه پنجاه و پنجم سوره نور است. بنابراین، این وعده، مختص جامعه آخرالزمانی است.
غایت قصوای چنین جامعهای البته صرف نترسیدن از دشمنان خارجی و داخلی نیست بلکه پرستش خداوند و شرک نورزیدن به اوست. عبادت خالصانه و اخلاص عابدانه و ویرانی تمامی بنیادهای ارزشی- اخلاقی به جز بنیاد تقوا از دیگر نشانههای این اجتماع مومنانه است. در نهایت «آنچه از تمامی این مباحث حاصل میآید، آن است که خدای تعالی، مومنان را به ایجاد جامعهای وعده میدهد که پاک و صالح است و خالی از نشانههای کفر و نفاق و فسق. بر باور و کردار این جامعه، جز ارزشهای دین حق (اسلام)، حکمرانی نمیکند، بدون ترس از دشمنان داخلی و یا خارجی، آزاد از مکر حیلهگران و ستم ستمکاران و زورگویی زورمداران. این جامعه پاک، با تمام ویژگیهایش از قبیل فضیلت و تقدس، قطعاً هنوز محقق نشده، به دلیل حس و وجدان و عقل بدیهی... و اگر قرار است بر دورهای منطبق گردد به زمان ظهور مهدی منطبق است؛ چرا که ویژگیهای این جامعه را شیعه و اهل سنت به نحو متواتر از پیامبر (ص) نقل کردهاند. بنابراین اگر آیه درست معنا شود جز بر جامعه موعودی که با ظهور مهدی تشکیل میگردد، منطبق نیست.» (المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، صص 156-157)
منابع:
1 - تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کربن، به ترجمه جواد طباطبایی، تهران، 1377 انتشارات کویر.
2 - المیزان فیتفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، بیروت، 1417 هـ - 1997 م، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
3 - شیعه، مکاتبات علامه طباطبایی با پروفسور هانری کربن، تهران 1382، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.