اگرچه دستهايشان بسته بود اما يك دنيا حرف براي ما داشتند و با زبان بيزباني ميگفتند كه پاي آبادي اين مرز و بوم چه خونها ريخته شده است. انصافا مردم با حضور پرشور خود در تشييع شهداي غواص نشان دادند كه ارزش خون شهدا را ميدانند و قدردان آنها هستند. درباره مظلوميت و فداكاري شهداي غواص سراغ عليرضا دلبريان، فرمانده آموزش گردان رفتيم تا ببينيم چرا اينقدر اين شهدا در قلب مردم جاي گرفتهاند و در روز تشييعشان، زن و مرد و پير و جوان آنها را مشايعت كردند.
- بهنظر ميرسد كساني كه زمان جنگ ميخواستند وارد گردان غواصي شوند بايد با شرايط دريا آشنايي كامل داشته باشند اما شما از مشهد اعزام شده بوديد و بعد هم مسئول آموزش شديد، چطور؟
بنا به همان ماموريتي كه خداوند ما را خلق كرده و در دنيا فرستاده است و بعد هم خودش گوهر عقل را به ما داده تا از آن استفاده كنيم و ياد بگيريم، من هم بهخاطر خدا و بنا بر تكليف راهي جبهه شدم و بعد هم براساس همان تكليف گفتند كه بايد غواصي ياد بگيرم و به لطف خدا آموزشهاي لازم را در اين زمينه ديدم. خيلي از بچههاي غواص از مناطق خشك و كويري بودند، بچههاي لشكر ثارالله از كرمان آمده بودند يا خود من از كاشمر از پشت ميز مدرسه راهي جبهه شدم اما به حسب وظيفه همه ما آموزشهاي مختلف را ديديم كه يكي از مهمترين آنها غواصي بود. خود من هم الان كه فكر ميكنم ميبينم چه آموزشهاي سختي را ديدم كه شايد در شرايط عادي حاضر نميشدم يك دقيقه هم آنها را تحمل كنم اما به عشق خدا و ولايت همه اين سختيها برايمان آسان بود.
- چند سالتان بود كه جبهه رفتيد؟
راستش من، يكي عمرم را حساب نميكنم و يكي پولم را! اما اگر اشتباه نكنم 15سالم بود كه به جبهه رفتم و سال 63 وقتي كه 19سال سن داشتم نخستين عمليات غواصي خودم كه عمليات بدر بود را انجام دادم. كلا نخستين عملياتي كه جمهوري اسلامي از گروه غواصي استفاده كرد همين عمليات بدر بود؛ البته ما دسته غواصي داشتيم آن زمان، بعد در عمليات والفجر8 كه سال64 بود ما گروه غواصي داشتيم و سال بعد در عملياتهاي كربلاي 4و 5رسما گردان غواصي بود كه وارد عمل شد. دسته غواصي هم قبل از سال63 آموزشهاي خود را در مركز آموزش نيروي دريايي سپاه در شمال كشور ميديد كه خود من هم آنجا غواصي را ياد گرفتم.
- زمان جنگ نيروي زميني يكسري عمليات مهم انجام داد، نيروي دريايي و نيروي هوايي هم عملياتهاي به يادماندني زيادي دارند؛ مهمترين عملياتي كه گردان غواصي زمان جنگ انجام داد چه بود؟
اين نكته خيلي مهم است كه ما هيچ وقت درگير رزمايش و شناسايي و تعميرات و غيره نبوديم بلكه گردان غواصي در تمام مراحل، درگير عمليات بود؛ قله عمليات گردان غواصي هم عمليات كربلاي4 بود. كاربرديترين عمليات ما كه هم از نظر استراتژيك و هم از نظر ژئوپليتيك خيلي اهميت داشت عبور از اروند بود كه هيچيك از معادلات نظامي دنيا نميتوانست آن را قبول كند. ما نياز داشتيم كه دژ دشمن را بشكنيم و غواصان ما بنا به وظيفهاي كه بر گردنشان بود تصميم گرفتند از اروند كه بسيار هم خروشان بود عبور كنند و به لطف خدا هم توانستند اين كار را انجام دهند. غيراز اين در ساير عملياتها هم بچههاي غواص در نقش خطشكن عمل كردند، مثلا در عمليات بدر با تلاش بچهها نزديك به 30كيلومتر در مواضع دشمن جلو رفتيم. در والفجر8 بچههاي ما تا كارخانه نمك در جاده فاو جلو رفتند. در عمليات كربلاي4 بچهها تا پتروشيمي عراق جلو رفتند و در عمليات كربلاي 5 كه مقدمه آن كربلاي 4بود بچههاي ما تا 10كيلومتري بصره رفتند كه همه و همه مديون همين خطشكني بچههاي غواص بود.
- بچههاي غواص عمليات مستقلي هم داشتند يا هميشه در كنار ساير نيروها وارد عمل ميشدند؟
عمليات مستقل چنداني نداشتند و بيشتر وظيفهاي كه به گردن بچههاي غواص بود همين خطشكني بود اما شايد مهمترين عمليات مستقل گروه غواصي، عمليات شناسايي بود كه نيرويهاي اطلاعات ما تا سنگر دشمن جلو ميرفتند و سنگر دشمن را لمس ميكردند تا استحكامات آن را شناسايي كنند. يكي ديگر از عملياتهاي مستقل گروه غواصي مربوط ميشد به عمليات در اسكله «الاميه» و «البكر» كه غواصان ما در خليجفارس تا پاي اسكلهها رفتند و بعد هم با نيروهاي دشمن درگير شدند و موفق شدند كه اسكلهها را تسخير كنند.
- جنگ بهخودي خود سخت است و درگيري نيروها در خشكي بسيار مشكل بهنظر ميرسد. با توجه به اينكه عمليات غواصان در آب است اين نوع مقابله چه ويژگيهايي دارد؟
ما جبهه و جنگ را بگذاريم كنار، فرض كنيد كسي ميخواهد در خشكي شروع به دويدن كند و در مقابل او كسي بخواهد در آب شنا كرده و همان مسير را طي كند، قطعا شنا در آب آن هم آب مواج يا رودخانه بهشدت سختتر است. حالا شما همين مسئله را در جنگ درنظر بگيريد كه نيروي غواص ما بايد در آب با دشمني مقابله كند كه در خشكي است، پشت تيربار است و اشراف دارد به رودخانه؛ اين نابرابري ملموسي است. اصلا تمام 8سال جنگ ما نابرابري بود، جنگ مشت در برابر آهن يا خون در برابر شمشير كه واقعا هم خون بر شمشير پيروز شد و اينها نبود جز در سايه ايمان به خدا و معادباوري؛ كه اگر اينها را از جبهههاي ما بگيريد من خودم صادقانه اعتراف ميكنم كه يك قدم هم جلو نميرفتم. بعضي وقتها در عملياتي شكست ميخورديم اما هيچوقت اين بچهها اميدشان را از دست نداند و زانوي غم بغل نگرفتند كه آقا ما شكست خورديم و ديگر اميدي نيست بلكه ما همواره به وعده خدا ايمان داشتيم كه «اگر خدا را ياري كنيد خدا هم شما را ياري ميكند و قدمهاي شما را استوار ميگرداند». شما نگاه كنيد شهيد حميد غفوري، امكانات خوب زندگي و دانشگاه امامصادق(ع) كه در آن درس ميخواند را رها كرد و گفت وقتي وظيفه من اين است كه بجنگم چيزي نميتواند مانع من شود و آخر هم به درجه شهادت نايل شد، درحاليكه چندين مسئوليت مهم به او پيشنهاد كردند ولي نپذيرفت. او نگفت كه الان من بايد درسم را بخوانم و ديگران بروند بجنگند بلكه مردانه پاي كارآمد و در آخر هم روي سيمهاي خاردار جزيره ماهي در عمليات كربلاي4 به شهادت رسيد. واقعا اعتقاد به خدا بين بچهها زياد بود، اگر هم بخواهم مادي آن را نگاه كنم بايد بگويم ريسكپذيري بچههاي ما خيلي بالا بود. در عمليات نظامي بايد حداقل نيرويهاي خودي برابري كند با نيروهاي دشمن. درحاليكه ما واقعا از نظر قواي نظامي كمتر از ارتش عراق بوديم ولي ميديديم كه خدا چطور به وعدههاي خود عمل ميكند و بچههاي ما چطور مواضع دشمن را يكي پس از ديگري ميشكنند.
- معمولا بچههاي گردان غواصي چه آموزشهايي ميديدند تا آماده شوند و به عمليات برسند؟
اولين آموزش اين بچهها اين بود كه در ساحل پا زدن را آموزش ببينند تا بتوانند موج و جريان آب را بشكنند، بعد از آن لباس پوشيدن بچهها از اهميت زيادي برخوردار بود. پوشيدن لباس غواصي نياز به آموزش دارد كه اول بايد لباس خيس شود و بعد چطور خود لباس و كلاه را بپوشند. مرحله بعد آموزش اشنوگل يا همان لوله تنفسي بچههاست كه نياز به آموزش زيادي دارد چرا كه يك نيرو تا پيش از اين به راحتي در خشكي نفس ميكشيده است و الان بايد از طريق اين لوله نفس بكشد. نيرو وقتي در خشكي راه ميرفت، اگر گرد و خاكي هم در چشمش ميرفت با كمي دست كشيدن آن را پاك ميكرد اما وقتي گل و لاي در عينك غواص برود چطور بايد آن را در آب پاك كند؟ اين مسائل نياز به آموزش و تمرين دارد. ما براي تمرين نفسگيري بچههاي غواص اشنوگل در دهانشان ميگذاشتيم و آنها را در خشكي ميدوانديم تا در عمليات كم نياورند و خيلي كم هم بودند كه بهخاطر تنگي نفس نتوانستند در آب بيايند.
- اگر بخواهيم درباره خصوصيات بچههاي غواص حرف بزنيم بهنظر شما چه چيزي آنها را از بقيه متمايز ميكرد؟
علاوه بر اعتقاد به خدا، سختكوشي اين بچهها آنها را به سمت گردان غواصي كشانده بود. اكثريت بچههاي ما از مناطق محروم بودند كه به گردان غواصي آمده بودند. من بارها به آنها ميگفتم كه شما خيلي بايد بهخودتان افتخار كنيد كه در گردان ياسين براي رضاي خدا خدمت ميكنيد و ميجنگيد. هميشه ميگفتم كه شما ببينيد اولا چند نفر حاضر شدند به جبههها بيايند، بعد از آن تعدادي كه آمدند چند نفر حاضر شدند به يگانها عملياتي و نظامي بپيوندند، بعد چند نفر حاضر شدند خطشكن باشند و بعد هم چندنفر حاضرند در گردان خطشكنغواصي باشند؟ اين بچههايي كه در گردان خطشكنغواصي بودند علاوه بر سختكوشي، خانوادههاي باصفايي هم داشتند كه اين بچهها را تنبل بار نياورده بودند. اينجا جا دارد از شهيد علي شيباني ياد كنم كه بچه سجاد شهر مشهد بود و با آن فيزيك بدني عرض رود كارون را با شرايط جزر آب شنا ميكرد. يك شب درحاليكه بچهها مشغول تمرين كردن در آب بودند اين شهيد سرش را از آب بيرون آورده و مشغول صحبت با ديگران بود. من براي تنبيه او سوار قايقش كردم و به آن طرف رودخانه بردم (عرض رودخانه تقريبا 500متر است) قايق را روشن كردم و به اينطرف رودخانه آمدم، قايق را به اسكله بستم و مشغول راه رفتن شدم كه ديدم چند لحظه بعد يك غواض با لباس خيس در حال آمدن به سمت من است و ديدم كه همين علي شيباني است. از ويژگيهاي ممتاز بچههاي غواص مظلوميت آنها بود. يادم هست بعد از يكي از عملياتها بچهها خيلي خسته بودند و من از موتوري گردان درخواست ماشين كردم تا بچهها را براي استراحت و مرخصي به خرمشهر ببرد. بعد از چند ساعت ديديم كه يك كاميون كمپرسي برايمان فرستادند و بچهها بدون ناراحتي و گلايه سوار شدند. من كه اين صحنه را ديدم با ناراحتي به قسمت موتوري گردان گفتم كه قرار بوده براي ما اتوبوس بفرستيد اما اين را فرستاديد. موتوري گردان هم گفت كه امروز اتوبوس نداريم و اگر بخواهيد فردا ميتوانيم بفرستيم كه قرار شد فرداي آن روز اتوبوسي بفرستند تا بچهها كه حسابي هم خسته بودند به مرخصي بروند. يا درباره غذا واقعا بچههاي ما صبور بودند. اين بچهها بهخاطر شدت كار فرصت نميكردند كه غذاي چنداني بخورند براي همين وقتي كه در آب بودند، با قاشق عسل در دهانشان ميگذاشتيم تا هم گرم باشد و هم ضعف نكنند اما حتي يكبار هم نشد به اين وضعيت اعتراض كنند. اين هم بهخاطر تعبد بچهها بود؛ اينها واقعا عبد بودند. عملياتها و تمرينهاي ما شب بود و بچهها خسته ميشدند اما همين بچهها تازه تا نماز صبح مشغول نماز شب ميشدند و با خدا راز و نياز داشتند. يادم نميرود هربار كه من براي سركشي به گروهان ميرفتم شهيد جعفري در همانجايي كه ميخوابيد مشغول نماز شب بود و شانههايش از شدت گريه ميلرزيد. همينها بودند كه وقتي بعد از 30سال جنازههايشان را ميآورند مردم اينطور برايشان سر و دست ميشكنند و چند كيلومتر مشايعتشان ميكنند.
- در كربلاي 4خود شما هم بوديد، از حال و هواي آن روزها بگوييد و اينكه آيا واقعا احتمال اين را ميداديد كه عمليات لو رفته باشد؟
شب عمليات كربلاي 4واقعا قيامتي بود. از تمام حاشيههاي شهر خرمشهر ستون نيرو بود كه به سمت محل عمليات و خاك شلمچه ميرفت. نزديك به 2كيلومتر ستون وانت بود كه عقب آن نيرو بود و وقتي به چهرههاي اينها نگاه ميكردي نورانيت موج ميزد. ما نزديك نهر خين در اروند مستقر بوديم و صبح در آن منطقه هيچچيزي مشخص نبود و همه نيروها استتار كرده بودند، ترددها در حد يك يا 2نفر بود تا دشمن فكر نكند تردد در منطقه زياد است و متوجه عمليات شود. شب عمليات بود كه آقا جليل محدثيفر كه فرمانده گردان ياسين بود من را صدا زد و گفت بيا برويم مواضع دشمن را ببينيم. آن روز قبل از شناسايي در همين مسجدوليعصر(عج) كه امروز به همت همين آقاي قاليباف كه جا دارد خيلي از ايشان تشكر كنم در حال بازسازي است، رفتيم. اصلا نميشود فضاي آن روز را تفسير كرد، همه آماده بودند تا حاج آقاي واعظي نماز را شروع كند و به محض اينكه تكبيره الاحرام بسته شد همه بغضها تركيد، انگار آخرين نماز گردان ياسين بود. هم امام جماعت گريه ميكرد، هم مامومين، هم مكبر و هم در و ديوار. صداي ناله و گريه بچهها در قنوت گوش فلك را كر ميكرد. همه يك صدا ميگفتند: «الهي الحقني بالشهداء و الصالحين». در داخل گنبد مسجد محلي براي ديدباني درست كرده بوديم كه من و آقا جليل بالاي گنبد رفتيم تا مواضع دشمن را ببينيم. در فاصله 2متر به 2متر سنگر بود و انگار دشمن آماده بود كه ما به آب بزنيم، براي همين سرتاسر آب را هم مانع گذاشته بود. به هر حال بعد از دستور فرماندهي همه شروع كردند از هم حلاليت گرفتند، آن لحظات عاشقانهترين لحظاتي بود كه من ديده بودم. وقتي ستون گروه غواص از پاساژ بيرون آمد و به سمت اروند حركت كرد ابهت و ايثار را ميشد در چهره تكتك بچهها در آن شب تاريك ديد. نزديك كانال ديدم كه حركت ستون كند شد، سريع خودم را سر ستون رساندم تا علت كند شدن ستون را بپرسم كه ديدم فرمانده لشكر ما سردار قائاني سركانال ايستاده و به بچهها التماس دعا ميگويد. اينكه ميگويند فرماندهها خودشان عقب بودند و اين بچهها را فرستادند جلوي توپ دروغ است چرا كه اول خود فرماندهها جلو ميرفتند و به كسي نميگفتند برويد بلكه به همه ميگفتند بياييد. چنددقيقهاي بود كه ما به آب زده بوديم و نفرات ما داشتند وارد رودخانه ميشدند كه ناگهان تيربارهاي دشمن شروع به تيراندازي كردند. ما فكر ميكرديم شايد عمليات در حين اجرا لو برود ولي كسي در آن شرايط گمان نميكرد دشمن از قبل آماده باشد و اينطور روي رودخانه آتش بريزد. بعد از اينكه تيربارها و تكتيراندازهاي دشمن در كنار آرپيجيزنها شروع به آتش كردند ما دستور عقبنشيني داديم و خيلي از نيروهاي ما از طريق نيزارها و رودخانه شروع به عقبنشيني كردند اما بچههاي زيادي بين نيزارها گيركردند و خيليها موقع برگشت در ميدانهاي مين دشمن شهيد يا مجروح شدند كه خود من هم در يكي از اين موانع مين پايم روي مين رفت و از ناحيه مچ مجروح شدم و بعد از آن از بچهها دور ماندم.
- با توجه به اينكه خيلي از بچهها از گردان شما بودند چه حسي داشتيد وقتي تابوتهاي آنها را ديديد؟
تنها احساس حسرت داشتم از اينكه چرا من همراهشان نبودم و اي كاش من هم لياقت داشتم و مثل آنها شهيد ميشدم.
- به گناه بيگناهي كشتهشدند
سيدجواد كافي، از اعضاي گروهان غواص كربلاي 4
وقتي تابوت شهداي غواص روي دست مردم ميرفت خيليها از خود ميپرسيدند چرا با اينها اينقدر با قساوت برخورد شده؟ بعضيها گفتند فرماندهان ميدانستند و اين بچهها را به عمد جلو فرستادند و بعضي ديگر كه شايد اصلا پايشان هم به جبهه نرسيده گفتند كه اين بچهها بلد نبودند و با بيتوجهي خودشان را به كشتن دادند. بچههاي غواص و بهخصوص بچههاي با اخلاص گردان ياسين هميشه در مظلوميت بودند و حالا هم كه چند استخوان با دستهاي بسته از آنها به جا مانده در اوج مظلوميت قرار دارند. بايد اين نكته را اول از همه بگويم كه تمام بچههاي گردان ياسين كاملا آموزشديده بودند و شب عمليات هم اصول استتار به خوبي رعايت شده بود بهطوري كه ما يك شبانهروز در منطقه حضور داشتيم و با وجود منطقه وسيع ديد دشمن در خرمشهر، عمليات لو نرفت. شب عمليات كربلاي4واقعا شب عاشوراي ما بود به اين خاطر كه گروهان ما قرار بود بهعنوان رزمندگان خطشكن وارد جزيره ماهي در خاك عراق شود؛ جزيره ماهي چند كيلومتري داخل مرزهاي عراق است و ما وقتي به ماهي رسيديم هيچ خبري نبود. اين تذكر را هم بدهم كه يك وقت شما در خشكي هستيد و ميتوانيد گودالي بكنيد و خودتان را در آن مخفي كنيد، يك وقت در كوه هستيد و ميتوانيد پشت سنگي پناه بگيريد اما در آب واقعا از دست كسي كاري برنميآيد. تا به خاك ماهي رسيديم هواپيما منور زد و منطقه تا 20دقيقه مثل روز روشن بود، آب هم نقش آينه را بازي كرد و بعد از آن بود كه سطح آب مثل قل قل سماور شد و از زمين و آسمان روي سر بچههاي ما گلوله ريختند؛ همانجا بود كه خيلي از بچههاي گردان ياسين به شهادت رسيدند. درباره بسته بودن دست اين شهدا هم بد نيست از زبان يكي از دوستانم به نام سعيد دانشپور كه در عمليات كربلاي4اسير شده بود بگويم كه ايشان ميگفت: «فرداي عمليات عراقيها دستهاي ما را بستند و چون فكر نميكردند بچههاي ايراني مقاومت كنند ديوانه شده بودند! يك مرتبه يك افسر عراقي با چشمان غضبآلود جلو آمد و شروع به تيراندازي به بغل دستي من كرد و او را به شهادت رساند. فرمانده عراقيها جلو آمد و مانع از اين كار شد ولي آن افسر ميگفت كه ميخواهم همه اينها را بكشم». با توجه به اينكه اين شهدا در منطقه ابوغريب بودند فكر ميكنم آن ها را در طول مسير پياده كردهاند و همه آنها را به شهادت رساندهاند.
- كتابي از جنس حماسه
«حماسه ياسين» عنوان كتابي است كه توسط حجتالاسلام سيدمحمد انجوي نژاد به نگارش درآمده است؛ بيشتر مطالب اين كتاب مربوط به وصف تمرينات و حالات روحاني و تفريحها و بگوبخندهاي رزمندگان گردان ياسين است. سيدمحمد انجوي نژاد از معدود كساني است كه از اين گردان در عملياتهاي كربلاي 4و كربلاي 5زنده ميماند و باقي يا اسير و يا شهيد ميشوند. نويسنده ضمن بيان لحظه به لحظه قبل و حين عمليات كربلاي 4اينطور مينويسد: «بچههاي گردان اكثر شبها در آبهاي كارون مشغول تمرين غواصي و پيمودن مسافتهاي طولاني ميشوند و بعضي شبها هم كه از تمرينات غواصي خبري نيست با وجود همه خستگيهاي خود از عبادت شبانگاهي و راز و نياز دست برنميدارند».