همشهری آنلاین: روزنامه‌های چهارشنبه-۲۴ تیر- سرمقاله خود را در روز پس از اعلام توافق هسته‌ای به این موضوع اختصاص دادند و هر یک با نگاه خاص خود به بررسی اقدامات انجام شده و قدم‌های باقی مانده در موضوع هسته‌ای پرداختند.

جواد دليري در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد با تیتر« عصر تازه»نوشت:

جهان، جديد مي‌شود و اين واقعيتي است كه پيش‌روي ما است. پايان مذاكرات نفسگير هسته‌اي با هر نتيجه‌اي كه آينده را پيش آورد، از ظهر ديروز جهان متفاوتي را رقم ‌زد. اتفاق‌هاي اندكي در تاريخ بوده كه سبب‌ساز تغيير روند جهان شده‌اند و حالا بي‌اغراق مذاكرات ايران و شش كشور جهاني يكي از همين دست صفحات است. كتاب قطور تاريخ بين‌الملل از امروز با ديالوگ هفت‌جانبه‌اي ورق مي‌خورد كه پايان يك مناقشه طولاني را فراهم آورد و روزنه‌اي پيش چشم نگران جهان آينده گشود. اينكه در «دوئل ديپلماسي» ايران پيروز شد يا غرب اهميت چنداني براي تاريخ نخواهد داشت، مهم تاكيد دوباره بر فهم «قدرت ديپلماسي» است كه چون يگانه پنجره استقرار حقيقي صلح و نظم متين جهاني بازشناسي مي‌شود. «ميز مذاكره» در «عصر جديد جهان»، بدل به يك نشانه شده است. جامعه بين‌الملل امروز، چالش‌هاي بزرگ را ميان قدرت‌هاي بزرگ يا تضاد منافع قدرت‌هاي بزرگ با قدرت‌هاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي با گفت‌وگو و مذاكره، حل و فصل مي‌كند. در اين عصر تازه ديگر كسي براي سرود جنگ، هورا نمي‌كشد، ممكن است دشمني‌ها پايان نيابد، چنان كه دشمني‌هاي ايران و امريكا پابرجاست اما حتي با دشمن هم مي‌شود پاي ميز مذاكره نشست. مي‌توان به منافع ملي و ارزش‌ها فكر كرد اما دشمن را در ميز مذاكره متقاعد كرد.

نخستين شاهد مثال آن را بايد در لبخند ظريف و كري ديد، جايي كه آنها به عنوان نمايندگان منافع ملي كشورهاي‌شان دست در دست هم مقابل دوربين‌ها ژست دوستانه گرفتند تا به‌جاي خط و نشان كشيدن از راه دور براي يكديگر، دور ميز ديپلماسي بنشينند و راه‌حلي محترمانه براي مسائل خود بيابند. ميز مذاكره، شكل و شمايل خصومت را در اين عصر جديد تغيير داده است هرچند هيبت و هويت ناخشنودي ايران و امريكا از يكديگر در ديگر مسائل باقي خواهند ماند اما اين خصومت و تجادل و تنازع حالا دست‌كم در يك مساله مسكوت و متوقف مانده است؛ «مناقشه هسته‌اي»، چيزي كه در عصر قديم كسي گمان نمي‌برد با مذاكره بتوان درباره آن به توافق رسيد. توافق هسته‌اي نشانه‌اي را به دست جهان امروز مي‌دهد كه دو دولت مي‌توانند در اوج تجادل رسالت‌هاي جهاني خود بر سر منافع‌شان به فرمولي واحد براي تامين منافع و مصالح خود دست يابند و كبريت بر فتيله جنگ برنكشند. نشانه‌اي است از اينكه ايران، شايد متحد غرب نشود و غرب شايد براي از كارانداختن موتورخانه اثرگذاري ايران بر منطقه تلاش خود را متوقف نسازد اما مي‌شود اين عداوت‌ها را با «قدرت ديپلماسي» تعديل كرد و جامه تعليق را تن‌پوشش كرد. امروز ايران يك وزنه معتبر جهاني است، مي‌تواند كنار ديگران قرار گيرد و به جهان اعتبار دهد، امريكا و همپيمانانش ديگر از تغيير رژيم ايران سخني نخواهند گفت، خواهند گفت با ايران به تعامل خواهند رسيد، هرچند پشت سخنان‌شان اهداف هميشگي‌شان باشد اما ديگر جرات بيانش را ندارند.

اين نشانه قدرت ايران خواهد بود. مذاكرات همچنان كه نشانه‌هاي عصر جديد را هويدا مي‌كند، فلسفه روابط بين‌الملل را هم بازنويسي كرد؛ فرآيند پيچيده‌اي را تاسيس ساخت كه بر مبناي آن ممكن است دوستان را از يكديگر جدا كند و دشمنان را به يكديگر پيوند ‌دهد. ديپلماسي اهرم بازي ميان دوستان نيست اما ضرورتي اجتناب‌ناپذير است در روابط گروه‌هاي رقيب و دشمنان. ريچارد نيكسون در كتاب «فرصت را از دست ندهيد» بر اين اعتقاد بود كه: «احترام به دوستان لازم است، اما احترام به دشمنان واجب است». نقش ديپلماسي نيز آنجا ارتقا مي‌يابد كه بازيگران در زمره دشمنان يكديگر به‌شمار بروند. در اين عصر جديد، دشمني يا دوستي ملاك نشستن پاي يك ميز نيست، بازيگران جهاني براساس استرات‍ژي «مصالحه‌گرايي» و حداكثرسازي «سود مشترك» دريك مناقشه، تعامل همكاري‌جويانه را دنبال مي‌كنند.

از اين بابت ١٤ جولاي ٢٠١٥ در جهان، آغاز يك تاريخ جديد است كه در آن بنيادهاي نظام بين‌الملل دگرگون شده و مذاكرات هسته‌اي ايران يكي از مهم‌ترين نشانه‌هاي آن خواهد بود. در عصر قديم، قاعده بازي در عرصه بين‌الملل گونه‌اي ديگر بود، قدرت‌هاي بزرگ جهاني با تكيه بر توان و قدرت نظامي، سياست خود را ديكته كرده و ديگران مجبور به اطاعت بودند اما امروز قدرت‌هاي جهاني دور يك ميز با ايران مي‌نشينند و در عرف مذاكرات، بده- بستان مي‌كنند، مي‌دهند و مي‌گيرند، بازي برد- برد را قاعده مي‌گيرند و اين دگرگوني‌ها شايد نويد آغاز دوران، چندقطبي جديد به جاي دنياي تك‌قطبي باشد. دنيا بر اين اساس مي‌تواند به جاي دوري و گريز و گسستگي، در مسير به هم پيوستگي متقابل حركت كند. چندجانبه‌گرايي به معناي جست‌وجوي جمعي براي يافتن راه‌حل‏‌هاي مشترك براي مشكلات مشترك، مطلوبيت و اثربخشي عملي، خود را در هر دو سطح منطقه‏‌اي و بين‌المللي به اثبات رسانده و حتي قدرت‌هاي عمده جهاني نيز فرا گرفته‌‏اند كه آنها نخواهند توانست منافع خود را به شكلي يكجانبه تعقيب كنند. اين روند تدريجي اما فزاينده ائتلاف‌سازي منطقه‌اي و جهاني، چه براي مقاصد كوتاه‌مدت يا تلاش‌هاي ماندگارتر، شاهد گريزناپذيري اقدام جمعي است. «همكاري» جايگزين «رويارويي»، «مذاكره» به جاي «تسليم بي‌قيد و شرط» يا رقابت دايم مي‌شود. انگاره تعقيب يا تحميل «بازي با حاصل جمع صفر» اكنون فروغ گذشته خود را از دست داده و توافق هسته‌اي اثبات تازه‌اي براي «بازي برنده» همه طرف‌هاست. از منظر داخلي اما اين توافق نمي‌تواند تنها يك اتفاق به‌شمار ‌آيد كه محصول يك سياست‌ورزي و خردورزي توامان جامعه و حاكميت است. جامعه‌اي كه در ٢٤ خرداد، براي تغيير شرايط موجود روي به مسالمت‌آميزترين و البته نتيجه‌بخش‌ترين روش آورد و حاكميتي كه به انتخاب طريق مذاكره و منطق ديپلماسي چه ناشي از جبر محيط منطقه يا بازتاب شرايط داخلي تن داد.

اقتضاي سرشت سياسي نظام‌هاي بادوام در همين است كه در بزنگاه حوادث و بحران‌ها، منافع و مصلحت ملي را برهر چيز ديگري مقدم بشمارند و اين منطق دوبار، پيش از اين، يك‌بار در پايان جنگ هشت ساله خود و بار ديگر هنگام نخستين نزاع امريكا عليه عراق در سال ۱۹۹۱، از سوي نظم سياسي حاكم آزموده شد و توانست كشتي نظام را از امواج پرتلاطم خطرات عبور دهند و به ساحل امن آرامش برسانند. به مدد اين تجربه، تصميم‌گيران ايران اكنون با ايستادن پاي منطق مذاكره نه‌تنها منطق جبر و تهديد را به گرداب سونامي پرسش و ترديد كشانده‌اند كه حتي از پي اتهامي سنگين، سهمي جديد از مراوده‌هاي جهاني براي فرداي خود پس‌انداز ساختند. امروز كسي در اين ترديد ندارد؛ مسيري كه تهران در مركز اروپا براي تعامل و مذاكره گشوده يك تجربه نوين است. به ثمر نشستن اين تجربه، تهران پرقدرت را در كنار دولت‌هايي كه هنر و علم ديپلماسي را در خدمت تحصيل و تامين منافع ملي قرار داده‌اند. بر همين مبنا، اكنون دولتمردان ايران نيز در تعقيب منطق گفت‌وگوي هسته‌اي به هر سه محصول ميمون مذاكره، تحصيل منافع، رفع اتهام و اثبات راستي خود نظر دارند، چنان كه حتي بزرگ‌ترين حريفان ايران در اين مناقشه از روش مذاكره چشم‌پوشي نكرده‌اند. حالا نه امريكا حاضر است مزاياي ميدان مذاكره با ايران را از نظر دور بدارد و نه حريفان خاورميانه‌اي جرات ايستادن در مقابل اراده مذاكره‌كنندگان را پيدا مي‌كنند. اين مهم به دست نمي‌آمد و نمي‌آيد مگر با درك و شناختي درست از «فضيلت ديپلماسي».

  • از نظاره تا نظارت توافق کافی نیست

احمد غلامی . سردبیر روزنامه شرق در سرمقاله این روزنامه آورد:

«ما یاد گرفته‌ایم چگونه بر خرابه زندگی کنیم، ما یاد گرفته‌ایم که چگونه بر ترس و بزدلی غلبه کنیم. از همه‌چیز مهم‌تر ما یاد گرفته‌ایم که در سیاست هیچ‌چیز به‌سرعت حرکت نمی‌کند. همه‌چیز کند پیش می‌رود. پس باید اهداف بلندمدت طراحی کرد». این گفته  فیدل کاسترو است. چریکی خستگی‌ناپذیر که حدودا پنج دهه با آمریکا جنگیده است: نظامی و دیپلماتیک. دستاوردهایش، پیروزی‌ها و شکست‌هایش، تصمیمات درست و اشتباهاتش برای همه ارزشمند است. چریکی که لباس رزم را هرگز از تن درنیاورد اما در حین جنگ نیز به مذاکره می‌اندیشید. مهم‌ترین درسی که می‌شود از او گرفت، شاید این جمله است: «در سیاست هیچ‌چیز به سرعت حرکت نمی‌کند. همه چیز کند پیش می‌رود». پس باید اهداف بلندمدت طراحی کرد.در این ١٢سالی که گذشت، به‌خصوص در این دوره دوساله مذاکرات صحت این گفته به‌خوبی روشن شد؛ و اینک می‌ماند اینکه از خودمان بپرسیم آیا مذاکره‌کنندگان در درازمدت برنامه‌ای برای کشور طراحی کرده‌اند یا نه؟ توافق، چه خوب چه بد، در نقش بازیگران سیاسی دنیا تغییری به وجود نمی‌آورد. همواره در سیاست رسم بر این بوده که یکی می‌برد، یکی می‌بازد یا هر دو طرف می‌برند یا می‌بازند. 

باز به گفته کاسترو «نمی‌شود برای سیاست نسخه نهایی پیچید». پیروزی و شکست، دائمی نیست. فردای روز توافق، سیاست و سیاست‌مداران به جاهای خودشان بر‌می‌گردند و هرکس می‌کوشد قلابش را به جای پر‌منفعت‌تری پرتاب کند. نمی‌دانم سیاست‌مداران ما برای بعد از توافق چقدر آماده‌اند و چه برنامه‌ای دارند. اما مردم آسیب‌دیده از تحریم‌ها جز نگاه خوشبینانه به آینده‌ای روشن، چاره دیگری ندارند. ظرف روزها و شب‌هایی که مذاکرات در جریان بود، مردم با نفس‌های حبس‌شده نظاره می‌کردند و مخالف و موافق مذاکره، نگران بودند که بعد از توافق چه می‌شود. تا زمان اجرائی‌شدن توافق، دولت ماراتن سختی در پیش دارد. طی این مسافت باقی‌مانده، هر‌ قدر به مقصد نزدیک‌تر شویم، مسیر دشوارتر می‌شود. همه آنهایی که روند توافق را «نظاره» کردند، از این پس «نظارت» می‌کنند. بی‌تردید، رفتار همسایگان و کشورهای منطقه نیز تغییراتی خواهد کرد. کم‌و‌بیش در طی همین مدت نیز دیده‌ایم که هرکدام واکنش‌هایی داشته‌اند. درهرحال جز این نباید باشد که روزهای بهتری فرا برسند. اما برای تحقق چنین آینده روشنی، باید تدبیری اندیشیده شود. عمر اوج‌های احساسات انسانی بسیار کوتاه است. این توافق اگرچه روحیه‌بخش و امیدوارکننده است اما کافی نیست. برد در سیاست، مثل برد در بازی فوتبال نیست که مطالبات آن در محدوده چمن سبز خلاصه شود. پس از توافق، آمریکا باز همان آمریکاست و ایران باز همان ایران. دشواری و سخت‌جانی آمریکا از همین‌جا آغاز می‌شود. آمریکا فقط یک کشور مقتدر نظامی نیست، که البته هست. آمریکا کشوری ثروتمند نیست، که البته هست. بیش از هر چیز آنچه آمریکا را ترسناک می‌کند، این نکته است که آمریکا چیزی هست که نیست و چیزی نیست که هست. زیرا درست آن لحظه که احساس می‌شود فراچنگ آمده،‌ از دست گریخته است؛ و آن لحظه که روبه‌رویش هستید، از پشت سر نگاه می‌کند. آمریکا گاز سیاسی است که همه‌جا هست و با چشم ‌برهم‌زدنی مسموم می‌کند و حتی این آگاهی نمی‌تواند نجات‌دهنده باشد. بازار جهانی عزم کرده بشر را تا لبه پرتگاه نیستی بکشاند. آن‌هم نه با اجبار که با میل و اراده و به‌طرزی داوطلبانه. بعد از توافق، رهایی از آمریکا از هر زمان دیگری بیشتر موضوعیت پیدا می‌کند، و مقاومت و مبارزه بیش از هر زمان دیگری برای آنها، که به بهترشدن سرنوشت انسان می‌اندیشند، حیاتی می‌شود. در سیاست، استراتژی‌ها به‌ندرت تغییر می‌کنند. هرچه هست تغییر در تاکتیک‌هاست.

  • تولد خاورمیانه جدید بر محور ایران

 محمدمهدی مجاهدی استاد دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه برلین در ستون سرمقاله روزنامه ایران نوشت:

اهمیت توافق هسته‌ای ایران و 1+5 را بیش از متن توافقنامه، یعنی محتوا و فرآورده‌ آن، باید در دو جای دیگر جست: یکی در فرآیند و روشی که در خلال مذاکرات «ابداع» شد و به حصول این توافق‌ انجامید و دیگری در «پیامدهای» خواسته و ناخواسته‌ این توافق. ابداع این فرآیند ثمربخش درکنار پیامد‌های این توافق، نه‌تنها تاریخ روابط بین‌المللی و سیاست خارجی ایران را به دو بخش پیش و پس از توافق هسته‌ای وین تقسیم می‌کند، بلکه از علایم قطعی ظهور خاورمیانه جدید است که در خلال ‌یکی‌دو دهه‌ آینده شکل خواهد گرفت. به علل آشکار ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، از انقلاب مشروطه به‌بعد، هیچ سیاستی از سیاست‌های قدرت‌های بزرگ در خاورمیانه بدون در نظر گرفتن نقش ایران قابل طراحی و پیگیری نبوده است. سیاست‌های خاورمیانه قدرت‌های بزرگ، بویژه در خلال دو جنگ جهانگیر و نیز همه‌ تحولات دوران جنگ سرد، گواهان گویای این مدعا هستند.
اما پیش از این، ایران چه در نقش شریک، ‌چه به عنوان رقیب و چه در قامت یک دشمن استرتژیک برای این یا آن قدرت جهانی در منطقه، همواره در طرح‌های منطقه‌ای قدرت‌های بزرگ در برابر عمل انجام ‌شده قرار می‌گرفت. با رجوع به نمونه‌های تاریخی بسیاری از مهم‌ترین تکانه‌هایی که ارکان منطقه را در خلال قرن بیستم لرزاند، می‌توان نشان داد که قدرت‌های بزرگ، خواب ‌و ‌خیال‌هایشان برای منطقه را به عنوان سرنوشت کشورهای این منطقه تعبیر و تأویل و بر ایشان تحمیل می‌کردند و با اجرای یکجانبه‌ طرح‌های منطقه‌ای‌شان، کشورهای خاورمیانه و از جمله ایران را رو‌به‌روی عمل انجام‌ شده قرار می‌دادند. هرچند ملی‌شدن صنعت نفت در ایران و از همه مهم‌تر، وقوع غیرمترقبه‌ انقلاب اسلامی در ایران، نشان داد قدرت‌های بزرگ هم می‌توانند در خاورمیانه غافلگیر شوند.

ناکامی عراق در جنگ نیابتی قدرت‌های بزرگ با ایران، هم بار دیگر قدرت‌های بزرگ را غافلگیر کرد. اما این‌همه در بستری از تقابل حذفی میان اراده‌ ملی ایرانیان و طرح‌های منطقه‌ای قدرت‌های بزرگ رخ داد، یعنی در قالب بازی با حاصل‌جمع صفر.
روال و روند و فرآیند مذاکرات ایران و 1+5 در دو سال اخیر اما از مقوله‌ دیگری است. تغییر ماهوی جنس گفتار سیاسی میان ایران و قدرت‌های بزرگ غربی در خلال مذاکرات اخیر از وضعیت تقابل و براندازی به وضعیت تعامل و همکاری و حل‌مسأله البته تابع عوامل مهمی است که اینجا مجال برشمردن همه‌ آنها نیست. اما در این میان حتماً باید به چشم‌انداز تحولات خاورمیانه بزرگ و تغییر ناگزیر رویکرد قدرت‌های بزرگ و خصوصاً امریکا نسبت به آینده‌ خاورمیانه اشاره کرد. این تغییر سیاست ناشی از ارزیابی جدید قدرت‌های بزرگ از تغییر مراکز ثقل قدرت و ثبات و امنیت در منطقه است.


در این ارزیابی، شرکای 30 سال اخیر غرب در منطقه در یکی دو دهه‌ آینده، در معرض افول و زوال یا دست‌کم بحران‌های فزاینده و بعضاً لاعلاج و دامن‌گستر خواهند بود، درحالی‌که ایران تنها گزینه‌ باثبات و مقتدر برای همکاری‌های آینده است. ایران البته در دهه‌ آینده از وضعیت دشمن حداکثر به وضعیت یک رقیب منطقه‌ای برای قدرت‌های غربی تغییر موضع خواهد داد. اما این رقیب از نظر قدرت‌های بزرگ اکنون در جایگاهی است که درک محیطی‌ِ روشن و معقولانه‌ای از منابع و منافع و تهدید‌ها و فرصت‌های منطقه‌ای دارد، درکی که از قضای روزگار این بار با تلقی قدرت‌های بزرگ از وضعیت منطقه همسو شده است و لذا این رقیب را برای یکی دو دهه‌ پیش رو به تنها گزینه‌ باثبات برای «شراکتی رقابتی و محتاطانه» در زمینه‌ دگرگونی‌های استراتژیک منطقه‌ای تبدیل کرده است. این‌چنین، محتوای مکتوب توافق هسته‌ای را در واقع باید آزمون ورودی کشورهای درگیر (ایران و گروه 1+5) و نیز بهایی دانست که همه‌ ایشان برای آغاز این روند و روال نو پرداخته‌اند، یعنی برای سامان دادن به یک چارچوب مبتنی بر توافق برای مدیریت اختلافات منطقه‌ای و همچنین همکاری رقابت‌آمیز در بستر تحولات خاورمیانه. این پیامد نانوشته‌ مذاکرات از همه‌ نتایج مکتوب مذاکرات مهم‌تر است. نتایج مکتوب در واقع بها یا ضمانتنامه‌ تحقق این پیامد‌های تاریخ‌ساز ولی نانوشته است.


نشانه‌شناسی این مذاکرات و همه‌ ناپرهیزی‌ها و رکوردشکنی‌های شگفت‌انگیز آن که در روال جاری سیاست خاورمیانه، تجربه‌ای به‌راستی «نیندیشیدنی» بود، حاکی از شکل‌گیری رژیم نوینی از مناسبات سیاسی برای حل ‌و فصل مخاصمات و بلکه «تعامل محتاطانه و رقابت‌آمیز» میان ایران و قدرت‌های جهانی است، رژیم نوینی که اگر شکل نمی‌گرفت، دگرگونی‌های پیش رو در خاورمیانه از همه‌سو از کنترل خارج می‌شد. اکنون باید انتظار داشت که چرخش گردونه‌ تحولات خاورمیانه سرعت بگیرد، تحولاتی که جغرافیای سیاسی و استراتژیک خاورمیانه را تغییر خواهد داد، اما در روند این تغییرات، ایران و قدرت‌های بزرگ نقش‌های مکملی ایفا خواهند کرد. اما، شرایط داخلی و ملی مهمی برای شکل‌گیری چارچوب مناسبات محتاطانه و رقابت‌آمیز و همزمان همکارانه میان ایران و قدرت‌های بزرگ باید تضمین و تأمین شود. اگر رضایت مشارکت‌آمیز ملی میان طیف وسیعی از گرایش‌های سیاسی و اجتماعی، کارآمدی و همکاری توسعه‌ای سه قوه‌ حاکمیت برای حمایت از تولید رقابتی و بالا بردن شاخصه‌های زندگی و مهار تورم و بی‌کاری و فساد و همچنین مهار بحران‌های حاکمیتی و زیست‌محیطی تأمین نشود، طبیعی است که ایران اقتدار لازم برای مشارکت فعال در همکاری محتاطانه و رقابت‌آمیز با قدرت‌هایی بزرگ در منطقه را از دست خواهد داد.


تأمین این شرایط داخلی از نظر اقتصادی مستلزم در پیش گرفتن سیاست‌های شفاف اقتصادی و در عین حال برقراری انضباط مالی و فسادزدایی بی‌مجامله است. از نظر سیاسی، تضمین این شرایط مستلزم رعایت متوازن و همه‌جانبه‌ همه‌ فصول قانون اساسی، از جمله فصول مربوط به حقوق مردم است. اختلاف علایق و سلایق و منافع سیاسی و اجتماعی را نمی‌شود به یک علاقه و سلیقه‌ و منفعت خاص فروکاست، همان‌طور که دغدغه‌‌های متنوع و متکثر دینی مردم کشوری با اکثریت مسلمان و اقلیت‌های بسیار را نمی‌شود به یک شیوه‌ خاص از مسلمانی فروکاست. باید این اختلاف‌ها را در پناه اجرای منصفانه‌ قانون اساسی تبدیل به رقابت‌هایی صلح‌آمیز کرد. دو انتخابات پیش رو در پایان سال جاری، محک مناسبی برای سنجش فرزانگی و خردورزی ما در سطح ملی و حاکمیتی است. اگر جامعه و سیاست و حاکمیت ما از بوته‌ این آزمون سپیدروی بیرون آیند، نقش اقتدارآمیز ایران در منطقه‌ تا حدود زیادی تضمین خواهد شد.
وزیر خارجه‌ ایران ستاره‌ این مذاکرات دشوار بود و نامش به احتمال زیاد، میان نام بزرگان تاریخ‌ساز ایران و دیپلمات‌های صاحب‌سبک جهانی به نیکی خواهد رفت. او بارها خطاب به کشورهای 5+۱ هشدار داد که ایشان باید یکی از این دو راه را در قبال ایران انتخاب کنند: تقابل خصومت‌آمیز یا تعامل محترمانه. به نظر می‌رسد جامعه‌ جهانی و خصوصاً قدرت‌های بزرگ انتخاب خود را کرده‌اند. اینک ماییم که باید در سطح ملی در داخل کشور دست به انتخاب مشابهی برای تعیین سرنوشت ایران بزنیم: همکاری فراگیر ملی و تن دادن به رقابت‌ محترمانه و منصفانه و برابری‌جویانه با مراعات قانون اساسی، یا تقابل و تخاصم و زیاده‌خواهی گروهی و برتری‌جویی جناحی و خودویژه‌پنداری در برابر قانون.

  • این نیز گفتنی است!

روزنامه کیهان در ستون سرمقاله‌اش به قلم حسین شریعتمداری نوشت:

اگر برای تصویب نهایی سندی که دیروز، ایران و کشورهای 5+1 روی آن به توافق رسیده‌اند، فرصت و مهلتی در نظر گرفته نشده بود، نوشتن این وجیزه ضرورتی نداشت و در هنگامه این‌روزها، شرط عافیت‌طلبی آن بود که زبان به کام و قلم به نیام کشیده شود ولی از یکسو، اعلام فرصت دو هفته‌ای برای ایران و مهلت دوماهه! برای آمریکا به منظور بررسی و تصویب نهایی سند وین و از دیگر سو، تاکید رئیس‌جمهور محترم کشورمان در نطق تلویزیونی دیروز ایشان بر استقبال از نقد منصفانه و دلسوزانه، نگارنده را بر آن داشته است تا دراین‌باره به نکاتی چند اشاره کند.

1- بعدازظهر دیروز، ساعتی پس از آن که متن بیانیه مشترک جمهوری اسلامی ایران و کشورهای 5+1 از سوی آقای دکتر‌ظریف و خانم موگرینی قرائت شد، باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا با حضور از قبل اعلام شده در یک برنامه تلویزیونی، تفسیر و برداشت خود از سند مورد توافق وین را با ذکر برخی از بااهمیت‌ترین سرفصل‌های آن اعلام کرد. تفسیر اوباما از سند وین که باید آن را برداشت و تفسیر دولت آمریکا- چیزی شبیه فکت شیت- تلقی کرد در بسیاری از موارد با آنچه رئیس‌جمهور محترم کشورمان در گزارش تلویزیونی خود از محتوای توافق وین ارائه کرد، تفاوت‌های جدی دارد. این تفاوت که در مواردی نزدیک به تناقض است در متن گزارشی که ساعتی قبل از قرائت بیانیه مشترک از سوی وزارت امور خارجه کشورمان در اختیار رسانه‌ها قرار گرفته و منتشر شد نیز به وضوح دیده می‌شود و از این روی، بیم آن می‌رود که ماجرای برداشت‌های متفاوت و متناقض طرفین از توافق لوزان در حال تکرار باشد و با ترفند تازه‌ای که آمریکا در آستین دارد، روبرو باشیم! و اما، از آنجا که برای ارزیابی سند یاد شده و تصویب نهایی آن مهلت چند روزه‌ای در نظر گرفته شده است، می‌توان و باید امیدوار بود که قبل از تصویب‌نهایی توافق یاد شده در مجلس شورای اسلامی و یا شورای عالی امنیت ملی کشورمان، این برداشت‌ها و تفسیرهای متفاوت از میان برداشته شود و مفاد توافق وین حالتی «شفاف» و «تفسیرناپذیر» پیدا کند.

2- اوباما در نطق تلویزیونی خود به محورهایی از توافق وین اشاره کرده و بر آن تاکید ورزید که پرداختن به تمامی موارد یادشده به درازا می‌کشد و در محدوده این نوشته محدود نمی‌گنجد، بنابراین از آن میان، تنها به بازخوانی چند نمونه بسنده می‌کنیم.

الف: این توافق همه خطوط کلی ما- بخوانید خط قرمزهای آمریکا- که در فصل بهار به چارچوب آن رسیدیم- یعنی همان توافق لوزان- را رعایت می‌کند.

ب: براساس این توافق، بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی‌ اتمی به هر جا که ضروری تشخیص بدهند، دسترسی خواهند داشت. (یعنی بازرسی‌های فراتر از پروتکل و از هر جا در هر زمان!)

ج: آژانس همچنین به توافقی رسید که مطابق آن می‌تواند برای کامل کردن تحقیق درباره ابعاد نظامی احتمالی-PMD - دسترسی‌های مورد نیاز خود را داشته باشد.

د: تحریم‌های ضد ایران کم‌کم لغو خواهد شد و تدریجی خواهد بود.(این بخش از اظهارات وی با خط قرمز اعلام شده کشورمان مبنی بر لغو یکباره تحریم‌ها در تناقض آشکار است).

ه‍ : این توافق هماهنگ با سنت رهبری آمریکا در دنیاست!

و : دو سوم سانتریفیوژهای نصب شده ایران حذف خواهد شد.

و نمونه‌های دیگری درباره راکتور آب سنگین اراک، زمان 10ساله محدودیت‌های تحقیق و توسعه R&D  و از سرگیری چرخه غنی‌سازی ایران و...

3- تفسیر اوباما از سند وین- «جمع‌بندی» و یا «توافق» - در برخی از محورهای اساسی و بنیادین با تفسیری که رئیس‌جمهور محترم کشورمان از همین سند در نطق تلویزیونی دیروز خود ارائه کرد، نه فقط متفاوت بلکه متناقض است. به عنوان نمونه- و فقط نمونه - آقای روحانی تاکید می‌کند که تمام تحریم‌ها، حتی تحریم‌های موشکی و تسلیحاتی، بانکی، بیمه‌ای، پتروشیمی، حمل و نقل، مالی و... یکجا در روز اجرای توافق لغو می‌شود، و یا می‌فرمایند؛ راکتور آب سنگین اراک با همان ماهیت آب سنگین و با ویژگی‌هایی که در توافق آمده تکمیل خواهد شد و...

آقای دکتر روحانی در گزارش خود به مواردی نظیر آینده فردو، تعداد سانتریفیوژها و ... نیز اشاره داشت که با تفسیر ارائه شده از سوی باراک اوباما متفاوت است.

4- بدیهی است و بعید نیست که تفسیر اوباما از سند وین غیرواقعی بوده و با متن سند یاد شده انطباق نداشته باشد ولی از آنجا که تفسیر وی  به عنوان رئیس‌جمهور آمریکا و طرف اصلی مذاکره و توافق، ارائه شده است، می‌توان و باید نگران بود که مبادا با ماجرای دیگری شبیه تفسیرهای متفاوت از توافق لوزان روبرو باشیم و از این روی انتظار می‌رود- و ضرورت حیاتی‌دارد - که دست‌اندرکاران محترم برنامه هسته‌ای کشورمان و از جمله نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی که مطابق اصول 77 و 125 قانون اساسی ملزم به بررسی و اظهارنظر نهایی درباره این سند هستند و نیز اعضای محترم شورای عالی امنیت ملی، موارد یاد شده را به دقت ارزیابی کنند و چنانچه تفاوت‌ نظرهای ارائه شده از دو سوی ماجرا یعنی رئیس‌جمهور محترم کشورمان و رئیس‌جمهور آمریکا را ناشی از وجود بندهای «تفسیرپذیر» و «دو پهلو» در سند وین یافتند، قبل از تصویب نهایی برای اصلاح آن اقدام عاجل و جدی کنند.

۵- و بالاخره اگرچه دراین‌باره گفتنی‌های دیگری نیز هست که نیاز به شفاف شدن دارد ولی از آن میان به گلایه‌ای دوستانه و محترمانه از تهیه‌کنندگان متن توضیحی وزارت خارجه محترم کشورمان درباره سند وین که قبل از قرائت این سند تهیه شده و برای انتشار در اختیار رسانه‌های داخلی قرارگرفته است بسنده می‌کنیم.

 در این متن توضیحی برخی از بندهای توافق وین به گونه‌ای وارونه تفسیر شده است که می‌تواند حاوی آدرس غلط باشد. از جمله در این متن آمده است: «ایران به عنوان یک تولیدکننده محصولات هسته‌ای بخصوص 2 محصول راهبردی اورانیوم غنی‌شده و آب سنگین، وارد بازارهای جهانی خواهد شد و تحریم‌ها و محدودیت‌ها علیه صادرات و واردات مواد هسته‌ای بی‌تاثیر می‌شود».

در این تفسیر با عرض پوزش، درک مخاطب نادیده گرفته شده و از محدودیت‌ تحمیلی! حریف با عنوان «امتیاز» یاد شده است! توضیح آن که در توافق وین به صراحت آمده است که ایران نمی‌تواند بیش از 300 کیلوگرم اورانیوم 3/5 درصد غنی شده داشته باشد و تاکید شده است باید از 10 تن اورانیوم 3/5درصدی که در اختیار دارد، 9700 کیلوگرم آن را به کشور ثالثی که مورد تائید حریف باشد، تحویل بدهد. بنابراین الزام ایران به تحویل 9700 کیلو از محصول یاد شده، یک امتیاز برای حریف است و نه برای ایران که دوستان تهیه‌کننده متن توضیحی - گزاره‌برگ- وزارت خارجه از آن با عنوان یک دستاورد ارزشمند! و امتیاز صادرات مواد هسته‌ای یاد می‌کنند!

به یقین اعضاء  محترم تیم هسته‌ای کشورمان در جریان تنظیم متن یاد شده نبوده‌اند و گلایه آن است که چرا تهیه و تدوین آن را به کسانی سپرده‌اند که در این زمینه از تخصص لازم برخوردار نیستند.

و اما، در خاتمه گفتنی است که وجیزه پیش‌روی در همراهی با تیم هسته‌ای محترم کشورمان نوشته شده است و بی‌انصافی است اگر از تلاش صادقانه و دلسوزانه آنان قدردانی نشود و حضور عزتمندانه این عزیزان در آوردگاه جدی با 6 کشور یاد‌شده نادیده گرفته شود.