در 15-10 سال گذشته بسياري از كشورهاي اروپايي وقتي متوجه شدند جمعيتشان در حال پير شدن است، بستههاي تشويقي و حمايتي در نظر گرفتند تا جلوي بحران را بگيرند؛ مواردي چون افزايش مرخصي خانمها در طول بارداري، پرداخت اضافه حقوق و اختصاص حقوق به فرزند متولد شده و بعد حتي كار به در نظر گرفتن مزايايي براي آقايان رسيد.
به هر حال پير شدن جمعيت مسئلهاي بسيار جدي است. الان در آسيا اين پديده گريبان كشور ژاپن را هم گرفته و جمعيت پير ژاپن به شدت افزايش پيدا كرده است. در ژاپن بهدليل خدمات رفاهي و پزشكي بالايي كه داده ميشود طول عمر افزايش يافته و از سوي ديگر نيروي جوان و كارآمد كم شده و اين به يك بحران نگرانكننده منجر شده است.
بحران پير شدن جمعيت در كشور خودمان نيز حالا چنان ابعادي يافته كه مسئولان را نگران كرده است. براي افزايش جمعيت بايد حتما برنامه داشته باشيم. اگر قرار است جمعيت كشور ما در يك فرايند 30ساله فرضا به 150ميليون نفر برسد، بايد ديد اين جمعيت به چه امكاناتي نياز دارد. از آب مصرفي گرفته تا مسكن و اشتغال و بهداشت بايد برنامهريزي صورت گيرد؛ بهخصوص اينكه براي همين جمعيت فعلي هم ما در اين زمينهها دچار مشكلات جدي هستيم. با اين همه تصميمگيران، مديران و برنامهريزان كشور با درك شرايط بحرانياي كه ممكن است در سالهاي آتي مشكلات جدي براي كشورمان ايجاد كند، بايد برنامهاي مدون و كارشناسانه داشته باشند.
نكته ديگري كه بايد به آن توجه داشت موضوع سبك زندگي است. در سالهاي اخير سبك زندگي ما تغيير يافته و متأسفانه اين تغيير از جهاتي اصلا جنبه خوشايند و مثبتي نداشته است. اينكه ما بهنوعي متأثر از فرهنگ غربي شدهايم نگرانكننده است؛ ضمن اينكه بايد بگويم بخشي از اين تأثيرپذيري ناشي از تأثير رسانههاي غربي است و نه تأثير از فرهنگ واقعي غرب. بهعنوان مثال در جامعه آمريكا و بهخصوص در طبقه متوسط و روشنفكر آمريكا، مسائل به اين صورتي نيست كه ما در فيلمهاي هاليوودي مشاهده ميكنيم. درواقع تصوير هاليوود را خيلي نميشود منطبق با واقعيات جامعه آمريكا دانست.
در فيلمهاي آمريكايي شما بچه خيلي كم ميبينيد يا اصلا نميبينيد. درحاليكه در زندگي واقعي آمريكاييها اتفاقا شاهد خانوادههاي پرجمعيتي هستيم؛ بهخصوص در مقايسه با كشورهاي اروپايي، چون مردم آمريكا به نسبت باورمندتر هستند. اين را حتي درمورد چهره شاخص هاليوود نيز ميتوان مشاهده كرد. فرضا اسپيلبرگ كه يكي از مطرحترين سينماگران آمريكاست 6 فرزند دارد يا جرج لوكاس خانواده پرجمعيتي را سرپرستي ميكند.
بهنوعي ميتوان گفت زندگي واقعي خود دستاندركاران هاليوود نيز با آنچه در فيلمهاي آمريكايي ميبينيم چندان منطبق نيست. اينكه چرا اين اتفاق رخ ميدهد در حوصله اين مقال نميگنجد. آنچه اهميت دارد و به ما مربوط ميشود تأثيرات سينما بهعنوان رسانه، در جامعه خودمان است. من درباره فعاليت همكاران سينماگر خودم نميتوانم نظر بدهم و هر فيلمسازي انديشهاي دارد و همان را به تصوير ميكشد. قائل به برخي محدوديتها كه گاهي هم به تنگنظري ميانجامد نيستم ضمن اينكه خيلي وقتها وقتي دست فيلمساز به دلايل مختلف بسته ميشود، خواسته يا ناخواسته سراغ موضوعاتي خاص ميرود؛ مثلا اينكه فيلمي بسازد كه داستانش داخل يك آپارتمان رخ بدهد، چون چنين فيلمي توليد ارزانتري از كار درميآيد. آن وقت داخل آپارتمان معمولا شاهد چه رخدادي هستيم؟ اغلب دعوا و نزاع. به گمان من چنين تصويري براي جامعه ما پسنديده نيست، لااقل ميتوانيم بگوييم چنين تصويري زيبنده ما نيست و نميتوانيم به آن مفتخر باشيم.
قطعا سينما بايد نسبت به آسيبهاي اجتماعي حساس باشد و دردها را نشان دهد، ولي در كنارش بايد به نقطه مقابل اين زاويه ديد نيز توجه كرد. اگر ما در فيلمهايمان خانواده را بهعنوان كانون آرامش مطرح كنيم قطعا به اصلاح سبك زندگيمان ياري ميرسانيم. آن وقت خانواده ميتواند مخاطب هدف سينماي ايران تعريف شود؛ اتفاقي كه سالهاست به فراموشي سپرده شده يا كمتر به آن توجه شده است.
- تهيهكننده سينما و تلويزيون