سیدرضا صالحی امیری رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در روزنامه ايران با تيتر«خبرنگار پرسشگر، دولت پاسخگو»نوشت:
روز خبرنگار، گرامیداشت یک ارزش و فضیلت انسانی یعنی«دانایی و آگاهی» است. فضیلتی که بشر از دیرباز در پی آن بوده تا از گمراهی و انحراف در امان بماند و به سوی حقیقت گام بردارد. این ارزشهای والا رسالت پیامبران و اوصیای الهی هم بوده و فلسفه ظهور انبیا و یکی از مهمترین رسالتهای ایشان نجات آدمیان از گمراهی و آگاهی بخشی آحاد جامعه و ارتقای سطح دانایی مردم بوده است. اگرچه در این مسیر سختیهای فراوانی را هم متحمل شدهاند.
در عصر حاضر هم تفاوت بارز انسان امروز با گذشتگان خود میزان آگاهی و دانایی است. چرا که با پیشرفتهایی که جهان امروز بویژه در عرصه ارتباطات و اطلاعرسانی به دست آورده، آگاهی بیشتر و دانایی افزونتر امری بدیهی به شمار میرود و حاملان و پیام آوران این آگاهی، انسانهای شایستهای هستند که متحمل مرارتها و سختیهای حرفه خبرنگاری و اطلاعرسانی اند. ارزش و اهمیت تلاش خبرنگاران در انتشار اخبار و آگاهی بخشی جامعه بر کسی پوشیده نیست و واضح است که اگر خبرنگار در فضایی آزاد و سالم به وظیفه خود عمل کند برکات و ثمرات کار او جامعهای را بهرهمند میکند. به همین دلیل است که فضای اطلاعرسانی همواره از سوی کسانی که مخالف آگاهی مردم هستند در معرض تهدید است. در واقع عدهای حیات و منفعتشان در بیاطلاعی و ناآگاهی جامعه است و سعی میکنند با تحدید و تهدید، فضای سالم خبررسانی را آلوده کنند. مهمترین تهدیدهایی که فضای اطلاعرسانی را با مخاطره جدی مواجه میکند گرفتن «استقلال» خبرنگار و محدود کردن روحیه «پرسشگری» اوست. مادامی که خبرنگار از استقلال کافی برخوردار باشد و هیچ نوع وابستگی به دولت یا نهادی نداشته باشد میتواند براحتی به وظیفه خود عمل کند و در انعکاس واقعیتها هیچ ملاحظهای او را از انتشار خبر موثق باز نمیدارد. از سوی دیگر اگر پرسشگری او با پاسخگویی مسئولان همراه شود و بداند که پرسش او برایش تبعاتی در پی نخواهد داشت آنگاه میتواند سؤالات و دغدغه های جامعه را براحتی طرح و پاسخ لازم را اخذ کند و با باز نشر آن در جامعه به افزایش دانایی و آگاهی عمومی یاری رساند. امری که در ظاهر ساده و بدیهی به نظر میرسد اما در مقام عمل با دشواریهای بسیاری روبه روست و این دشواریها را هیچ کس به اندازه خبرنگاران لمس نکرده است.
واقعیت آن است که در سالهای گذشته به انحای مختلف تلاشهایی صورت گرفت تا خبرنگاران با محدودیتهای بسیاری در انجام وظیفه خویش مواجه شوند و جامعه در فضای بیخبری زیست کند. محدود کردن خبرنگاران و تنگ کردن عرصه فعالیتهایشان از یک سو و تهدید آنان در قبال افشاگری و انعکاس واقعیتها زمینه ساز انحراف و فسادهای عظیمی شد که امروز بتدریج خبرهای آن در جامعه پخش میشود و موجی از ناخشنودی حاصل از سوء مدیریت و از بین رفتن سرمایههای ملی را به همراه آورده است. بیتردید اگر در سالهای گذشته مجالی برای طرح پرسشها و ابهامات زیادی که پیرامون برخی انحرافات و سوء عملکردها وجود داشت فراهم میشد، امروز شاهد آوار اخبار ناگوار اختلاسها و فسادهای مالی نبودیم. رسالت خبرنگار نورافکنی به زوایای پنهان و تاریک وقایع است تا همگان نسبت به تحولات آگاه شوند و با دانایی قضاوت کنند. امر مسلمی که از خبرنگار متعهد سلب شده بود. مشکلاتی که گریبانگیر کشور شد حاصل عوامل متعددی است که یکی از آنها ایجاد محدودیت در عرصه خبر و اطلاعرسانی بود. امروز که از آن روزهای دشوار عبور کرده ایم، دولت تدبیر و امید و رئیس جمهوری محترم برای ارتقای سطح آگاهی عمومی و آشنایی مردم با حقوق اساسی خود از پرسشگری خبرنگاران استقبال و تلاش میکند با تقویت این روحیه اصل پاسخگویی مسئولان را نهادینه کند. باید بدانیم که در عصر پیشرفته ارتباطات، کجیها و انحرافها پنهان نخواهد ماند. پرواضح است که اگر در شرایط نامطلوب گذشته خبرنگاران از امنیت کافی برای شفافیت و آگاهسازی جامعه برخوردار بودند، امروز شاهد این همه معضلات نبودیم. این نکته را هم نباید فراموش کنیم که خردورزی، آگاهی به مصالح ملی، قانون مداری، اخلاق محوری و رعایت حریم خصوصی دیگران اصولی بدیهی است که خبرنگاران حرفهای بدان پایبند هستند.
- این ردپاها دنبال کردنی است
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
اواخر تیرماه 1394 درست پس از جمعبندی مذاکرات وین، از جانب یک مقام رسمی اروپایی که اتفاقا یک طرف میز مذاکره نشسته بود پیششرطی مطرح شد که شاید بتوان آن را یکی از مختصات دوران پسا توافق از جانب غرب برشمرد. معاون صدراعظم و وزیر اقتصاد آلمان در سفر به تهران گفت: «ایران برای بهبود روابط اقتصادیاش با غرب؛ مسئله رابطهاش با اسرائيل را حل کند.»1 اظهار نظراتی این چنین تا وقتی در محدوده کلام و حرف باشد چندان قابل اعتنا نخواهد بود و با اخذ موضع از جانب مسئولان ایرانی پاسخ داده خواهد شد. اما «قصه دلواپسی» از آنجایی آغاز خواهد شد که شواهدی عملی برای این اظهارات بیابیم.
به همین منظور شاید بد نباشد نگاهی به برخی رفت و آمدهای به اصطلاح تجاری بیندازیم. جایی که گروهی آمریکایی تحت عنوان«تجار و بازرگان» به ایران آمدند و با تیترهای درشت نشریات زنجیرهای استقبال شدند.2 اما اساسا تاجر و بازرگانی در کار بود؟
اواخر فروردین 1394 گروهی 24 نفره از اتباع آمریکایی به ایران سفر کردند، گروهی که سعی میشد در اخبار نشریات زنجیرهای و رسانههای غربی از آنان بهعنوان سرمایهگذاران و تاجران آمریکایی یاد شود؛ 3 اما این توصیف چندان با سوابق افراد حاضر در این گروه سازگار نبود. بهعنوان مثال بابی ساگر که یک سرمایهدار آمریکایی است بیشتر به علت فعالیتهای به اصطلاح خیرخواهانهاش برای کشورهای جهان سوم نظیر پاکستان، افغانستان، فلسطین و... شناخته میشود4 و یا دیکسیمون رئيس مؤسسه غیرانتفاعیPAN شخصیتی تجاری نیست؛5 همچنین لیندا میسون که در مؤسسات به اصطلاح خیریه و حقوق بشری متنوعی نظیرMercy Corps و یا Bright Horizons فعالیت دارد و با میشل اوباما در طرح «بیایید حرکت کنیم» همکاری کرد،6 شخصیتی اقتصادی نیست؛ او همچنین از اعضای هیئت امنای بنیاد کارنگی است، 7 بنیادی آمریکایی که با هدف فراگیر کردن اصول و ارزشهای آمریکایی و کنترل فرهنگی کشورهای در حال توسعه فعالیت میکند. 8 سوابق و عملکرد بنیاد کارنگی برای محققین و اهل مطالعه کاملا روشن است.
به این فهرست اضافه کنید ند لامونت سیاستمدار دموکرات آمریکایی را که بارها نامزد سنا و کنگره آمریکا بوده و دستی هم در تاسیس مؤسسات به اصطلاح خیریه نظیر Mercy Corps دارد. 9 در واقع ترکیب افراد حاضر در این گروه هیچ شباهتی به گروه بازرگانان و یا هر تیم اقتصادی دیگر نداشت. در خوشبینانهترین حالت این 24 نفر بیشتر به فعالان نهادهای اجتماعی و کنشگران مدنی شباهت داشتند تا تاجر! شاید به همین دلیل بود که در یک رستوران فرانسوی جلسه مشترکی با نصرالله جهانگرد معاون وزیر ارتباطات تشکیل دادند و آقای معاون با سخاوت هر چه تمام به ارائه توضیحاتی وافی و کافی درباره زیرساختهای اینترنتی ایران به خصوص در حوزه تلفنهای همراه پرداخت،10 مسلما امروزه شبکهسازیهای اجتماعی در فضای مجازی از طریق تلفنهای همراه در راهاندازی به اصطلاح جنبشهای مدنی بسیار مهم خواهد بود. اما نکته مهم دیگری نیز در این سفر وجود دارد.
دو طرف آمریکایی و ایرانی در برپایی سفر تاجران آمریکایی(!) به ایران نقش داشتند. از یک طرف امیر سیروس رزاقی اصل کسی که ارتباطات نزدیکی با برخی افراد و نهادهای ایرانی و آمریکایی به صورت توأمان دارد11 و سوژه خبری جیسون رضاییان (روزنامهنگار متهم به جاسوسی) در روزنامه واشنگتن پست بود و رضاییان در برخی گزارشهای خود ضمن مصاحبه با رزاقی اصل نظرات وی را پوشش میداد. 12 از طرف دیگر سازمانی غیرانتفاعی در آمریکا به نام PAN که سازماندهی این سفر را بر عهده داشت.13 این نام در واقع مخفف عبارت Peace Action Network به معنی شبکه اقدام صلح است. سازمانی که به صورت رسمی اهداف خود را نه اهدافی تجاری و اقتصادی بلکه برقراری صلح در جهان عنوان میکند. (نگاهی به عملکرد این سازمان در تسهیل روابط کوبا و کرهشمالی با آمریکا خالی از لطف نیست).14 این سازمان در معرفینامه خود مینویسد: PAN به طور مستمر به دنبال برطرف کردن موانع با ترویج گفتوگو است و در این راستا انجمنی با تمرکز بر اسرائیل، فلسطین، اعراب، مسلمانان، یهودیان و... ایجاد کرده است.15 اگر با نگاهی خوشبینانه ادعای رسانههای غربی و نشریات زنجیرهای در معرفی این اشخاص به عنوان هیئتی تجاری را بپذیریم آیا به نظر نمیرسد برقراری چنین مناسباتی با هدف عادیسازی روابط نه با ایالات متحده بلکه با رژیم اشغالگر قدس باشد؟
شاید بهتر باشد تنها به یک نمونه اکتفا نکنیم و سراغ موارد دیگری از این دست نیز برویم، بنابراین مناسب به نظر میرسد اگر این بار سفر هیئتی تجاری از فرانسه را بررسی کنیم. اردیبهشت 1393 بود که سایت انتخاب (نزدیک به خانواده آقای هاشمی) خبر از حضور هیئت صد نفره فرانسوی در تهران داد اما پس از مدتی از خروجی این سایت حذف گردید، 16 خبری که تقریبا یک سال بعد در 31 تیر ماه 1394 توسط روزنامه آرمان با تیتری درشت اینگونه منتشر شد.
«هیئت 100 نفره فرانسه در راه ایران»17 تا حاکی از سفر مجدد این هیئت فرانسوی در طول یک سال باشد. وبسایت خبرگزاری فرانسه در 19 اردیبهشت 1393 به نقل از نشریه ابسسیون از یک زن ایرانی به نام شاهپری زنگنه در جریان برقراری این ارتباطات تجاری یاد میکند و او را الهه تجارت مینامد، «کسی که اکثریت قریب به اتفاق مدیران [فرانسوی] قبل از پرواز به ایران از مشورتهای وی برخوردار شده بودند. زیرا شاهپری جزو نادر چهرههای سرشناس فرانسه است که در ایران زاده شده و همچنان روابط نزدیکی با محافل ایرانی دارد.»18
شاهپری زنگنه فرزند پریرخ شاهیالانی و امیرحسین اعظم زنگنه است که در سال 1989 با عدنان خاشوقی، میلیاردر سعودی ازدواج کرد.19 خاشوقی ارتباطات صمیمانهای با تجار و دولتمردان رژیم صهیونیستی دارد. (از جمله رونالد فوربر تاجر اسرائیلی و دیوید کیمخی (1928-2010) نماینده اسبق موساد در اروپا و رئيس سابق شورای روابط خارجی اسرائيل»20 خاشوقی در جریان سفر مکفارلین، منوچهر قربانیفر (مسئول شاخه تدارکات کودتای نقاب) را بهعنوان دلال اسلحه به یعقوب نیمرودی (مسئول دفتر موساد در تهران پیش از انقلاب اسلامی) معرفی کرد. 21 عدنان خاشوقی و همسرش شاهپری زنگنه حتی در حوزه نفت و انرژی نیز فعالند تا جایی که «شاه پری» در سالهای دهه 2000 میلادی به کریستوف دومارژوری مدیر عامل شرکت توتال در رسیدن به قراردادهای کلان نفتی و گرفتن سهم در ذخایر نفت و گاز پارس جنوبی کمک کرد.
با این اوصاف چندان عجیب به نظر نمیرسد اگر شاهد اجاره دکلهای نفتی آبان از شرکتی صهیونیستی باشیم! 23 علاوه بر موارد فوق باید به این خبر حیرتانگیز توجه کنیم که رئيس شاخه زیتون موساد دست کم از سال 1386 در پروژههای نفتی ایران حضور مستقیم داشته است.24 مسعود عالیخانی که در اسناد متعدد ساواک از او بهعنوان رئيس شاخه زیتون و مشاور مقامات اطلاعاتی و امنیتی اسرائيل یاد میشود، در قالب شرکت Dominion Energy معاملات و قراردادهای گستردهای با برخی شرکتهای تابع وزارت نفت به امضا رسانده است.
فرض وجود شبکهای منسجم برای مسعود عالیخانی در حوزههای مختلف چندان دور از ذهن نیست، به ویژه وقتی در حوزه فرهنگ، تصویر برادرش علینقی عالیخانی (وزیر اقتصاد فاسد دوران پهلوی) بر صفحات نشریات زنجیرهای نقش میبندد، نشریاتی که برخی دولتمردان از اعضای شورای سیاستگذاری آن هستند و ضمن تطهیر چهره علینقی عالیخانی، از او به نیکی یاد میکنند. 26 از همین خانواده که بخش قابل توجهی از آنان در سرزمینهای اشغالی زندگی می کنند، 27محمدباقر عالیخانی رهبری شاخه سیاسی کودتای نقاب را بر عهده داشت. 28 و مهرداد عالیخانی در جریان قتلهای زنجیرهای بازداشت و به حبس ابد محکوم شد.29 و البته ما هنوز هم شاهد مقالات و یا مصاحبههای برخی «مسافران اسرائیل» با نشریات زنجیرهای هستیم.
با مرور شواهدی اینچنین به نظر میرسد سخنان وزیر اقتصاد آلمان در سفر به تهران دستکم در برخی حوزهها اظهاراتی خالی از عمل نبوده است. اکنون وقت آن است که نگاهی به سرمقاله فارسی روزنامه گاردین پس از پایان مذاکرات ایران و 1+5 بیندازیم و به این بخش از آن توجه بیشتری کنیم: «این نشانهای کوچک بود اما شاید دلگرم کننده که حسن روحانی در سخنانش هنگام استقبال از توافق، اسرائيل را به جای «رژیم صهیونیستی» با نام «اسرائیل» خطاب کرد.»31
به همین دلیل است که لازم به نظر میرسد رئیسجمهور محترم و مسئولان دولتی یک بار دیگر این کلام حضرت امام(ره) را که «اسرائيل باید از صفحه روزگار محو شود»32 با صدایی رسا در گفتار و رفتار خود فریاد بزنند تا خواب آشفته خیالپردازان غربی تعبیر نشود.
شهر گمشده در حاشیه
قاسم تقیزادهخامسی-معاون پیشین شهردار تهران در ستون سرمقاله روزنامه شرق آورد:
بیستم جمادیالاول سال ١٢٠٠ قمری محمدخان قاجار همراه با دو لنگه درِ کاخ وکیل شیراز به تهران آمد تا در کنار قلمرو ایل خود، یک دهه بعد در کاخ تازهساز گلستان تاجگذاری کند. او هرگز تصور نمیکرد پایتخت او، که به شهر چنارستان و انار معروف بود، در چنان برزخی گرفتار شود که همه دولتهای دو قرن بعد به دنبال راهکاری برای انتقال کلانشهری خالی از امکانات باشند که روزگاری ناصرالدینشاه در وصف آن شعر سروده بود. اکنون در مرداد ماه سال ١٣٩٤ شمسی، معاون اول رئیسجمهور صاحبنظران را دور یک میز جمع کرده است تا یک بار دیگر در به همان پاشنه بچرخد و از زبان آنان بشنود که انتقال، امکانپذیر نیست و تهران شهری است که در حاشیهاش گم شده است.
وقتی که انقلاب شد، تهران ٤,٥ میلیون نفر جمعیت داشت و حدود نیم میلیون نفر هم در روستاهای اطراف آن با ترکیبی از مهاجران، با لهجهها و گویشهای متفاوت، که همگی آرزوی دستیابی به لهجه تهرانی را داشتند، زندگی میکردند. آنان بهتدریج اقامتگاه خود را به شهر نزدیک میکردند و همروستاییهای خود را به تهران فرا میخواندند؛ شهری که با استاندارد جهانی فاصله زیادی داشت. جنگ كه تمام شد، دولت سازندگی آمد و برای پایاندادن به انتظارات عمومی به دوره ریاضت، پرونده انتقال را بست و غلامحسین کرباسچی استاندار اصفهان را برای ساماندهی به شهرداری تهران منصوب کرد، شهری که حدود هفت میلیون نفر جمعیت داشت و در اطراف خود ١٤ شهر و ٢٠٠ سکونتگاه غیرقانونی را باید تحمل میکرد. سالهای ٧٠ تا ٧٥ دوره اوج اقدامات شهرداری بود و مردم از تغییرات در شهر، كه با ایجاد پارك، بزرگراه، پل، میادین میوه و ترهبار، فروشگاه زنجیرهای، فرهنگسرا، انتشار روزنامه همشهری و... آغاز شد، استقبال کردند و کرباسچی توانست نظر شهروندان را به خود جلب كند.
اما در میان سیاسیون، مخالفان سرسختی هم داشت و پس از آن پای آنها به میز محاکمه هم کشیده شد. اما با وجود تبلیغات مخالفان مدیریت وقت شهرداری، افکارعمومی تحتتأثیر قرار نگرفت و درعینحال، هیچگاه عملکرد او فرصت یک نقد منصفانه را نیافت. شهرداران بعد از او، حتی با درآمد بیشتر از فروش تراكم نتوانستند قامت نمودارشان را در جلب نظر شهروندان به او نزدیك كنند. اکنون کسی آمار دقیقی از جمعیت تهران و اطرافش ندارد. ساکنان تهران، که روزگاری خواب تابستانی در میان پشهبند بر پشت بام و ایوان برایشان عادت شده بود و با نسیم صبحگاهی از خواب بیدار میشدند، حالا در اتاقهای گرم و با جمعیت فشرده میخوابند و صبحها با صدای ماشین، آژیر آتشنشانی و فریاد دستفروشها از خواب برمیخیزند تا کیلومترها راه را به امید کسب درآمد برای رسیدن به کارگاه، کارخانه و سر چهارراهها طی کنند. این یک واقعیت است که بیشترین انگیزه مهاجرت و زندگی در تهران رسیدن به شغل است و دولت باید از این زاویه به موضوع انتقال تهران بپردازد.
... و بپذیرد كه پایتخت بر ٦٠ شهر اطراف خود تأثیرگذار شده است!
ایده ساخت شهرهای اقماری، انتقال پایتخت سیاسی و... در خیلی از کشورها پاسخ نداده است و با توسعه تكنولوژی و فناوری، تقریبا منسوخ شده است. دولتهای توسعهگرا برای حل این معضل سراغ تمركززدایی رفتهاند که نمونههای موفق آن در جهان بسیارند. آنها فعالیتها را در میان شهرها تقسیم میكنند و هر منطقه را از نظر تولید ناخالص ملی و ایجاد شغل به تعادل میرسانند. اكنون كه شرایط سرمایهگذاری خارجی بهتدریج در حال فراهمشدن است، دولت باید برای شهرهای اطراف تهران مثل زنجان، سمنان، دامغان و... که تا حدودی دارای زیرساختهای آماده و نیروی انسانی کافی برای این تعادلبخشی هستند برنامهریزی كند و شهرهای كوچك بتوانند به عنوان قطبهای رقیب كلانشهر سرمایه را جلب كنند تا بهتدریج هزینه زندگی در تهران افزایش و در شهرهای کوچک کاهش یابد.
همیشه تصمیمها بیشتر از منابع در توسعهیافتن کشورها مؤثرند و اگر تصمیمها بر سمند منابع سوار شوند آنگاه دولت میتواند مدعی توزیع عادلانه منابع باشد. منابع لااقتضا هستند، نه سر و زبان دارند و نه ایما و اشاره و اگر دولتها درست و باسرعت تصمیم نگیرند، منابع، خام میمانند و به ارزشافزوده تبدیل نمیشوند حتی اگر درظاهر تبدیل به پروژه شده باشند!
اکنون اگر دولت یازدهم میخواهد پس از باقیاتصالحات توافق سیاسی اخیر که برایش هزاران مثقال ذره خیر شد، «طوطی» دولتش به «شکر» اقتصاد بیفتد، بهجای پروژه انتقال پایتخت، پروژه «تمرکززدایی» تهران را دنبال کند و برای سرمایه داخلی و بینالمللی انگیزه و راه ایجاد کند؛ راهی كه همسطح برنامه، نیازمند یک تیم اجرائی کارآمد، متخصص و باتجربه است.