نبود اشتغال مهمترين معضل منطقه هزار جريب است؛ منطقهاي كه از محيط شهري دور است و چون فضاي چنداني براي كار وجود ندارد، برخي از افراد كه وضعيت نامناسبي هم دارند رو به تخريب جنگلها ميآورند. درواقع قاچاق چوب اقتصاد بسياري از خانوادهها را تأمين ميكند و متأسفانه جنگلها در اين منطقه در حال نابودي است.
عدهاي هستند كه بهصورت سازمانيافته تخريب جنگلها را در دستور كار خود قرار دادهاند و پول كلاني هم بهدست ميآورند. افراد فقير و نيازمند منطقه بهعنوان عامل اين عده كه من از آنها بهعنوان مافياي چوب نام ميبرم، كار ميكنند و به تخريب جنگلها ميپردازند. خيليها از اين راه ارتزاق ميكنند. چون منبع درآمد ديگري ندارند. برخي از روستاهاي اين منطقه آنقدر با شهر فاصله دارند كه اگر فردي بخواهد به شهر براي كار كردن برود، بايد ساعتها در راه باشد. خب خيليها حاضر نميشوند اين راه دور را بروند و راه نزديكتر را انتخاب ميكنند. جنگلها را تخريب ميكنند و با قاچاق چوب خرج خانوادهشان را تأمين ميكنند. آنچه عنوان ميكنم براساس مشاهدات عينيام است نه شنيدههايم. وقتي فردي يك درخت تنومند را ميبرد با پولي كه از قاچاق چوب اين درخت بهدست ميآورد، 2 الي 3 ماه مخارج خانوادهاش را تأمين ميكند.حالا اگر اتفاقي براي فردي كه از راه قاچاق چوب ارتزاق ميكند بيفتد بر سر خانوادهاش چه ميآيد؟
در سهگانهاي كه ساختم قصد داشتم اين موضوع را بيان كنم كه موضوع فقط تخريب جنگل نيست، شما زندگي خودتان را هم تخريب ميكنيد. نكته مهمتر هشدار و تأكيد به مسئولان است كه بايد فكري جدي درمورد اشتغال اين منطقه كنند. شايد هزار روستا در اين منطقه بزرگ و سرسبز وجود داشته باشد. در بسياري از اين روستاها، قاچاقچيهاي خردهپا براي ارتزاق، سرمايه ملي ما را نابود ميكنند. كساني كه با منطقه آشنايي دارند خوب ميدانند كه با قاچاق چوب زندگي افراد در سطح متوسط و قابل قبولي تامين ميشود. زماني كه «رسم عاشقكشي» را ميساختم، خانم گوهر خيرانديش كه بازيگر ما بود، قصه را باور نميكرد.
خانم خيرانديش فكر ميكرد فيلمنامه حاصل تخيل من است و هر چه ميگفتم عين اين اتفاقها در منطقه رخ داده، قبول نميكرد. تا اينكه روزي در اطراف كلاردشت اتومبيل گروه خراب شد. در حالي كه كنار جاده در انتظار ايستاده بوديم تا ماشين تعمير شود، يكي از افراد محلي خانم خيرانديش را شناخت و به اصرار ما را به منزلش دعوت كرد. شكل ظاهري منزل نشان ميداد كه وضعيت مالي اين فرد خوب است و اصطلاحا دستش به دهانش ميرسد. با او سر صحبت را باز كردم و پرسيدم در اين منطقه چه ميكنيد و كار و بارتان چيست؟
جواب داد: من چوب قاچاق ميكنم. خانم خيرانديش خيلي تعجب كرد ولي براي من موضوع عادي بود. كمي در مورد شيوه كارش پرسوجو كردم. گفت: هر 3ماه يكبار ارهاي كرايه ميكنم و به كوه و جنگل ميزنم يك درخت مياندازم و با فروش آن 3 ماه زندگي ميكنم. پرسيدم: نميترسي گير بيفتي؟
جواب داد: احتياط ميكنم. پرسيدم: چطور؟ گفت: «يكي از دوستانم كه سالها در ژاپن كار كرده، هنگام بازگشت با خود يك اره موتوري آورده كه صدايش در حد صداي بال زدن زنبور است». كساني كه در اين منطقه قاچاق چوب ميكنند هركدام براي خودشان روشي دارند. به گمانم تا مشكل اشتغال مردم حل نشود خيلي نميشود به تخريب نكردن جنگلها اميدوار بود. با وجود تلاشهايي كه مأموران حفظ محيطزيست انجام ميدهند و كوششهاي اداره جنگلباني، درختان در شمال همچنان قتلعام ميشوند و تا زماني كه راه ارتزاق برخي مردم محروم منطقه قاچاق چوب باشد، اين روال تأسفبار همچنان ادامه خواهد داشت.
- نويسنده و كارگردان سينما و تلويزيون