ما در اين روز به جاي گفتن از مزاياي دختر داشتن از مشكلات نبود دختر در خانواده صحبت ميكنيم. هفته گذشته سرك كشيديم در سبك زندگي خانوادهاي كاملا پسرانه كه از رنگ صورتي و عروسكبازي و گريههاي گاه و بيگاه دخترانه خالي است؛ خانهاي كه نيلوفر انوريزاده، مادر خانواده، تنها زن خانواده است كه ميان همسر و 3 پسرش زندگي ميكند!
ابراهيم، اميرمهدي و اميرحسين پسرهاي قد و نيم قد خانواده صادقيان هستند. ابراهيم 26ساله است، اميرمهدي متولد 74 و در آستانه بيست سالگي است و اميرحسين امسال 15ساله شده. خانم انوريزاده خودش دختر اول يك خانواده كاملا دخترانه است و 4 خواهر دارد. محمد صادقيان پدر خانواده هم خانوادهاي دخترانه داشته است و تعداد دخترها از پسرها بيشتر بوده؛ آنها 3پسر و 5دختر بودهاند.
- فضاي بدون احساسات
ابراهيم نخستين تأثير خواهرنداشتن در خانواده را روحيه زمخت و مردانه كل خانواده ميداند. پدرش هم اضافه ميكند كه وجود دختر در خانواده حتي روي فرم حرف زدن اعضاي خانواده تأثير گذاشته است؛ «دخترها خيلي لطيف حرف ميزنند اما ما خيلي بلند و با داد و فرياد حرف ميزنيم!»
پسر ارشد خانواده از روزهاي مدرسه تعريف ميكند؛ «بزرگتر كه شدم متوجه شدم بين خانواده خودمان و خانوادههاي اكثر همكلاسيها اختلافات اساسي وجود دارد. خواهر داشتن هميشه برايم حس جالبي بوده. اينكه توي مدرسه بيشتر همكلاسيهايم خواهر داشتند و من نه؛ هميشه اين تفاوت را حس ميكردم. بهويژه وقتي خواهرها براي برادرشان كاردستي درست ميكردند.»
خانم انوريزاده، مادر خانواده زمان انتخاب همسر براي ابراهيم را يكي از مهمترين لحظههاي احساس عذاب بيدختري ميداند و ميگويد: «خيلي سخت بود؛ چون من دختر نداشتم تا نظر بدهد يا همراهيام كند و از دنياي دختران امروزي مطلع و از خواستههايشان باخبر باشد و حتي دوستانش را براي ازدواج به برادرش پيشنهاد بدهد! خيلي كمبود دختر داشتن را حس كردم.»
وقتي از علاقه بچهها به مادر ميپرسيم و اينكه اغلب پسرها مادردوست هستند؛ خانم انوريزاده ميگويد: «مادردوست هستند ولي بعضي حرفها و درددلها هست كه فقط ميتواني به دخترت بگويي، چون پسرها اصلا دركي از آن ندارند.»
مهدي پسر وسط ميگويد: «ما خيلي كمتر ابراز احساسات ميكنيم؛ يعني خيلي كم پيش ميآيد كه محبتمان نسبت به مامان و بابا را به رويشان بياوريم. دخترها اينطوري نيستند؛ راحتتر ابراز احساسات ميكنند و محبتشان خيلي بيشتر از ما پسرها نمود بيروني دارد.»
- توليد اورانيوم خانگي؛ اوج آشپزي پسرها
خانم انوريزاده درباره تفاوت زندگي دخترانه و پسرانه كه هر دو را تجربه كرده ميگويد: «توي خانه ما، مادرم دست به سياه و سفيد نميزد و ما دخترها هميشه يك گوشه از كار را ميگرفتيم و كمكحالش بوديم. البته تمام آن سالها پدرم تنها بود. تنهايي خريد ميكرد و بار اصلي زندگي روي دوش خودش بود. پسر نداشتن هم مثل دختر نداشتن مشكلات زيادي دارد.»
ابراهيم درباره اينكه پسرها چه كمكي از دستشان برميآيد ميگويد: «الان لباسهايمان را خودمان اتو ميكنيم. البته تا دبيرستان اين كار بر عهده مامان بود اما ديگر مستقل شدهايم.» محمد صادقيان، پدر خانواده از كمك كردن بچهها به مادرشان در آشپزي ميگويد و اميرحسين را آشپز خانواده، البته بعد از مادر معرفي ميكند؛ نكتهاي كه البته خود اميرحسين و برادرها قبول ندارند. مهدي ميگويد: «تخصص اميرحسين در سيبزميني سرخكردن است.» اما اميرحسين خودش ادعايي در زمينه آشپزي ندارد. خانم انوريزاده هم به بحث اضافه ميشود و ميگويد: «يك مدت برنامه ريخته بوديم كه شام را پسرها درست كنند اما خيلي زود چون احتمال مسموميت بالا رفته بود، دوباره به حالت عادي برگشت.»
اميرحسين با خنده ميگويد: «ما خيلي بلد نيستيم غذا درست كنيم. عموماً غذاهاي ابداعي درست ميكرديم كه به مزاج هيچكس سازگار نبود!» ابراهيم اضافه ميكند: «عجيب و غريبترين غذايي كه تا به حال پختيم هم چيزي بوده كه خيلي تلاش ميكرده حلوا باشد. اما اورانيويم بود بيشتر! چيزي شبيه كيك زردسوخته.»
- هميشه دختر دوست داشتم
آقاي صادقيان بزرگ درباره دختردوستياش ميگويد: «هميشه دخترها بهخاطر لطافتي كه دارند، بهخاطر لباسهاي زيبايي كه ميپوشند خيلي در مركز توجه هستند و خيلي وقتها دل من هم با ديدن يكي از اين كوچولوها لرزيده. ما راضي هستيم به رضاي خدا و انشاءالله نوههايمان دختر ميشوند تا طعم دختر داشتن را هم تجربه كنيم!» پسرها متفقالقول دوست دارند كه بچهشان دختر باشد. ابراهيم كه چند ماهي هست ازدواج كرده يكي ديگر از طرفداران دختر داشتن است. در اين بين اما آتش اميرحسين از همه تندتر است. پسر كوچك خانواده ميخواهد دختر دار بشود چون اعتقاد دارد دختر پشت و پناه آدم است.
ابراهيم ميگويد: «من كه اصلا قرار بوده دختر باشم. لباسهاي دخترانه دارم كه مامانم هنوز هم نگهشان داشته.» مادرش اضافه ميكند كه «واقعا دوست داشتم بچهام دختر باشد، يعني چون فقط خواهرهايم را ديده بودم فكر ميكردم بچه يعني دختر! به همينخاطر هم لباسهاي سيسموني ابراهيم بيشتر دخترانه است. وقتي پسرها به دنيا ميآمدند الكي اين لباسها را تنشان ميكردم.» پدر اما دوست داشت كه بچه اولشان پسر باشد. آقا محمد ميگويد: «ما رسم داريم كه پسر كوچك خانواده نام پدرش را حفظ ميكند و اسم پدرش را روي فرزندانش ميگذارد. به همين دليل من از اول براي نخستين بچهام منتظر پسر بودم تا اسمش را ابراهيم بگذارم.»
از ابراهيم ميپرسيم كه هيچوقت همسرش نميگويد اگر خواهر داشتي من را بيشتر درك ميكردي؟ يا چون خواهر نداري اين موضوع را درك نميكني؟ با خنده ميگويد: «اتفاقا بايد خوشحال باشد كه خواهر شوهر ندارد! ولي قطعا اين خواهر نداشتن در طرز برخورد ما با همسرمان تأثير دارد. كسي كه خواهر داشته و حساسيتهاي دخترانه را درك ميكند، حتما ميتواند برخورد مناسبتري با همسرش داشته باشد؛ همان ابراز عاطفه و علاقه كه يكي از حساسيتهاي خانمهاست؛ وقتي خواهر داري ناخودآگاه بهتر ياد ميگيري.»
آقاي صادقيان از تفريحهاي مردانه و تنهايي مادر خانواده در پيكنيكها ميگويد: «خيلي محل تعجب هستيم. چهارتا گردنكلفت با يك زن كه اكثرا بهخاطر نوع بازيها و تفريحهاي ما مجبور است تنها بنشيند. نامردي است؛ اگر دختر داشت ديگر تنها نبود.» خانم انوريزاده تأكيد ميكند كه «عروسمان هم خيلي تنهاست و چون تنهاست اينجا معذب است. اگر ابراهيم خواهر داشت حتما بيشتر اينجا بود و كمتر حوصلهاش سر ميرفت.»
- خانهاي بدون رنگ صورتي و بنفش
از خانم انوريزاده ميپرسيم شما كمترين استفاده را از رنگ صورتي و بنفش در خانه داريد، ميخندد و با حسرت ميگويد: «من خيلي رنگ صورتي و بنفش را دوست دارم. خانه اولي كه در آن ساكن شديم حتي كابينتهاي صورتي داشت و من از اين بابت خيلي احساس خوشحالي ميكردم. البته بهخاطر روحيه بچهها كم كم اين رنگهاي شاد و دخترانه در خانه ما كمرنگ شد.» آقاي صادقيان ميگويد: «من 5تا خواهر دارم. كه با 3تاي آنها اختلاف سني كمي دارم و تقريبا با هم، هم دوره بوديم. من كه توجه و لذت خواهر داشتن را تجربه كردهام حتما دلم ميخواست كه بچههايم هم از اين حس محروم نباشند. هيچ وقت هم فكر نميكردم كه همه فرزندانم پسر باشند. تصورم اين بود كه بالاخره بچه بعدي دختر است. البته ما هميشه سعي كرديم با بچهها طوري برخورد كنيم كه اين احساس كمبود را نداشته باشند. مادرشان هميشه سعي داشت تا جاي خالي خواهر را برايشان پر كند.» مادر خانواده اضافه ميكند: «فاصله سني من با بچهها كم بود و سعي ميكردم حتي در كنارشان خودم را جوانتر و كم سن و سالتر هم بكنم. پا بهپايشان نمايشگاه ميرفتم. توي تفريحهاي خانوادگي بازي ميكردم، سينما ميرفتم و... .»
- جاي خالي عروسكها
نيلوفر انوريزاده ميگويد: «ما هيچوقت عروسك هم نداشتيم. ابراهيم عاشق توپ و فوتبال بود. اميرمهدي فقط ماشينبازي ميكرد تا حدي كه همه چرخهاي ماشينها شكسته بود. اميرحسين خيلي كوچك كه بود عروسكهاي پليشي را دوست داشت ولي بزرگتر كه شد نه!» ابراهيم در جواب اينكه چطور در حق مهدي و اميرحسين خواهري كرده(!) و به درد دلشان گوش داده تأكيد ميكند:
«درد دل كردن كه هميشه بين ما بوده؛ البته من هم تجربه درد دل با خواهر را نداشتم كه بدانم خواهرانه بودنش چه شكلي است. قطعا نتوانستم جاي خواهرشان باشم ولي سعي كردم برادر خوبي باشم. شايد خودشان اين نظر را نداشته باشند.» مادر خانواده اما نظر ديگري دارد؛ «ابراهيم يكماه تمام براي امرحسين خواهري كرد. اميرحسين 2 سال و نيمش بود كه ما رفتيم مكه و تمام دردسرهاي نگهداري اميرحسين افتاد گردن ابراهيم.» ابراهيم با خنده ميگويد: «آن يكماه را، من هم خواهرش بودم، هم مادرش، هم پدرش! كلا خيلي سخت بود!» آنطور كه تعريف ميكنند، اميرمهدي كه 8-7ساله بوده، آن يكماه را خانه عمهشان ميمانده كه 3 تا دختر داشته؛ خانوادهاي كه خيلي به اميرمهدي ميرسيدند و خاطرات خوشي برايش رقم زده. ابراهيم يادش ميآيد كه يك نكته اضافه كند؛ «فكر ميكنم توي هلههوله خوردن هم خواهردارها قهار باشند. نه اينكه ما نخوريم ولي نهايت خلاف ما تخمه است. چيپس، لواشك و آلبالو خشكه تخصص خواهردارهاست.»
- كمك به اقتصاد خانواده
آقاي صادقيان از كمك پسرها در اقتصاد خانواده ميگويد: «الان كه بزرگتر شدند و سايزشان يكي شده، لباسهاشان را مشترك ميپوشند.» مادرشان تأكيد ميكند: «الان صبحها دعوا سر جوراب و شلوار است. هر كسي زودتر بيدار شود لباس خوب را پوشيده و رفته!» مهدي به شوخي ميگويد: «اولين نفري كه از خانه ميرود بيرون معمولا شيكتر است. پيراهن يكي، كفش يكي، بلوز يكي را ميپوشد و گلچين ميكند!» وقتي ميپرسيم كه هيچوقت بچهها از شما نخواستند كه برايشان خواهر بياوريد، مادر خانواده ميگويد: «ابراهيم چون عاشق فوتبال بود بيشتر دوست داشت برادر داشته باشد ولي مهدي خواهر دوست داشت چون پسرخالهاش كه هم سن و سالش است خواهردار شده بود، مهدي هم ميخواست خواهر داشته باشد.»
مهدي درباره علت علاقهاش به خواهر داشتن ميگويد: «آن موقع شايد دليلهاي ديگري داشتم ولي الان دلايلم تغيير كرده. من هنوز هم بهخودم ميگويم كه كاش خواهر داشتم. ما اصلا شيوه برخورد با جنس لطيف را بلد نيستيم.» از مادرشان ميپرسيم اگر ميتوانستيد جنسيت بچه دوم يا سوم را خودتان انتخاب كنيد، دختر انتخاب ميكرديد يا نه؟ مهدي با قاطعيت ميگويد: «بله» ولي مادر خانواده حرف ديگري دارد. خانم انوريزاده ميگويد: «اول ماجرا بله. بهخاطر دل خودم و احتمالا خيلي خودخواهانه اما الان كه اميرحسين بزرگ شده و ميبينم كه اگر تك دختر بود احساس تنهايي بيشتري ميكرد و حالا حسابي سرش گرم برادرهايش است، بهخاطر آرامشي كه خودش دارد، خوشحالم كه پسر شد».
- اگر خواهر داشتيم ما را لو ميداد
از خانم انوريزاده ميپرسيم هيچوقت دعواي بنيادين بين پسرها بوده، ميگويد: «دعوا نميكردند البته بيشتر از قهر و دعوا بايد از دوستيهايشان ميترسيديم. با هم متحد ميشدند و دست گل به آب ميدادند.» امير حسين تعريف ميكند: «در خانه زياد فوتبال بازي ميكرديم و همين هم باعث خرابكاري ميشد. ممكن بود اگه خواهر داشتيم ما را لو ميداد ولي ما با هم متحد بوديم.» پدرشان هم از اين موضوع خاطرات زيادي دارد؛ «پسرها هميشه به من ميگفتند اين لوستر را عوض كنيم. من هم ميگفتم نه بابا خوبه. بعد فهميديم كه چه بلايي سر لوستر آوردن.» خانم انوريزاده ميگويد: «هميشه دم عيدها كه ميخواستم لوستر را تميز كنم ميديدم كه از چند جا شكسته و اينها خودشان چسبكاري كردهاند.» مهدي اعتراف ميكند؛«يكبار وسط اين چسبكاريها مامان سر رسيد و پروژه لو رفت!» خانم انوريزاده هم گلايه ميكند كه «شيشه تمام قاب عكسها و ساعتها و... از دستشون شكسته بود.»
- خواهر دارها خوشتيپترند
ميپرسم تا به حال كسي بهخاطر خواهر داشتن به تو فخر فروشي كرده؟ ابراهيم ميگويد: «فكر ميكنم كساني كه خواهر دارند بهدليل دقت و حساسيتي كه حضور يك دختر در خانه ايجاد ميكند لباس پوشيدنشان هم متفاوت است.» اميرحسين هم گويا دلپري دارد؛ «حتي روي سرزندگي و لباسهاي پدر خانواده هم تأثير دارد. توي اقوام هم ديدهايم كه پدرهايي كه دختر دارند خوشتيپترند و ظاهر مرتبتري دارند.» به پسرها ميگويم شما طعم غيرت را هيچوقت نچشيديد؟ مهدي ميگويد: «كات شده براي بعد از ازدواج»! همينطور كه چاي تعارف ميكند ميگويد: «راستي مراسم خواستگاري هم هيچ وقت در خانه ما برگزار نميشود».