در چنين شرايطي پرسش آن است كه آيا روند مذاكرات ناشي از تغيير در معادله قدرت ايران، آمريكا يا جهان غرب است؟ يا اينكه چنين فرايندي بخشي از ضرورتهاي راهبردي جهان در حالگذار تلقي ميشود؟ تفسير چنين فرايندي در كشورهاي مختلف بهگونهاي متفاوت انجام ميشود. در اين فرايند ميتوان به رويكرد كارگزاراني اشاره داشت كه سياست خارجي آمريكا را بهعنوان گروگان قابليتهاي راهبردي ايران ميدانند. برخي ديگر از اينگونه كارگزاران و گروههاي تحليلي داراي نگرش متفاوتي بوده و بر اين اعتقادند كه مهار قابليت راهبردي ايران بيشترين دستاورد سياست خارجي آمريكا بوده است.
اين گروه از پژوهشگران اعتقاد دارند كه الگوي كنش ديپلماتيك بهموازات سياست تحريم و ديپلماسي اجبار بيشترين سودمندي راهبردي را براي آمريكا ايجاد كرده است.ارزيابي رويكرد ساختار داخلي آمريكا نسبت به ايران را نميتوان بدون توجه به نقش نهادها و نيروهاي يادشده مورد ارزيابي قرار داد. هر يك از عوامل يادشده، رويكرد خاصي در ارتباط با الگوي رفتار با ايران ارائه ميدهند. در اين ارتباط، ميتوان چندين گرايش و رهيافت راهبردي سياست خارجي آمريكا را نيز ملاحظه كرد. گروههاي اسرائيلمحور، گروههاي عربمحور، گروههاي محافظهكار، گروههاي دمكراتيك، گروههاي اقتصادمحور و گروههاي جنگمحور طرفدار صنايع دفاعي را ميتوان در زمره نيروها و بازيگراني دانست كه موضوع مربوط به سياست خارجي در آمريكا را تبيين ميكنند.
هريك از اين بازيگران تلاش دارند تا الگوي خاصي از روابط سياسي و راهبردي با ايران را سازماندهي كنند. در اين ارتباط، برخي از منابع نسبتاً مستقل ازجمله سرويسهاي اطلاعاتي وجود دارند. سرويسهاي اطلاعاتي اگر چه تلاش ميكنند تا واقعيتهاي راهبردي محيط منطقهاي و بينالمللي را تبيين كنند، اما چنين سازمانهايي بدون توجه به جهتگيري كلان نظاميـ سياسي قادر نخواهند بود تا بر روندهاي تصميمگيري در سياست خارجي آمريكا تأثيرگذار باشند.
تجربه تاريخي نشان داده است كه فرايندهاي برگشتپذير در قالب «دوران ترميدور» در سياست خارجي و فرايندهاي كنش بينالمللي بازيگران مختلف ماهيت اجتنابناپذير دارد. در اين ارتباط، كشورهاي انقلابي دوران رسالتگرايي را با ضرورتهاي جديد اقتصادي، امنيتي و راهبردي مبادله ميكنند.هماكنون اين سؤال مطرح ميشود كه با توجه به روندهاي جديد سياست خارجي دولت روحاني، موافقتنامه هستهاي ايران و گروه1+5 در قالب «برنامه اقدام مشترك» و همچنين ديپلماسي منطقهاي ايران، چه فرايندي روابط ايران و آمريكا در سال1394 را شكل خواهد داد؟
واقعيتهاي موجود نشان ميدهد كه روند تحول سياست خارجي ايران و الگوي تعامل با آمريكا ماهيت دوگانه دارد. از يكسو شاهد شكلگيري ادبيات همكاريجويانه و سازنده در فرايند سياست خارجي ايران، آمريكا و جهان غرب هستيم، از سوي ديگر نشانههايي از بازتوليد ادبيات مقابله و مقاومت در برابر آمريكا مشاهده ميشود. واقعيت آن است كه فرايند دوگانه در روابط خارجي كشورها تداوم چنداني نخواهد داشت. تمامي كشورهاي انقلابي كه جهتگيري و روندهاي سياست خارجي خود را در دوران ترميدور تغيير دادهاند، نيازمند سياست يكپارچه براي عبور از دورانگذار هستند. روندهاي تغييريابنده و جهتگيري دوگانه عموماً مانع از تحول بنيادين در روندهاي سياست خارجي ميشود.
بهطور كلي ميتوان بر اين موضوع تأكيد داشت كه جهتگيري دوگانه در الگوي تعامل سياست خارجي ايران نميتواند تداوم چنداني داشته باشد. رويكرد مقام معظم رهبري در94.5.26 معطوف به «تداوم سياست مقاومت» و «تفاوت راهبردي» در انگارههاي سياست خارجي ايران و آمريكا بود. تغيير مرحلهاي و تدريجي در سياست خاورميانهاي آمريكا و گرايش مرحلهاي براي ايجاد تحرك در سياست منطقهاي ايران را بايد انعكاس ضرورتهاي جديدي دانست كه معطوف به موازنهگرايي با نيروهاي تكفيري برهمزننده وضع موجود است.
چنين فرايندي بهمثابه عبور از جنگ سرد ديپلماتيك، راهبردي و امنيتي آمريكا با ايران و جبهه مقاومت تلقي ميشود. اگرچه در دوران موجود نيروهاي هويتگراي تكفيري كنش راهبردي خود را عليه عراق، سوريه و محور مقاومت در دستوركار قرار دادهاند، اما چنين فرايندي ميتواند آيندهاي پرمخاطره در قالب ژئوپلتيك آشوب را منعكس سازد. ژئوپلتيك آشوب بيانگر شرايطي است كه نيروهاي گريز از مركز كه در مقابله با جمهوري اسلامي ايران از حمايت ايالات متحده برخوردارند، در آيندهاي نزديك به نيروي چالشگر سياسي و ايدئولوژيك جديدي تبديل شود كه مقابله با ايران را به موازات رويارويي با اهداف راهبردي ايالات متحده در محيط امنيتي خاورميانه پيگيري خواهند كرد.