آنها به حالت نيمهدوان زمين گود را دور ميزنند تا دايرهاي تشكيل دهند و بعد از آن است كه مياندار وسط دايره ميايستد. با اشاره او ورزش شروع ميشود و مرشد شروع به خواندن و نواختن ضرب ميكند. حركات، موزون و هماهنگ با ضرب است، هر حركتي با يك ضربه دست صورت ميگيرد. صداي زنگ مرشد، اعلام تعويض حركت است و اينبار ورزشكاران دست به تخته ميشوند و شنو ميروند. صداي هر زنگ، حركتها را تغيير ميدهد و اين حركتها كاملا هماهنگ و موزون صورت ميگيرد و مربي ميانسال بيرون از گود ايستاده و نظارگر هنرجويانش است. او خوشحال از نتيجه 8ماههاش، تيمش را آماده ميكند تا درمسابقات نونهالان و خردسالان كشوري شركت كنند؛ تيمي كه رده سنيشان از 5سال شروع ميشود و بزرگترين آنها 12سال دارد.
- قوانين گود
ورزشكاران يكي يكي وارد گود ميشوند. سابقا رسم بود كه با پاي چپ وارد گود ميشدند و با پاي راست از گود بيرون ميآمدند. اين رسم بهخاطر برقراري نظم هنگام ورود به زمين بوده اما حالا اين رسم براي ورود به گود منسوخ شده است و آنها با هر كدام از پاهايشان ميتوانند وارد گود شوند. همين كه پايشان به زمين گود ميخورد، دولا ميشوند و دستانشان را بر زمين ميزنند و آن را ميبوسند. بوسيدن زمين هنگام ورود و خروج از زمين جزو قوانين گود است و عدمانجام آن بياحترامي به زورخانه است. زمين 6گوش گود، 10در 10 متر است اما حواستان باشد اگر روزي قرار شد كه وارد گود 6 گوش شويد از ورودياش وارد شويد. سردم، روبهروي جايگاه مرشد قرار دارد و تمامي ورزشكاران با هر سن و سالي كه باشند بايد از سردم وارد يا خارج شوند. اينجا با اينكه ورزشگاه نونهالان و خردسالان است، اما قواعد و قانونش همان قواعد بزرگسالان است. تيم كه در گود قرار ميگيرند، چرخش شروع ميشود، نفر اول شروع به چرخش ميكند، او نه كوتاهترين فرد تيم است نه بلندترين و نه خردسالترين. قانون چرخش در گود برميگردد به كسوت آنها. نفر اول كم كسوتترين ورزشكار جمع است. بعد از چرخش، او جايش را به نفر بعدي ميدهد و آخرين نفري كه ميچرخد، بالاترين كسوت را دارد اما يك چيز را نبايد در گود زورخانه فراموش كرد، كسوت بالاي گود از آن سادات است. سادات جايگاه خاصي دارند، آنها هميشه زير پاي مرشد و روبهروي سردم ميايستند.
- ميانداري در گود
با صداي هر زنگ مرشد، صداي «علي» بلند ميشود. ورزشكاران نونهال و خردسال زورخانه، پيرو مرام و جوانمردي مولا علي(ع) هستند. ورزشكاران با صداي هر زنگ حركتشان را تغيير ميدهند و مياندار است كه آنها را هدايت ميكند. او در وسط گود ايستاده و با حركت او، ورزشكاران ديگر حركتشان را تنظيم ميكنند. اما تمامي اين حركات با صداي ضرب مرشد تنظيم ميشود. ورزش آنها نيم ساعتي طول ميكشد، در اين مدت زمان، تمامي حركات با دقت انجام ميشود. مهدي يگانه، مياندار 10ساله زورخانه دولاب ميگويد:«عموي مادرم ورزشكار زورخانه بود، وقتي عكس او را در روزنامه ديدم با خودم گفتم من هم بايد مثل او پهلوان شوم. در اين فكر بودم كه شوهر خالهام به ما خبر داد در نزديكي مغازهاش، زورخانهاي تاسيس شده است؛ زورخانهاي مخصوص نونهالان و خردسالان. خيلي خوشحال شدم و با برادرم به اينجا آمديم و مشغول به تمرين شديم. برادرم 6ساله است و ما مدام در خانه با هم تمرين ميكنيم اما گاهي اوقات هم دعوايمان ميشود. كل كل ميكنيم كه كدام يكي از ما حركت را قشنگتر ميزند. اما اين ورزش علاوه بر اينكه سلامتي براي انسان ميآورد، قدرت هوش و يادگيري را هم بيشتر ميكند. از زماني كه شروع كردم به ورزش باستاني، چون شعر حفظ ميكنم و حركات را بلد ميشوم، ذهنم بازتر شده و راحتتر ميتوانم درس بخوانم. واقعا درس و ورزش باستاني مكمل هم هستند».
- كشتي پهلواني با رعايت جوانمردي
شنو، نرمش پشت تخته، ميلگيري كند و تند، پاي تبريزي، چرخ چمني و تيز توسط ورزشكاران داخل گود انجام ميشود. حالا نوبت به كشتي است، 2 كشتي گير وارد گود ميشوند و يكي از نونهالان مسئوليت داوري آنها را بهعهده ميگيرد. او بعد از چككردن پيش قبض و پيش كاسه به كشتي گيران علامت ميدهد كه نبرد را در نهايت جوانمردي شروع كنند. كشتي بعد از دقايقي پايان مييابد بدون آنكه هيچ كدام از شركتكنندگان اين كشتي از برد يا باختشان خوشحال يا ناراحت باشند. بعد از كشتي نوبت به كباده و سنگ است كه چند نفر از خردسالان مسئوليت اين كار را بهعهده ميگيرند. حركات كه به پايان ميرسد، باز اين مياندار است كه در وسط گود ميايستد و مهمترين بخش ورزش را انجام ميدهد. مهمترين بخش ورزش دعايش است، مياندار با صداي بلند درحاليكه دستهايش را رو به آسمان گرفته ميگويد:«يا محسن به حق حسن، يا فاطر به حق فاطمه... حاجت حاجتمندان، درد دردمندان... دوا» و ساير ورزشكاران و حاضرين داخل زورخانه به صداي بلند بعد از هر دعا آمين ميگويند. اين حركات و تمرينات با خواندن دعا براي خانواده مربي و ساير افرادي كه در ورزشگاه حضور دارند تمام ميشود و ورزشكاران از سردم خارج ميشوند.
- از استرس خواب نداشتم
سيد محمد حسيني مرشد نونهال زورخانه دولاب است، او هم عاشق كارش است و مدتها تمرين كرده تا در جايگاه مرشدي بنشيند؛ «شبي كه ميخواستم فرداي آن روز در زورخانه ضرب دستم بگيرم، تا صبح خوابم نبرد. من از بچگي با زورخانه آشنا بودم و پدرم قبلا خودش باستاني كار بود. به همين دليل از 3سالگي راهي زورخانه شدم.
وقتي كمي بزرگتر شدم بهخاطر علاقهاي كه به ورزشهاي باستاني داشتم پدرم در زورخانه مرا ثبت نام كرد و حالا خودمان را براي مسابقات آماده ميكنيم. وقتي وارد زورخانه ميشوم به من حس پهلواني دست ميدهد و با خودم عهد ميكنم كه شبيه پهلوانها باشم.
اوايل ضرب زدن بلد نبودم، اما با كمك مرشد ديگر ضرب زدن را حين ورزش ياد گرفتم و يك ماهي ميشود كه مرشدي ميكنم. در اينجا من تنها ورزش نميكنم، بلكه رسم پهلواني و مردانگي را هم ياد ميگيرم. مربيام به من ياد داده كه با مردم با احترام و ادب برخورد كنم و به پدر و مادرم احترام بگذارم. ياد گرفتم كه احترام بگذارم تا احترام ببينم.»
- از بچگي عاشق ضرب زدن بودم
2مرشد خردسال و نونهال در جايگاه مخصوص نشستهاند و با دستهايشان ورزشكاران را هدايت ميكنند. گهگاهي زنگ بالاي سرشان به صدا در ميآيد و اين يعني ورزشكاران بايد حركتشان را تغيير دهند. 2 هيتر روشن در كنار ضربها گذاشته شده تا ضرب را داغ كنند تا ضرب بهتر زده شود. محمدروزبهاني، مرشد خردسال زورخانه دروازه دولاب ميگويد:«از بچگي علاقه زيادي به ضرب زدن داشتم، سيني و قابلمهاي نبود كه از دست من در امان باشد. هر وقت ظرف گردي را ميديدم، شروع به ضربزدن ميكردم. تا اينكه 5ماه قبل به زورخانه آمدم و در كنار ورزش، ضرب را هم تمرين كردم و بدون آنكه كسي به من ياد بدهد، به دستان مرشدها نگاه ميكردم و ضرب را از روي دست آنها ياد ميگرفتم. وقتي در خانه بودم مدام تمرين ميكردم و مدتي قبل از ضربزدنم فيلم گرفتم و به مربيام نشان دادم و او با ديدن كارم از من خواست كه مرشد شوم. ضرب زدن كار سختي است. جلوي پايت هيتر روشن است و گرما از يك طرف و دست درد از طرف ديگر اذيت ميكند. از طرفي حواست بايد به حركات ورزشكاران باشد. آنها با ضرب دست مرشد و زنگ و صداي مرشد حركاتشان را تنظيم ميكنند و كوچكترين اشتباهي حركات آنها را بههم ميريزد. در اين ميان شعر هم حفظ ميكنم؛ شعرهايي از فردوسي و مولوي. »
- آموزش دينداري و فروتني
زورخانه دولاب با تمامي زورخانههاي ايران فرق دارد. در اين زورخانه به صورت آكادميك به شاگردان آموزش ميدهند؛ آموزش ورزشهاي باستاني در كنار آموزش براي شركت در مسابقات در حضور والدينشان. نصيرالدين نخعي، سالها سرپرستي و مربيگري در اين ورزش را به عهده داشته و چندين مقام كشوري در رتبه مربيگري و سرپرستي كسب كرده است. او حكم بهترين سرپرست براي تيم ورزشهاي باستاني را بهدست آورده و رتبه اول دانشگاه علمي كاربردي وابسته به فدراسيون پهلواني و زورخواني را دريافت كرده است. مربي ميانسال ميگويد: «6سالم كه بود براي نخستين بار پا در گود زورخانه گذاشتم. ما 4برادر بوديم كه 3تاي ما عاشق زورخانه شديم و نخستين باري كه آمديم به گود، ديگر برايمان آخرين بار نداشت. طوري به اين ورزش عادت كردهام كه روزانه 4ساعت تمرين ميكنم و تنها تفريح زندگيام ورزشكردن است».
- پرورش روح و جسم
دبير هيأت پهلواني و زورخانهاي استان تهران و مربي درجه يك آكادمي فدراسيون پهلواني و زورخانهاي جمهورياسلامي ايران ميگويد: «زماني كه پسرهايم 4ساله بودند آنها را به زورخانه آوردم و آنها را تعليم دادم. بعد از مدتي آنها خيلي حرفهاي و ماهرانه اين ورزش را ياد گرفتند بهطوري كه پسر اولم كه الان 17سال دارد در 4 رشته ورزش زورخانهاي قهرمان كشور 30دوره قهرماني دارد و پسر ديگرم در رشته ميانداري، مرشدي و چرخ تيز 4دوره قهرماني دارد. علاوه بر اينها پسر بزرگم به نام محمدرضا سال 1389با حضور در فرانسه به نمايندگي ايران موفق شد كه اين ورزش را به نام ايران در يونسكو به ثبت برساند. مهارت و تبحر آنها باعث شد تصميم بگيرم ورزش باستاني را به افرادي با سن كم آموزش دهم. در حال حاضر به 2 گروه سني آموزش ميدهم؛ گروه سني خردسال كه از 6تا 10سال هستند و نونهال كه 10تا 13سال دارند. يادگيري خردسالان و نونهالان در برابر افراد بزرگسال خيلي بيشتر است. به همت آقاي اسدي، رئيس هيأت پهلواني و زورخانهاي استان تهران، آموزش به اين گروههاي سني را آغاز كرديم، آن هم بهصورت كاملا مجاني و بدون پرداخت هيچ مبلغي».
در زورخانهها تنها ورزش به هنرجويان آموزش داده نميشود بلكه درس مرام و مردانگي قبل از هر چيزي به آنها آموخته ميشود. آنها از همين سنين پايين ياد ميگيرند كه زندگيشان را در مسير زندگي امام علي(ع) قرار دهند و سبك زندگيشان، سبك زندگي اسلامي باشد؛« ما قبل از آنكه به بچهها ورزش ياد بدهيم، 10دقيقه قبل از آن، آداب زورخانه را تعليم ميدهيم. آداب زورخانه شامل قوانين ورود و خروج به گود، جايگاه پيشكسوتان، احترام به پدر و مادر و بزرگترها، رسم معرفت و مردانگي و... است هفتهاي 3 جلسه 2ساعتي آموزش داده ميشود. البته به غيراز اينجا، من در مدرسه علامه حلي 2نيز 100شاگرد دارم كه به آنها نيز آموزش ميدهم. اما از آنجا كه سن شاگردانم پايين است، آموزش به آنها به تناسب بزرگسالان كمي سختتر است. مدام بايد به آنها حركات را يادآوري كني. در ورزش باستاني برعكس خيلي از ورزشها، سختترين حركات در آموزشهاي اول است و اين مسئله براي ما كه با هنرجو كار ميكنيم خيلي سخت است. من تنها ورزشهاي رزمي را به هنرجويان آموزش نميدهم، مدام به آنها مرامهاي پهلواني كه شامل جوانمردي، گذشت، مروت، سفرهداري، احترام به والدين و از همه مهمتر حيات است را ياد ميدهم. خانوادهها از اين آموزشها خيلي راضي هستند، به آنها ياد ميدهم كه خودشان براي كار خير پيشقدم شوند به همين دليل ديگر مادر نيازي نيست به بچهاش اصرار كند كه فلان كار را انجام بده، چون خود بچه پيشقدم ميشود. ما با آموزشهايمان بچه را فاعل كار مثبت قرار ميدهيم و همين موضوع براي آيندهاش خيلي مفيد است. زورخانه مسجد ثاني است و سبك زندگي امامان، سبك زندگي بچههايمان ميشود.»
- مادرم شاهنامه را يادم داد
حالا نوبت فردوسيخوان است؛ محمدامين متوايي كه 4فراز شاهنامه را حفظ است. مربياش او را يك گنج ميداند كه در گود زورخانه كشف شده است. 5ساله بود كه براي نخستينبار پايش را در گود زورخانه گذاشت؛ كودكي كه خواندن بلد نيست و نميتواند مداد دستش بگيرد و حتي اسمش را بنويسد. اما محمد امين 2نبرد شاهنامه را حفظ است و در حال حفظ كردن سومين نبرد آن است. هنوز كلمات را با وضوح و كامل نميتواند بيان كند اما با همان لحن كودكانهاش سليس و روان شروع به خواندن ميكند.
محمد امين نيز با گرفتن رخصت شروع به خواندن شاهنامه ميكند و گهگاهي به مادرش كه در بيرون گود نشسته نگاهي مياندازد تا تأييد او را ببيند. مادر نيز با سر او را تأييد ميكند و هرازگاهي با علامت دست حركت بعدي را به او نشان ميدهد؛ حركت دستي كه محمد امين در تمام مراحل خواندن شاهنامه آن را انجام ميدهد. حركت دست و بدنش حكايتگر حركات سهراب و رستم، رستم و اسفنديار، زال و رستم و... در شاهنامه است؛«خدا را شكر، خدا ياري كرد تا حافظهاي داشته باشم كه بتوانم شاهنامه را ياد بگيرم.»
بيان اين جملات از دهان كودكي كه حدود 6سال دارد تعجب آور است؛ «تقريبا نصف شاهنامه را حفظ هستم و درحال ياد گرفتن نبرد رستم و اسفنديار هستم. 5سالم بود كه به زورخانه آمدم و مربيمان به خانوادههايمان گفت در كنار ورزش به بچهها شاهنامه هم ياد دهيد. مادرم هم از همان روز شروع به ياددادن شاهنامه كرد. مسلما اول هر كاري سخت است ولي وقتي كمي از آن را ياد ميگيري، روي غلتك ميافتي و راحتتر ميتواني ياد بگيري. شاهنامه هم همينطور بود، اوايل كه مادرم برايم از روي شاهنامه ميخواند سخت بود اما به مرور زمان آن را حفظ كردم. البته مادرم هم طوري به من شاهنامه را ياد داد كه جذب آن شوم و به آن علاقه پيدا كنم. او ابتدا داستان نبرد را برايم تعريف ميكرد و من كل ماجراي داستان را ميفهميدم. بعد شروع به خواندن از روي شاهنامه ميكرد. خودتان بهتر ميدانيد شاهنامه كلمات سنگين زيادي دارد و معني آن را خيليها بلد نيستند. به اين قسمت كه ميرسيد معني كلمات سخت و سنگين را برايم توضيح ميداد. وقتي من معني كلمات مضمون داستان را ميفهميدم شروع به خواندن چند باره آن ميكرد و من هم همراهش تكرار ميكردم. مادرم همراه با تكرار با دست به من ميگويد كه الان بايد چه كار كنم. مثلا دستش را مشت ميكند و حالت بيرون كشيدن خنجر را نشان ميدهد، اين به من ميگويد كه الان بايد چه بيتي را بخوانم.» فردوسيخوان 6ساله، با شعراي ديگر هم آشناست. او به غيراز شاهنامه فردوسي، 20شعر از مولوي و 10شعر از سعدي را هم حفظ است؛«شعر زياد حفظم، اما اگر بخواهم بگويم كدام يكي سختتر است از ميان شعرها، شاهنامه و از ميان حركات ورزش باستاني شنو، از همه سختتر است. حفظ شعر خيلي سخت بود اما از بس به شاهنامه علاقه داشتم، توانستم نبردها را حفظ كنم. مادرم شاهنامه را يادم داد و مربي، ورزش باستاني را.»