نسلی از هنرمندان جوان، مسلمان و متعهدی که هنر انقلاب را در سال 57 به وجودآوردند، امروز اساتید صاحبنام و با تجربهای هستند که دانشجویان و هنرمندان بسیاری را آموزش دادهاند.
ناصر پلنگی از این دست هنرمندانی است که توانستهبا نقاشیهای خود بین مردم و آرمانهایشان پلی از هنر و فرهنگ متعهد ایجاد کند. اکنون، پلنگی پس از گشت و گذاری که در مجامع هنری و محافل فرهنگی گوشه و کنار جهان داشته به ایران بازگشته است و با همان روحیه انقلابیاش بدون هیچ حاشیهای، از ضرورت تأسیس گالری ملی میگوید.
چرا که او بهتر از هر کسی میداند پویایی و ماندگاری هر حرکت مردمی در طول تاریخ تنها با هنر و حضور مستمر مردم در فضاهای فرهنگی و نمایش آثار هنری امکانپذیر است. با او درباره این حرکت به گفتوگو نشستیم.
- بدون مقدمه به سراغ اصل مطلب برویم، چرا گالری ملی باید تأسیس شود؟
- ایجاد مکانی به نام گالری ملی که در آن آثار ملی یک کشور ارائه شود، نوعی پاسخگویی درست به نیازهای فرهنگی جامعه و نیز ارج نهادن به هنر و هنرمند تلقی میشود. انقلاب اسلامی پس از گذشت سه دهه و با شعار انقلاب فرهنگی ، اکنون باید به فرهنگ و هنر و هنرمند بیش از پیش ارج بنهد.
بنابراین اگر کشوری ادعای ایجاد یک تحول فرهنگی را دارد و مدعی راستین یک حقیقت معنوی در عالم است، باید بداند که ابزار این ادعا، هنر است و ارائه این ادعا هم در مکانی ماندگار به نام نگارخانه ملی یا گالری ملی به منصه ظهور میرسد. به عقیده من خیلی پیش از اینها باید چنین موضوعی مطرح و به آن عمل میشد.
- به نظر میآید خیلیها این کلیات را قبول دارند اما میگویند همین موزه هنرهای معاصر برای تأمین این نیازها کفایت میکند و علتی برای تأسیس فضای جدید به نام گالری ملی وجود ندارد.
- آن چیزی که اکنون به عنوان موزه هنرهای معاصر تهران میشناسیم، شاید در چهار دهه قبل بنیان آن گذاشته شد و برکات خاص خود را هم داشت. ولی بعداز سه دهه انقلاب، مکانی با یک هدف فرهنگی به عنوان نماد جمهوری اسلامی ماندگار ایجاد نشده که در سطح کلان مانند موزه هنرهای معاصر تهران باشد.
آن زمان موزه هنرهای معاصر، آثاری را از هنرمندان بزرگ جهان خریداری کرد که علاوه بر اینکه ارزش افزوده مادی داشت، اعتبار فرهنگی و پرستیژی را برای ایران در سطح بینالمللی ایجاد کرد. موزه هنرهای معاصر که یونسکو آن را به رسمیت میشناسد، ایران را در لیست کشورهایی قرار میدهد که صاحب کلکسیون بینالمللی است. اما ماخیلی در گیر امور مقطعی و طاق نصرتی شدهایم.
من به جرأت میتوانم بگویم که ما در طول این مدت، نگاهمان، دیدگاههایمان و منظرمان از امور فرهنگی، به تمامی انجام امور مقطعی و طاق نصرتی بوده است. وقتی هم که چنین نگاهی داریم، طبیعی است نتایج زودگذر و شاید گاهی اوقات سیاست زده از یک فعالیت فرهنگی گرفته میشود. یعنی فعالیتهای فرهنگی در محدوده فعالیتهای سیاسی، حزبی، گروهی و هیأتی پایین میآید.
زمانی که بحث گالری ملی مطرح میشود، یعنی یک نگاه کلان و یک دورنمای وسیع که خارج از محدوده نیازهای مقطعی سیاستها و گروههای سیاسی است؛ گالری ملی به عنوان مرکزی محسوب میشود که از فرهنگ نگهداری میکند، آن را رواج میدهد و به فرهنگزایی میپردازد.
- با این تفاصیل شما نسبت به میزان و کیفیت فعالیتهای فرهنگی موجود انتقاد دارید؟
- به نظر من اگر کشوری به ادعای فرهنگی بودن خود عمل نکند، فرهنگی نیست. ارائه فرهنگ، هویت فرهنگی، سنتها، آداب، حوادث و ارزشها همگی باید به اثبات و از طریق هنر به ظهور برسد.
وقتی هم به ظهور رسید که نمیتوان آن را در انبارها و خانهها نگهداری کرد، بلکه باید در مکانی ویژه ارائه شود. راه ارائه آن نیز معمولاً در تمام دنیا، در گالریهای ملی پیشبینی شده است؛ درواقع این نوع ارزشگذاری به هنر و هنرمندان است که در اغلب نقاط دنیا تعریف و ترویج شده است.
اگر امروز مسئولان فرهنگی ما به این دیدگاه رسیدهاند که شهر تهران به عنوان پایتخت فرهنگی، نیاز به گالری ملی دارد و میخواهند به آن عمل کنند، باید به آنها تبریک گفت؛ در غیر این صورت واقعاً جای تأسف دارد. چون ما سی سال است ادعای حرکت فرهنگی داریم ولی تهران بزرگ هنوز یک گالری یا نگارخانه ملی ندارد و آثار هنری باارزش در انبارها خاک میخورند و یا در برخی موارد، کشورهای خارجی به خرید آثار ایرانیان اقدام میکنند و بهترین آثار را دارند میبرند.
- آیا به لحاظ کاربردی و علمی میتوانید به کمبودهای موجود در موزه هنرهای معاصر اشاره کنید تا معلوم شود که آنجا فضای مناسبی برای دامنه فعالیت گالری ملی نیست؟
- موزه هنرهای معاصر تهران به لحاظ فیزیکی فضای محدودی دارد؛ آنقدر که نمیتوان عنوان موزه ملی و یا گالری ملی را به آن اطلاق کرد. این محدودیت مکانی هم متناسب با فضای آن دوره طراحی شده است. علاوه بر این، تعداد هنرمندان سه دهه قبل با تعداد هنرمندان امروز قابل مقایسه نیست.
در آن موقع حدود 60 هنرمند حرفهای و صاحب نام وجود داشتند که از اکثر آنها آثاری خریداری شد و همان زمان هنرمند میتوانست با فروش یک تابلوی خود دو منزل مسکونی بخرد. استاد زنگنه خودش به من میگفت که وقتی موزه از او یک تابلو خرید، او توانست با پولش دو واحد منزل بخرد.
منظور این است که از این طریق نیز به هنرمندان ارج گذاشته میشد. به هر حال بخشی از موزه هنرهای معاصر تهران، یک گالری فصلی بوده که نمایشگاههای مختلف در آن گذاشته میشده و بخشی دیگر دارای گالری سیار و گردشی بوده و قسمتی هم اختصاص به گالریهای ثابت داشته است که متناسب با فضای فرهنگی زمان خودش، حرکتی ماندگار محسوب میشود و جواب تاریخیاش را نیز داده است.
اکنون تعداد نقاشان و هنرمندان حرفهای ما پس از گذشت 30 سال شاید به بیش از 3 هزار نفر رسیده باشد. اکنون دهها دانشکده هنری در تهران و شهرستانها فعالند و نسل جدیدی از هنرمندان بهوجود آمدهاند که دیدگاهها و توان خاص خود را دارند. صرفنظر از بخش آماری و کمی، در بخش کیفی قضیه نیز در طول این سالها، حوادثی اتفاق افتاده که در نتیجه آنها، آثار تازهای متولد و خلق شدهاند که جایی برای نمایش ندارند.
موزه هنرهای معاصر، اکنون به مکانی برای برگزاری دوسالانهها تبدیل شده است و اصلاً دیگر موزه نیست. بنابراین به غیر از کلکسیون این موزه که متناسب با زمانهاش نسبتاً غنی است، دیگر ما موزهای نداریم که آثار هنری ملی دائماً روی دیوارهایش باشد تا مثلاً اگر توریستی، دانشجویی، محققی وارد آن شد، آثار هنرمندان ایرانی را گردآوری شده و در یکجا ببینید، پس ضرورت پیدا میکند که مکان تازهای با وسعت، تعریف و متناسب با نیازهای جدید طراحی شود که وسیعتر از موزه هنرهای معاصر تهران خواهد بود و به لحاظ عملکرد هم، موزه دائمی باشد نه صرفاً نمایش کارهای مقطعی مانند دوسالانهها.
- فکرمیکنیدگالری ملی چگونه باید ادراه شود؟
- مدیریت چنین مجموعهای میتواند تلفیقی از یک نهاد دولتی و یک نهاد مدنی باشد. ولی اگر شهرداری عهدهدار حرکتهای فرهنگی شده، ترجیح داده میشود که مدیریت گالری ملی توسط شهرداری به عنوان یک نهاد مدنی صورت گیرد.
چون به هر حال شهرداری هم مستقلتر عمل میکندو هم اداره گالری ملی بهوسیله این نهاد، باعث میشود مشارکتهای مردمی و یا زمینه ایجاد خصوصیسازیهایی در موزه ویا نگارخانه ملی یعنی جذب سرمایهگذاریهای خصوصی صورت بگیرد و فراهم شود.
شاید شهرداری بهترین نهادی باشد که میتواند از عهده چنین اقدامی برآید. فضاهایی مثل موزه امام علی(ع) و خانه هنرمندان نمونههای خوبی در این زمینه محسوب میشوند.
به عقیده من، وجود یک هیأت امناءنیز برای چنین مرکزی فکر درستی است که باید نمایندگانی از نهادهای فرهنگی هنری که به صورت کلان درگیر امور فرهنگی هنری هستند، مانند فرهنگستان هنر، وزارت ارشاد و شهرداری و به ویژه هنرمندان در آن حضور داشته باشند.
چون در این صورت موجب انتقال تجربیات و سرمایههای مادی و نیز زمینه همکاریهای مشترک برای فعالیت گالری ملی فراهم میشود. بنابراین، اداره گالری ملی توسط هیأت امناء به عنوان یک نظام تشکیلاتی باعث تقویت روند فعالیتهای آن خواهد شد.
- مخالفان تأسیس فضای گالری ملی میگویند در این مکان فقط عرضه و تقاضای آثار هنری وجود دارد و مسائلی مثل آموزش هنر و ترویج فرهنگ در میان مردم امکان بروز در گالری ملی نمییابد.
- گالریهای ملی در جامعه شهری، آموزش فرهنگ همگانی محسوب میشوند. من اغلب گالریهای ملی دنیا را دیدهام. دانشآموزان دبستانی را در کنار آثار میکلآنژ دیدهام که نشستهاند و در حالی که با اثر زنده روبرو هستند، نتبرداری میکنند.
جایی مثل گالری ملی این امکان را به مخاطب میدهد که اصل کار را ببیند و زمینه برای دیدن آثار اصل ایجاد میکند. متأسفانه ما در کشورمان سالهاست که در حیطه آموزش فرهنگی وهنری به عکس و فتوکپی قناعت کردهایم. بنابراین آنچه بوجود میآید نیز بدل خواهد بود.
گالریهای ملی فضاهایی هستند که آثار فرهنگی را از نزدیک و بدون واسطه در اختیار جامعه شهری اعم از توریستها، دانشجویان، بازدیدکنندگان عادی، محققان و هر نوع مخاطبی قرار میدهند. پس گالری ملی، فرهنگسازی میکند و آموزش زنده فرهنگی میدهد. شهری زنده است که از این جنس فعالیتها در آن وجود دارد؛ در غیر این صورت مجبوریم زندان و یا محل نگهداری معتادان بسازیم!
- شما که از گالریهای ملی بسیاری در دنیا دیدن کردهاید، پس از بازدیدهایتان از چنین فضایی چه حسی داشتید؟
- میتوانم بگویم پس از دیدن تعدادی گالری ملی در آمریکا، اروپا و آسیا حس مشترکی داشتم؛ اینکه ما خیلی ضعیف و ناتوان عمل کردهایم. همچنین حس میکنم نگاه به هنر در ایران بیشتر یک نگاه ابزاری است تا یک نگاه جدی.
من در همه جا بر این نکته تأکید کردهام تا زمانی که نسبت به هنر و هنرمند یک نگاه ابزاری و تبلیغاتی وجود دارد و به هنرمند به عنوان «طاق نصرتزن» یا «طاق نصرتچین» نگاه میشود، طبیعتاً ارائه آثار فرهنگی هنرمان هم در حد نمایشگاههای خیابانی پایان میپذیرد.
حس دیگر من در این زمینه مربوط به مقایسهای است که میان هنر سرزمین خود و سرزمینهای دیگر داشتهام و به هنر خودمان افتخار کردم؛ به اینکه ما چه میراث عظیمی داریم ولی تاکنون به درستی ارائه نشده است.
بهترین سفالینههای نیشابور و کاشان با رنگهای جادویی و کاشیهای رنگین نقوش گذشته کشورمان را در موزه شهر بوستون دیدم؛ سفالینههایی با آبرنگهای آبی بینظیر و لعابهای صدفی که هر یک میتواند برای دانشجویان ما منبع الهام باشد.
دیدار از آثار ایرانی در مراکز هنری خارج از کشور، مخاطب را به تعجب وامیدارد که چطور اینها به آنجا منتقل شدهاند و ما در اینجا هنوز نمیتوانیم آثار معاصر نقاشان و فرهنگسازان خود را ارائه دهیم. گالری ملی محلی است که هویت فرهنگی یک دوران در آن رقم میخورد. ما اکنون چنین مکانی نداریم. زمانی که یک جهانگرد خارجی به تهران وارد میشود، بلافاصله او را به دربند، درکه، تلهکابین توچال و احیاناً چند موزه که از دوره قاجار و پهلوی باقی مانده است، میبریم.
اما از دوران سه دهه اخیر چه چیزی داریم که به او نشان دهیم؟ تعدادی موزههای کوچک ساخته شده که بیشتر به نمایشگاه شبیه است تا به یک گالری. شهر اصفهان را هم البته داریم که در دوران صفویه بنا شده است.چیزی در این دوران30ساله که به عنوان نماد فرهنگی قلمداد شود، رقم نخورده است.
پس چرا ادعای حرکت فرهنگی میکنیم؛ اگر ادعا میکنیم بیاییم برایش نمادی بسازیم. به نظر من، نگارخانه یا گالری ملی، نماد این ادعا است. به یاد داشته باشیم که گالری ملی از بعد بینالمللی نیز نوعی پرستیژ و نماد قدرت فرهنگی ماست. ما تا چه زمان میخواهیم به نفت،فرش و پستهمان بنازیم؟
- ترجیح میدهید آثارتان در یک گالری ملی به نمایش گذاشته شود یا در یک موزه؟
- البته گالری ملی، اعتبار و هویت ویژهای به هنرمند و اثرش میبخشد. برای مثال در کشور استرالیا، اثر هنرمندی به گالری ملی راه پیدا میکند که جزء برترین آثار دوره خود باشد. چون کمیتههای انتخاب و فیلترهای مختلفی وجود دارند که آثاری را برمیگزینند تا برای نمایش در گالری ملی شایسته باشد.چون گالری ملی برایشان نماد هویت فرهنگی یک ملت است. بنابراین ترجیح میدهم و افتخار میکنم که روزی آثارم در گالری ملی به نمایش گذاشته شوند.
- توصیهتان به جامعه هنری کشور برای پیوستن به این حرکت چیست و خودتان در حمایت از ایجاد گالری ملی چه کمکی خواهید کرد؟
- اگر به یاری خداوند، همت و پشتکار روزنامه همشهری و با حمایت مسئولان و دوراندیشی و دردمندی فرهنگی این جریان شکل بگیرد، نه تنها من، بلکه اکثر هنرمندان و دردمندان فرهنگی این جامعه به سهم خود در زمینه ارائه آثار، تولید آثار، مشارکت در برنامهریزیها و هدیه آثار کمک خواهیم کرد.
من فکر میکنم آرزوی همه هنرمندان ایرانی باشد که این افتخار نصیبشان شود تا آثارشان بر دیوار گالری ملی به نمایش درآید. هنرمندان ایران، مظلوم و بیادعا هستند؛ همانگونه که فرهنگ و هنر مظلوم است. تشکیلات نظامی، قضایی، عمرانی و.... همگی بودجههای خاص خود را دارند و فعالیتشان را میکنند و درصد عظیمی از بودجههای کشور را به خود اختصاص میدهند.
اصناف مختلف نیز به همین ترتیب از وامهای کلان خاص و حمایتهای مادی بهرهمند میشوند؛ صنوفی مثل کارخانهداران، سازندگان مسکن، شرکتهای مختلف و... کم و بیش از امتیازات ویژه برخوردارند. اما به هنرمندان، فرهنگسازان و زمینهسازان حرکت فرهنگی توجه لازم نشده است؛ به طوری که برخی از آنها یکی پس از دیگری غریبانه میروند.
هنرمندانی هستند که فرهنگساز بودهاند و بهطور عمیق به مسائل نگریستهاند و به صورت کلان به دنبال یک هویتاند. اینها مظلومتر واقع شدهاند، منزوی و خارج از دور این حوادثاند. این مظلومیت میتواند با ایجاد مکانی مثل گالری ملی تا حدی برطرف شود. گالری ملی یک جستجو، ردیابی و یافتن استعدادهای نسلهای هنری ایران است.
در واقع یکی از کارهای گالری ملی همین جستجوها و سپس جمعآوری کردن است. پس گالری ملی فقط یک مکان نیست، بلکه یک هدف است. طبیعی است هنرمندانی که به معنای واقعی در کشور فرهنگسازی میکنند از این حرکت حمایت خواهند کرد با اهدای آثارشان آن را تقویت میکنند.