با اين كاروان همراه شديم تا گزارشي از حالوهواي اين زيارت معنوي را براي شما روايت كنيم.
چشمهايت كمسو ميشود. پوست تنت چروكهاي عميق و وسيع برميدارد و پوست صورت و دستهايت ميشود شبيه ظرف چيني هزارتكه كه به هم چسبانده باشي، پر از ترك ميشود اما كسي از ظرف نازك چيني دلت خبر ندارد كه به حرفي و نگاهي ياحتي اشارهاي كه نشان از سرباري بدهد چه زود ميشكند و چسبي براي چسباندنش نيست. بهانهگير ميشوي و با هر برخوردي، اشكات مينشيند دم مشكات! تا سر كوچه رفتن و چادر سفيد و مقنعه چنقدار را از سجاده پيچيده درهم درآوردن و قامت بلند كردن براي شكر روزانه، برايت آرزو ميشود وقتي پاهايت ياري نكند به رفتن. نه فقط همين كه خيلي چيزهاي ديگر برايت آرزو ميشود وقتي زمينگير شوي و دروديوار خانه، خفهات كند! نفس براي آدم نميماند. اين جملات را قرار نيست «بيبيصديقه» تعريف كند كه حالا اشك روي تركهاي صورتش، راه باز كرده و شيارهاي شور را با گوشه لب ميمكد و با بغض قورت ميدهد.
وقتي به او ميگويم: عجب خوشحالي! لبهاش مثل دختركان خردسال، كش ميافتد پايين، ميلرزد و بعد گوشه چارقد سفيدي كه از مكه آورده، ميكشد گوشه چشمش؛ «بعد از نماز صبح، پلك روي هم نگذاشتم. از 6صبح نشستم جلوي در مسجد، منتظر ماشين حرم!»
خانهشان روبهروي مسجد محله است. چند روز پيش، بعد از نمازظهر، وقتي ميفهمد دختر جواني كه باني جمع كردن پيرزنهاي ناتوان محله براي زيارت حرم است ثبتنام ميكند و 2 روز پيش از قرار، خواب از چشمش ميپرد به شوق ديدار. لباسهاي مهماني به تنش كرده، ميگويد: براي امام رضا(ع) بايد لباسهاي خوب پوشيد.
پيرزن ديگري كه مقنعه سفيد به سر كرده، با شنيدن اين جمله كه عجب قشنگ شدي حاجخانوم! لپهايش گل مياندازد و چادرش را روي صورت ميكشد و ميخندد، چند ثانيه بعد اما چشمهاش را رگبار ميزند و سفيدي چشمهاش ميشود ابر بهار؛ اشك شوق است و اضطراب؛ شوق آمدن و ترس از مهيا نبودن براي زيارت. بيماريهايشان را كه با خود يدك ميكشند، اضطرابي ته دلشان را خالي ميكند كه مبادا زيارت خوبي نداشته باشند.
- خيلي وقت است حرم نرفتهام
ساعت 8 صبح چهارشنبه يكي از روزهاي دهه كرامت، رفتيم خيابان سرخس، جايي در محله پايين خيابان مشهد و نزديك حرم امامرضا(ع)؛ ميعادگاه قراري به يادماندني. جمعي از پيرزنها جلوي مسجد «فاطمهالزهرا» نشسته و منتظر مينيبوس آستان قدسرضوي بودند. سروكله مينيبوس كه از سر كوچه «سرخس 17» پيدا ميشود، چشمها برق ميزند و انتظار چندساعته تمام ميشود. منصوره قرباني، زن جواني كه مسئوليت شناسايي و ثبتنام پيرزنهاي ناتوان محله و هماهنگي رفتوآمدشان را داشته، به پيرزنها كمك ميكند تا سوار مينيبوس شوند. مينشينند و حرف بينشان گل ميكند. هر كس از دردش ميگويد: يكي از چربي، يكي از قند، آن يكي از فشار بالا و ديگري از پا درد. پيرزني با دستهاي پف كرده، چارقدش را درست ميكند. به وقت حرف زدن نفسش به سختي بالا ميآيد، ميگويد: راه ميروم نفس كم ميآورم، پاهام ياري نميكند.
ميگويد: قبلا تنها ميرفتم حرم و الان نه. خيلي وقت است حرم نرفتهام.
يكي از پيرزنها به من توضيح ميدهد: ما همه همسادهايم. ديگري رشته كلام را به دست ميگيرد: 2 روز است كه انتظار امروز را ميكشيم؛ از كله سحر، بستنشستهايم جلوي مسجد.
- ننه راحله
«راحله» پيرزن تنهايي بود. زن جوان همسايه، شد همدمش. چند سال پيش كه تن مردش رفت زير خروارها خاك، تنهاتر شد. پسرها و دخترش، درگير خودشان بودند و دغدغههايشان. بين حرفهايش حق ميداد به بچههاش كه سر نزنند. ميگفت گرفتارند. گاهي كه درد ميافتاد به پاهايش، مثل فلجها ميشد. زن همسايه كه اسمش را براي زيارت حرم نوشت، سر از پا نميشناخت از شدت شادماني. گفته بود كه خدام حرم هر هفته، معلولان و ناتوانان را ميبرند پابوس آقا و در اين روزها، هر روز! «ننه راحله» مثل دختركهاي 14ساله دمبخت كه رخت عروسي به تن ميكنند، ذوق زده بود و چادر سفيد گلدارش را سر كرد. اشكهايش بياختيار روي صورتش پهن ميشد. نرمنرمك، خودش را جمع كرد و سجادهاش را برداشت. پاهايش قوت ايستادن نداشتند، به سختي خودش را رساند به مينيبوس سفيدي كه مقصدش حرم بود.
- تا صبح خواب به چشم نداشتم
«فاطمه خانم» از قديميهاي محله رسالت است و چون توان آمدن ندارد، مدت زيادي ميشود كه حرم نيامده. وقتي سرپا بوده، هر روز ميآمده حرم. وقتي خانم «فروغي» براي كاروان زيارت ثبتنامش ميكند، از شب قبل خواب به چشم نداشته و تا خود صبح، هي بيدارخواب شده است. چادرش را با يك جانماز توي ساك پارچهاي چيده و گذاشته كنار در تا بعداز نماز صبح، بست بنشيند جلوي در مسجد و زل بزند به سركوچه تا مينيبوس حرم بيايد.
پيرمرد تربتي هم كه آمده بود خانه دخترش، نصيبش ميشود كه با اين كاروان همراه شود. «مراد علي» فكرش را هم نميكرد كه در دهه كرامت رضوي، اين زيارت دلچسب را تجربه كند.
- امام رضا جان شرمنده توام
حرم مطهر نمايان ميشود. صداي يا امام رضا از هر دهاني بلند ميشود، گاه هق هقي هم با نجواها در هم ميپيچد. پيرزني كه صندلي اول نشسته، دستهاش را بالا برده و خيره شده به نماي حرم از بست حرعاملي. زير لب زمزمه ميكند: امام رضاجان شرمنده توام، ببخش كه پاي آمدن نداشتوم، ببخش كه ناي آمدن نداشتوم... ممنونتوم خدا... خدايا چه كردوم به درگاهت كه اي لطف رِ نصيب ما كردي...
پيرمردي به بيرون از پنجره مينيبوس سفيدرنگ خيرهشده؛ به گنبدي كه از پشت شيشههاي غبار گرفته پيداست. ميپرسم: حاجآقا خوشحال شديد وقتي گفتند قرار است بياييد حرم؟ ميگويد: خيلي زياد، از اينجا بهتر كجا را داريم؟ شانههايش ميلرزد و با دستمال نخي، اشكهايش را پاك ميكند.
- به وقت دلتنگي
شره اشك از لابهلاي شيارهاي پوست چروكيدهشان راه باز ميكند تا زير گردن؛ آقاجان! دلمان پوكيد از غم دلتنگي شما.
خدام، يكييكي سالمندان را كمك ميكردند و روي صندلي چرخدار مينشاندند. بعضي هم كه سرپا بـودند، خـودشـان نـرمنـرمك از 3-2پله مينيبوس سفيد پايين ميآمدند و روي صندلي مينشستند. صندليهاي چرخدار، روبهروي ورودي بست نواب صفوي در يك صف منظم رديف شدند. چرخها ميچرخيد، دستها ميلرزيد، چشمها ميگريست و دلها را كسي خبري نبود كه چه احوالي است.
هر كسي در اين كاروان زيارتي- اگرچه مسيرش كوتاه بود اما حال و هوايش بسان كاروانهاي زيارتي ميماند- قصهاي داشت از زندگي. يكي از وقتي كه زاده شده بود، آرزوي دويدن در سر داشت، اما دوپاي بيحس كه هر روز مجبور بود تحملشان كند، دل و دماغ رؤياييشدن برايش نگذاشته بود. يكي پيرزني بود كه مشكل نازايي، آرزوي شنيدن «مادر» را در كاشهايش جاداده بود. يكي پيرمردي بود كه بعد از رفتن زن و بچهاش بيخداحافظي، غمباد گرفته و خانهنشين شده بود. يكي هم مثل خيلي از يكيهاي ديگر، كسي را نداشت كه به وقت دلتنگي، بياردش حرم تا گريه كند، تا به جاي همه سالها، روزها، ساعتها و ثانيههايي كه نيامده و آرزوي آمدن داشته، بغضش بتركد و اشك بريزد، آنقدر كه چشمش خالي شود از اشك.
- كسي قدم به حرم بيمدد نخواهد زد
اين زيارت ماندني ميشود و جانانه، زماني كه روبهروي پنجره فولاد، دستها و دلهايي قفل به شبكههاي طلا ميشوند و صداي مدح خادمي در گوش جان ميپيچد: كسي قدم به حرم بيمدد نخواهد زد
بدون واسطه دم از احد نخواهد زد
گداي كوي رضا شو كه اين امام رئوف
به سينه احدي دست رد نخواهد زد
زمزمههايي آرام در فضا ميريزد. چرخها ميچرخد و خادمان سفيدپوش صندلي چرخدار، گامهايشان روي سنگفرشها، ضربي يكنواخت ميگيرد. خادمان يكصدا ميخوانند و زائران همنوا ميشوند:
اي صفاي قلب زارم/ هرچه دارم از تو دارم
تا قيامت اي رضا جان/ سر ز خاكت برندارم
صدا بلندتر ميشود و با ناله حاضران همراه كه؛ منم خاك رهت/ گدا و نوكرت/ به قربان تو و فداي مادرت
زائراني كه به تماشاي اين صحنه ايستادهاند با زمزمه يا فرياد، امامشان را صدا ميزنند؛ ياعليموســيالــرضا، ياعليموســـيالــرضا، ياعليموسيالرضا، ياعليموسيالرضا.
مداح تا به اين بيت كه ميرسد؛ «غيرتو ياري ندارم، با كسي كاري ندارم،» دستها و چادرها، صورتهاي گريان را ميپوشانند تا اشك، دستهاي خالي را پر كنند براي بلند شدن. دستهايي رنجور و چروك، از 2 طرف گشوده شدهاند، انگار كه ميخواهند عزيزي را بغل بگيرند. دستهايي پينهبسته از زخمهاي روزگار ميلرزد. نگاهي زير چادر مشكي پيرزني پنهان ميشود و شانههايي تكان ميخورد. قطرات اشك چون مهرههايي شفاف در دستان چروكيده، با نخ نياز، تسبيح عشق ميسازد.
- شبكههاي طلايي
روبهروي سردر نقارهخانه، صفهاي مرتبي از خادمان سفيدپوش كه دستههاي صندلي چرخدار را به سمت ورودي حرعاملي ميرانند، نماي بكري دارد و نواي جاني. صداي اشك و نالهها، صداي طبل و كرناهايي است كه فرياد برميآورد؛ دوران، دوران رضاست... دلها به صف شدهاند تا پا به صحن عتيق بگذارند، تا همچون سلامي به نشانه ادب و ارادت، تا كمر خم شوند به پيشگاه آفتاب هشتم و چه بجاست زمزمه اين بيت در اين حضور
سزد كه بر سر خورشيد سايه اندازيم
كنون كه سايه شمسالشموس بر سر ماست
خادمان به نوبت، صندليهاي چرخدار را به سوي پنجره فولاد صحن انقلاب ميبرند و دستهايي كه براي چند لحظه و دلهايي كه براي يك عمر، قفل شبكههاي طلايي پنجره فولاد حرم ميشود. چقدر پاي اين پنجره، غم و غصهها دفن شده و چقدر اميد و آرزو سر برآورده است.
- 17هزار زيارت در دهه كرامت
ماجرا از اين قرار است؛ خادمان حرم امام رضا(ع)، افراد ناتوان، سالمند، معلول و بيسرپرستي كه معمولا از نگاه آشنايان دور افتادهاند و خودشان بهتنهايي توانايي تشرف به حرم مطهر را ندارند بهطور مستقيم يا از طريق رابط، در سطح شهر مشهد شناسايي ميكنند و پس از رفتن به در منزلشان، آنها را به زيارت ميآورند. نام اين طرح «يا معينالضعفاء» است. خادمان به محل زندگي اين آدمها ميروند و با تكريم و احترام، آنان را راهي حرم ميكنند.
بعضي هم كه شناسايي شدهاند، ميشوند رفيق شفيق اين قافله و معمولا در سال چندينبار توفيق زيارت اين بارگاه نوراني را مييابند. حتي گاهي جاي خالي پدر و مادر مرحوم يكي از خادمان را پر ميكنند يا گاهي يكي از خادمان سفيدپوش با گفتن «مادرجان!» ميشود جاي پسر نداشته يك پيرزن. يكي از خدام ميگويد: اين برنامه به شكرانه خدمت در اين آستان مقدس و احياي سنت نيكوي حضرت رضا(ع) در تكريم افراد ناتوان و سالمند است.
هرهفته تعدادي از مشتاقان سالمند و معلول را كه سرپرستي ندارند، از در منزلشان به زيارت امامهشتم(ع) ميآورند. البته در مناسبتهاي مذهبي همچون دهه كرامت، اين تعداد به چندصدنفر در روز ميرسد.
در دهه كرامت رضوي، امسال برنامه «يامعينالضعفاء» ميزبان بيش از 17هزار نفر از عاشقان و دلسوختگان امام رئوف است. معاون اماكن متبركه و امور زائران آستان قدسرضوي ميگويد: درطرح «معينالضعفاء» شرايط تشرف اقشار آسيبپذير جامعه مانند مددجويان شهرستاني كميته امداد و بهزيستي، دانشآموزان يتيم، بيماران خاص مانند افراد سرطاني، هموفيلي، اماس، دياليزي، ديابتي، تالاسمي، نابينايان و ناشنوايان و سالمنداني كه امكان حضور و تشرف به بارگاه منور رضوي را ندارند، فراهم ميشود.
به گفته سيدخليل منبتي طي دهه كرامت در قالب 37گروه زيارتي با اعزام خودرو و مددكار به نقاط مختلف، اين عزيزان به بارگاه منور رضوي منتقل ميشوند. او از افزايش چندين برابري تشرف در طول دهه كرامت در مقايسه با ديگر روزهاي سال خبر داده و درباره برنامه اشاره ميكند: اين عزيزان علاوه بر دريافت بسته متبرك رضوي، مهمان خوان پربركت امام رئوف نيز خواهند بود و از زائراني كه در اين طرح به حرم مطهر رضوي مشرف ميشوند، پس از خواندن زيارت امام رضا(ع) و مديحهسرايي مداحان اهلبيت(ع) در مهمانسراي حضرت پذيرايي خواهد شد.
طرح «يا معينالضعفا» با سابقهاي نسبتا طولاني براي تشرف سالمندان ناتوان طي سال، سهشنبه هر هفته انجام ميشود. در خجسته ايام دهه كرامت بهصورت ويژه گروههاي بيشتري به حرم مطهر مشرف ميشوند و پس از زيارت، حضور در مراسم مداحي، سخنراني مذهبي در رواق دارالكرامه و پذيرايي درمهمانسراي حضرت، به محل سكونتشان برگردانده ميشوند.
چراغ اين برنامه كه از سوي معاونت اماكن متبركه و امور زائران آستان قدسرضوي روشن شده و با همت اداره امور تسهيلات زائران، اداره نقليه آستان قدس و بخش صندلي چرخدار، روشن مانده و روشنيبخش دل زائران است.
- شما چه ميكنيد؟
خادمان حرم امام رضا(ع) هرسهشنبه و همچنين در ايام دهه كرامت، افراد ناتوان را به پابوس امام هشتم ميبرند. شما در اين زمينه چه ميكنيد؟ به 30003344 پيامك بزنيد يا با شماره تلفن 23023676 تماس بگيريد.