مانگولد اینبار به سراغ روایت مجموعه داستانی از المورلئونارد رفته است. فیلم جدید مانگولد بازسازی فیلم کلاسیک «قطار سهو دهدقیقه به یوما» است که در آن گلن فورد و وانهلفین بازی میکردند. در نسخه جدید راسلکرو و کریستین بیل نقشهای اصلی را ایفا میکنند و فیلم تلاش فراوان گلهداری را ( با بازی بیل) برای حفظ گله و خانوادهاش به تصویر میکشد.
- به نظر میرسد شما با کارنامه موفقی که داشتید هنوز هم در ساخت فیلم جدیدتان با مشکل مواجه بودید؟
زمانی که در سال 2002 مشغول ساخت فیلم «هویت» بودم، طرح ساخت این فیلم در استودیو سونی مطرح شد ولی پس از اکران «هویت» ناگهان سونی از این پروژه کنار کشید و چون حقوق اقتباس از داستان و حقوق فیلمنامه را در دست داشت، ما به ناچار به خانه اول برگشتیم و باید برای ساخت فیلم حامی مالی پیدا میکردیم، اما تمامی استودیوهای اصلی این پروژه را رد کردند.
- چرا شرایط اینگونه بود؟
باید این سؤال را از خود آنها بپرسید، شاید به همان دلیل که آنها در ابتدا Walk the line را رد کردند و بعد این فیلم را. البته شباهتهایی بین این دو فیلم وجود داشت و هر دوی آنها در فضای قدیمی لسآنجلس و نیویورک میگذشت. استودیوها از جانیکش و طرح داستان زندگی او هراس داشتند و اینبار هم تمایلی به داستان وسترن نداشتند و براین عقیده بودند که حضور ستارههای محبوب سینما در قالب قهرمانان وسترن جذابیتی ندارد.
ما در زمان ساخت فیلم Walk the line تقریبا با فیلم «ری»همزمان بودیم و حتی برخی تصور میکردند فیلم ما از فیلم «ری» الگوبرداری شده است، در حالی که خود من شخصا تا پایان فیلمبرداری Walk the line از ساخته شدن فیلم «ری» اطلاعی نداشتم.
البته مشکلات تنها مربوط به فیلمهای من نمیشود و تقریبا هر فیلمی که در فصل پاییز سالهای قبل اکران شده و داستانی تاریخی داشته است، به همین مشکلات دچار بوده است و استودیوها این روزها به فیلمسازی واقعی پاسخ نمیدهند.
- چرا استودیوها از فیلم «قطار سه و دهدقیقه به یوما» وحشت داشتند؟
آنها لزوما از این فیلم نمیترسیدند بلکه از کل ژانر وسترن دوری میجستند. به نظر آنها فیلمهای سفید علیه سیاه یا اخلاقگرای وسترن دیگر طرفدار ندارند و سادگی فیلمهای وسترن مورد پسند نیست.
- ولی فیلمهایی چون «جویندگان» اینچنین نیستند.
من هم همین بحث را در گفتوگو با آنها پیش کشیدم. در «جویندگان» ما با جمعی از انسانهای رنج کشیده و آسیب دیده مواجه هستیم و خبری از قهرمانان ظاهری نیست.
وسترن فقط راجع به رویارویی کلاهسفیدها و کلاهمشکیها نیست هرچند که تعداد وسترنهای هالیوودی شده هم کم نیست.
- زمانی که شرایط ساخت فیلم مهیا شد آیا شما از ابتدا کار را در لانیزگیت آغاز کردید یا اینکه سرمایه آن را به شکل مستقل تأمین کردید و بعد به سراغ لانیزگیت رفتید؟
ما ابتدا سرمایه فیلم را به شکل خصوصی تأمین کردیم و بعد لانیزگیت، مسئول توزیع داخلی آن شد .
- شما دو هنرپیشه انگلیسی و استرالیایی را به عنوان هنرپیشه شخصیتهای آمریکایی انتخاب کردید. دلیل انتخاب شما چه بود؟
به نظرم در بین هنرپیشههای مرد آمریکایی فردی وجود نداشت که بتواند از عهده این نقش برآید. البته از طرفی راسکرو و کریستین بیل 2 نفر از بهترین هنرپیشههای سینمای امروز هستند و این نکته که آنها از 2 کشور مختلف هستند برای من بیمعنی است؟
- چرا راسل کرو برای این فیلم انتخاب شد؟
ما حدود 7-6 سال قبل با هم آشنا شدیم و تصور میکنم که او واقعا به ژانر وسترن علاقمند است. او سوارکار قابلی است و در ایفای نقش قهرمان یک فیلم وسترن آمادگی دارد و این روزها شما کمتر هنرپیشهای را پیدا میکنید که در حال سواری بر اسب توانایی بیان دیالوگها را با تسلط کامل داشته باشد.
- دلیل انتخاب این فیلم برای بازسازی چه بود؟
من اولین بار در اواسط دهه 1980 توسط استادم الکساندر مک کندریک با این فیلم آشنا شدم و کاملا شیفته فیلم داستان آن شدم و زمانی که بارها آن را خواندم به نظرم رسید واژه «بازسازی» میتواند درباره نسخه اصلی فیلم و این داستان مفاهیم تازهای داشته باشد . به نظرم برخی از داستانهای وسترن همچون رویایی هستند که میتوانند به اشکال مختلف بازگو شوند.
بنابراین زمانی که در سونی بودم این موضوع را عنوان کردم که فیلم اصلی فیلمی با ارزش و زیبا است.
ولی این موقعیت وجود دارد تا یک بازسازی واقعی از این فیلم انجام داد، همانطور که در طول دهههای مختلف اقتباسهای متعددی از آثار شکسپیر انجام شد و ما شاهد ساخت 6 هملت، 12مکبث و 9فیلم هنری پنجم بودیم. البته این به معنای کامل و بینقص بودن فیلم من نیست و حتی اگر همین امروز کارگردان دیگری بازسازی جدیدی از این فیلم داشته باشد، با کمال میل به تماشای آن میروم.
- آیا یکی از دلایل امروزی کردن داستان، جلب هرچه بیشتر تماشاچی نبوده است؟
شما یک مرتبه به سراغ نتیجه رفتید ولی به نظرم هدف فیلمسازی رسیدن به نتیجهای اینچنین نیست. من هرگز این نگاه را به فیلم ندارم که برای موفق بودن حتما باید داستانی امروزی و مدرن داشته باشد.
به نظرم در دهه اخیر آنچه باعث شکست فیلمهای وسترن شده این بوده که روایتها از داستان قهرمانان وسترن ناخواسته به2شکل ارائه شده است؛ یا آنها افسانههایی تاریخی بودند که طبعا نمیتوانستند وسترن تلقی شوند یا اینکه ادای دینی به یک شخصیت یا رخداد مشهور بودند و همین سبب شد تا به محض شنیدن لفظ ژانر وسترن مردم به یاد فیلمهایی بلند مدت و کسلکننده بیفتند.
- این فیلم در کنار Walk the line فیلمهای تیره و البته ریسکی در گیشه به حساب میآمدند. آیا برای کاربعدی داستانی متفاوت را در نظر دارید؟
به نظرم در هر دوی این فیلمها عناصری چون خانواده پررنگ هستند ولی تصور میکنم اگر جانیکش زنده میماند و فیلم را میدید آن را میپسندید، نه به این خاطر که فیلمی تیره است بلکه به دلیل روایت واقعی که از زندگی و مرگ و انتخابها در زندگی ارائه شده است.
- اگر استودیویی با حقوق بالا پیشنهاد ساخت یکی از فیلمهای پاپ کورنی پرخرج تابستانی را به شما بدهد، چه تصمیمی میگیرید؟
من هرگز یک فیلم بیارزش را با آگاهی قبلی نمیسازم و هرگز فیلمنامهای بیارزش را نمیخوانم ،چون فیلمسازی فرآیندی زمانبر است و هر فیلم حداقل 2سالی از عمر شما را تلف میکند؛ پس باید پروژههایی را قبول کرد که پس از اکران احساس ناکامی و یأس نداشته باشیم هرچند که درآمد اندکی برایمان دربرداشته باشد.
منبع: مووی وب- 30آگوست2007