می گویند فیلمها نمیفروشند چون تکرار همان چیزهایی هستند که تماشاگر قبلاً مشابهشان را دیده است. هر چند در آن سوی آبها ماجرا کمی متفاوت است.
فیلمهای زیادی را میشود مثال زد که با وجود آن که مسیری را طی کردهاند که کاملاً برای تماشاگر قابل پیشبینی بوده است ولی باز هم به فروش قابل قبول دست یافتهاند. اصلاً یکی از هنرهای فعالان این هنر- صنعت این است که میتوانند از داستانهای تکراری، فیلمهای موفقی بسازند.
فیلمهایی که قدرت متقاعد کردن تماشاگران خود را دارند و به همین دلیل به گیشه پررونقی دست مییابند. مثلاً کمدی رومانتیکها معمولاً حال و هوای آشنایی دارند و یکی از پرمخاطبترین ژانرهای سینمایی محسوب میشوند.
مثلاً در فیلمی چون «من که گفته بودم» ساخته مایکل لمان، در همان دقایق اولیه که پیرنگ اثر شکل میگیرد، تماشاگر میتواند حدس بزند که دایان کیتون و دخترانش چه مسیری را در طول فیلم طی خواهند کرد. این که مضمون فیلم تکراری است، چندان اهمیتی ندارد. مهم این است که کارگردان توانسته از همین دستمایه کلیشهای، فیلمی کاملاً سرگرمکننده و جذاب بسازد؛ فیلمی که چون «سرگرم» میکند، میفروشد.
این نکته در مورد «رزرو ممنوع» هم صادق است. در این فیلم کاترین زتاجونز نقش یک سرآشپز دقیق و سختگیر را بازی میکند. تاکنون چند فیلم دیدهایم که در آن زنی سرسخت که غیرقابل انعطاف به نظر میرسیده در نهایت به کسی که چشم دیدنش را نداشته علاقهمند شده است؟
«رزرو ممنوع» هم همین داستان را روایت میکند. معلوم است که زتا جونز و آرون اکهارت به هم علاقهمند خواهند شد و این چیزی جز یک مضمون تکراری نیست ولی در پرداخت کارگردان و فیلمنامهنویس هم تفاوتهایی به چشم میخورد (و تا اندازهای برخی از الگوهای تعریف چنین داستانی جابهجا شدهاند) و هم این که محصول نهایی، جذابیت خود را تا انتها برای تماشاگر حفظ میکند.
نکته اینجاست که سازندگان چنین آثاری حد و اندازه را رعایت میکنند. آنها میدانند که قرار است کل مسائل هستی شناسانه را در طول دو ساعت طی کنند، بلکه فقط باید داستانگوهای خوبی باشند.
دو فیلم یاد شده، اتفاقاً نه آثاری برجسته که فیلمهای کاملاً معمولی و متوسطاند. از آن فیلمهایی که به قول هاکز، تماشاگر نیم ساعت بعد از دیدنشان فراموشش میکند. ولی همین فیلمهای به شدت معمولی، که مضامین تکراری هم دارند؛ سرگرمکنندهاند و برای جذب مخاطب به ابتذال متوسل نمیشوند.
در همین هالیوود هر سال، فیلمهای ناموفق و بدی هم ساخته میشود که قرار بوده سرگرمکننده باشند ولی در عمل، مزخرف از کار در آمدهاند.
فهرست فیلمهایی که منتقدان در طول سال آن را شایسته دریافت تمشک طلایی میدانند، معمولاً طولانی است. این نوع فیلمها، اکثراً تولیداتیاند که برای گیشه ساخته شدهاند و اغلب هم در این راه به توفیق نمیرسند، راهی بر پرده سینماها نمییابند و مستقیم روی دی ودیدی میروند. چون در آنجا فیلمی که شکست سرنوشت محتومش است، به سادگی نمیتواند سالنهای پرتعداد سینما را در اختیار بگیرد.
اینها فیلمهاییاند که سازندگانشان نتوانستهاند، از مضامین تکراری، آثاری جذاب و سرگرمکننده بسازند؛ و در هالیوود برای زنده ماندن باید سرگرم کرد. برنده کسانیاند که میدانند چگونه میتوان همان شکلات همیشگی را در زرورقی تازه به بازار فرستاد و رضایت مشتری را هم حفظ کرد.