همشهری آنلاین: هفته دفاع مقدس، معضل مهاجرت و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله‌های برخی از روزنامه‌های سه شنبه-۳۱ شهریور-جای گرفتند.

سیدرضا صالحی امیری رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در ستون سرمقاله روزنامه ايران با تيتر«درس‌هایی که از دفاع مقدس آموختیم»، نوشت:

هفته دفاع مقدس و سالروز آغاز حمله رژیم صدام در آخرین روز شهریور سال 59 یادآور نکات ارزشمندی است که بازخوانی و توجه به تجربه‌های آن مقطع سرنوشت‌ساز و تأثیرگذار می‌تواند چراغ راهی برای پیمودن ادامه مسیر درخشان انقلاب اسلامی تا تحقق کامل آرمان‌های بلند آن باشد. آنچه در طول دوران دفاع بر این سرزمین و مردمان آن گذشت، حاوی درس‌ها و نکته‌هایی است که هر یک از آن نکات نقش بسزایی در ارزش آفرینی‌های پایدار دوره جنگ دارد.

جنگ تحمیلی رژیم صدام علیه کشورمان به فاصله‌ کوتاهی از استقرار نظام جمهوری اسلامی که در پی مردمی‌ترین انقلاب قرن ایجاد شده بود، تنها جنگ میان دو همسایه نبود. در یک سوی این نبرد، مردمی قرار داشتند که به رهبری امام خمینی(ره) و با تأسی از آموزه‌های دینی خود، به دنبال تحقق ایجاد نظامی اسلامی بودند تا بتوانند ارزش‌های اسلامی و تمدن و فرهنگ اسلامی را در مقابل نظام و تمدن غربی احیا کنند و در سوی دیگر تمام قدرت‌های جهانی متخاصم که دیگر امکان تصمیم‌گیری برای ملت مسلمان ایران توسط دست نشانده‌های مزدور خود را نداشتند، تا آنجا که توانستند نسبت به مسلح کردن رژیم متجاوز صدام از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. در واقع آنها با تجاوز به خاک میهن‌مان می‌خواستند قبل از آنکه نظام جمهوری اسلامی مستقر شود و ارزش‌های ناب معنوی و اخلاقی را گسترش دهد، از ترس متزلزل شدن دیگر حکومت‌های وابسته و دست نشانده و بیداری و آگاهی ملت‌های مظلوم تمام توان خود را برای شکست دادن نظام نوپای اسلامی به خدمت گرفتند.

اما مردم صبور و مقاوم ایران اسلامی، با تحمل 8 سال جنگ تحمیلی و ایثار و فداکاری مثال‌زدنی توانستند در این تقابل نابرابر، با سربلندی نظام خود را حفظ کنند. بی‌تردید ثمرات این جنگ، نهال انقلاب اسلامی را به درخت تنومندی بدل کرد که از گزند حوادث ایمن و استوار باقی بماند. مگر ویژگی‌های جنگ و مختصات جامعه ایرانی در آن روزهای پرالتهاب چه بود که توانست در برابر آوار سهمگین جنگ نه تنها مقاومت و ایستادگی کند، بلکه به الگویی ارزشی تبدیل شود؟

واضح است ارزش‌های معنوی دوران دفاع مقدس یک شبه به وجود نیامده بود. ملت بزرگ ایران که رنج سال‌ها ظلم و ستم را چشیده و با قصد رهایی از سیطره استبداد، به ندای قافله سالار خود امام خمینی(ره) لبیک گفته بود، می‌دانست که پیمودن مسیر انقلاب اسلامی و حراست از این نظام نوپا، در برابر هجمه‌های بیرونی کار آسانی نیست، بنابراین در آن مقطع حساس با رمز انسجام و همگرایی، پشتیبان همه جانبه حکومت و امام بود و با صدایی واحد حمایت خود را از نظام تازه تأسیس به رخ می‌کشید. ملت ایران در روزهای جنگ، به معنای واقعی «امت واحده» بود و وحدت و همنوایی، سرچشمه احیای ارزش‌های مقدسی همچون ایثار و فداکاری، صبر و استقامت، مقاومت و پایداری و شکل‌گیری فضایی سرشار از فضیلت و معنویت شد. به بیان امروزی می‌توان گفت در دوران دفاع مقدس، سرمایه اجتماعی ملت ایران و اعتماد بین مردم و نظام در بالاترین سطح بود و با‌وجود مشکلات ناشی از دگرگونی نظام ساختاری حکومت و عوارض و تبعات گریز ناپذیر انقلاب، تجاوز دشمنان در روزهایی که هنوز نظام جمهوری اسلامی به ثبات نرسیده بود، نتوانست کوچک‌ترین خللی در صف ملت ایران وارد کند و انسجام و همدلی آن روز موجب تعمیق شعارهای انقلاب شد. استقلال به معنای واقعی کلمه، حفظ تمامیت ارضی کشور، عزت و سربلندی ایران اسلامی و... همه مرهون فداکاری‌ها و از خودگذشتگی‌های مردان و زنان غیوری بود که رمز توفیق‌شان جز انسجام نبود، به طوری که در این جنگ نابرابر حتی یک سانتی‌متر از خاک میهن، از دست نرفت.

ایمان مردم دوران جنگ و باور و اعتقاد قلبی آنان به نظام و رهبری آن، موجب هماهنگی، همدلی و برابری و برادری میان مردم و همه نیروهای مسلح در خط مقدم جنگ بود. هنوز در ذهن و خاطره جوانان آن روزها، صف‌های به هم فشرده اهدای خون و پشتیبانی مادران و پدران آنها در صفوف اهدای اقلام مورد نیاز جبهه‌ها نقش بسته و غبار گذر زمان و تغییرات اجتماعی از بها و ارزش آن روزهای سرشار از معنویت و فضیلت نکاسته است. جنگ علاوه بر برکات معنوی و ایمانی، به لحاظ الگوآفرینی و ساختارسازی و نیز تجربه‌های مدیریتی در روزهای بحرانی هم ثمرات بی‌نظیری برای ما داشت.

ایثار و از خود گذشتگی جوانان پاکباخته دوران دفاع مقدس، الگوهایی جاویدان و همیشگی پیش روی ما نهاد که به آنها و فداکاری‌هایشان افتخار کنیم. فهمیده‌ها، جهان‌آراها، همت‌ها، باکری‌ها، خرازی‌ها و چمران‌ها و... سرمایه‌های عظیم نمادین و ذخایر معنوی ما هستند که نسل جدید ایران باید مشی آنها را الگو و اسوه خود قرار دهد.

علاوه برآن، از رهگذر جنگ 8 ساله و ظرفیت‌های بالقوه دفاعی و نیروهای مخلص و ایثارگر، ساختارهای مستحکم و منضبطی برای نظام ایجاد شد، که قدرت دفاعی بلامنازع جمهوری اسلامی حاصل کادر‌سازی و ساختارسازی آن روزگار است. روحیه فداکاری و برابری و برادری میان نیروهای مسلح، زمینه‌ساز شکل‌گیری ساختارهایی شد که علاوه بر دارا بودن شاخص‌های برتر دفاعی و نظامی، ارتباط وثیقی هم با مردم داشتند و به این معنا نیروهای مسلح ما «مردم سالار» و برخاسته از خواسته‌های مردم بودند. اتحاد و وحدت ملت و نیروهای مسلح موجب شکل‌گیری و ظهور نیروی مردمی مقاومت بسیج شد که بعدها در عرصه سازندگی کشور هم نقش‌آفرینی کردند.

فراموش نکنیم که جنگ با عراق در طول دوران دفاع مقدس، در شرایطی مدیریت شد که قریب به اتفاق راه‌های مبادلات تجاری و اقتصادی ما در عرصه بین‌المللی مسدود و تحت تأثیر تقابل قدرت‌های جهانی با جمهوری اسلامی قرار داشت، اما با وجود همه محدودیت‌ها و فشارها، کشور با 6 میلیارد دلار بخوبی اداره شد و مشکلات اقتصادی ما را از پا در نیاورد. البته این مهم بدون مقاومت و همراهی مردم امکان‌پذیرنبود و جامعه ما به واسطه اعتماد به دولت در آن ایام زیست حداقلی را به عنوان الگوی زندگی خود پذیرفته و به حداقل‌ها قانع شده بود. از این منظر جامعه ایرانی خود را با حداقل‌ها اداره می‌کرد و فشاری از جانب ملت به دولت وارد نمی‌شد.

دفاع مقدس نظام نوپای جمهوری اسلامی را در مقابل شکاف‌ها و بحران‌سازی‌های بعدی هم واکسینه کرد و آینده نظام با آموزه‌ها و دستاوردهای جنگ تحمیلی تضمین شد و از خدعه‌های مخالفان مصون ماند. تثبیت اقتدار ایران بعد از جنگ و تحولات و موفقیت‌های دهه‌های دوم و سوم انقلاب اسلامی محصول استواری و ایستادگی دلاورمردان و شیرزنان ایران اسلامی است که امروز عظمت و بزرگی‌شان را بیش از گذشته و با همه وجود حس می‌کنیم. بنابراین باز‌خوانی ارزش‌های دفاع مقدس و بازگشت به ارزش‌های معنوی آن ایام مهمترین نیاز امروز جامعه ایرانی است.

خوشبختانه امروز به همه دنیا ثابت شده که ملت ایران ملتی صلح‌طلب است و اهل جنگ و تجاوز نیست، اما در برابر تجاوزگران لحظه‌ای درنگ به خود راه نمی‌دهد و به هیچ وجه در این زمینه مسامحه نمی‌کند و با همه توان خود از استقلال و شرف ملت و کشور و انقلاب و نظام با جان و دل دفاع می‌کند. در 200 سال گذشته ایران آغازگر هیچ جنگی نبوده، اما در برابر متجاوزان با قدرت دفاع کرده و تجاوزگران را از کرده خود پشیمان ساخته است. ملت ایران ثابت کرده که پای منافع ملی خود محکم می‌ایستد و آنجا که پای مصالح ملی در میان است منافع شخصی و گرایش‌های سیاسی رنگ می‌بازد. همچنان که جنگ 8 ساله ایران و عراق هم متعلق به گروه و جریان خاصی نبود و بر اساس باورهای دینی و علایق ملی به حماسه جاوید تبدیل شد، حماسه‌ای که سد محکمی برای مواجهه با مشکلات و مسائل پیش روی نظام از گذشته تا امروز بوده و در آینده همچنین خواهد بود، چرا که خدای متعال وعده داده: «ان تنصروا‌الله ینصرکم و یثبت اقدامکم.»

  • آوارگی باید از میان برود!

فریدون مجلسی . تحلیلگر روابط بین‌الملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:

تراژدی انسانی هجوم آوارگان به اروپا ادامه دارد. حدود یک ماه پیش پدروپسر نجار هنرمند هراتی که از چند سال پیش آنها را می‌شناسم، برای کاری به خانه‌ام آمده بودند. پسر متولد ایران است و کمتر از ٣٠ سال دارد؛ با اقامت مجاز و البته هنر و کار و بدون بهره‌مندی از حقوق شهروندی قانونی. می‌گفت خواهرش با شوهر و فرزند، خودشان را به آلمان رسانده‌‌اند و اکنون او هم با همسر و فرزند کوچک عازم است و قاچاقچی قول داده است... به او گفتم چه خطراتی در راهشان است، اما پدر و پسر گفتند در آنجا بعد از چند سال تابعیت می‌گیرند. او مانع فرزند خود نمی‌شد، هرچند تأیید می‌کرد همسرش -مادر همین جوان نجار- دارد از نگرانی دیوانه می‌شود. این روزها عکس‌ها و گزارش‌های تلویزیونی روزهای اخیر از هجوم ناگهانی و پایان‌ناپذیر آوارگان سوریه که گروهی عراقی، افغان و شمار کمتری هم ایرانی در میانشان است، در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود؛ آنهایی که از دریا جان به‌در برده‌‌اند و اکنون پیاده و سواره، آواره بیابان‌ها و ایستگاه‌های راه‌آهن، خودشان را به شمال اروپا می‌کشانند؛ جایی که امید به رفتار بهتری دارند. مهاجرت دریایی آفریقایی‌ها به ایتالیا، سابقه بیشتری دارد، اما این موج بزرگ خاورمیانه‌ای؛ آن کودک مرده آب‌آورده؛ آن مربی ورزشی محترم پشت‌پاخورده؛ آن... در مقابل ماست و عجیب اینکه فرزندان مارکسیسم و لنینیسم اروپای شرقی، بی‌رحمانه‌ترین و فاشیستی‌ترین رفتارها را دارند.

این تصویری گذرا از وضعی است که این روزها در اروپا می‌گذرد؛ وضعیتی که شاید برای اروپایی‌ها یادآور این نکته است که آنها خواهان سرایت بهارعربی به سوریه بودند و حمله‌های نظامی، القاعده‌ای و داعشی و... علیه آن کشور به‌راه انداختند. گفتند سلاح شیمیایی دارد - که چنین نبود- و هرچه هم داشت تحویل داد. داعش هم «خودجوش» با تانک‌ها و توپ‌ها و آموزش خشن «خودجوش» حمله و آن کشور را بی‌ثبات می‌کند! گویی در خاورمیانه عربی کشوری را می‌توان یافت که رئیس آن دموکرات‌تر و مردمی‌تر از اسد باشد. حالا وضعیت سوریه به جنگ داخلی کامل بدل شده و بیش از ٢٠٠ هزار قربانی برجای گذاشته است. شهرها ویران ‌شده و مردم آواره شده‌اند. برخی به همسایگان رو آورده‌اند؛ مانند سه، چهار میلیون افغان و یکی، دو میلیون عراقی که زمانی به ایران پناه آوردند.

این ویرانی، آوارگی و استیصال را که ما برای آنان ایجاد نکرده‌ایم، بلکه حاصل دستپخت ترکیه، عربستان و غرب است که خواهان تزریق دموکراسی به سوریه بودند! جالب است عربستان‌سعودی با آن پیشینه، بخواهد به کشوری، دموکراسی تزریق کند! حاصلش همین امواج آوارگان است؛ آوارگانی که البته به عربستان نمی‌روند. اکنون که عربستان شش ماه است یمن را می‌کوبد، ترکیه کردها را در عراق و سوریه می‌کوبد، روسیه هم به حمایت علنی از سوریه برخاسته است. جالب است هم‌زمان با اقدام روسیه، پناهندگان از کمپ‌های ترکیه و جاهای دیگر عازم یونان، رومانی، مجارستان، بلغارستان و اتریش هستند تا به‌نحوی خودشان را به آلمان و شمال اروپا برسانند.

آنان خطر غرق‌شدن را به جان می‌خرند تا در کشور خود زیر آوار نمانند. اکنون اروپایی‌های آرمان‌خواه، حاصل دخالت‌های خودشان را در سوریه و ویران‌سازی آن کشور دریافت و از آن حیرت می‌کنند. هم‌زمانی هجوم مهاجران و تشدید اقدامات روسیه در سوریه نیز جالب و تأمل‌ برانگیز است. شاید وضعیت جدید، اروپا و غرب را به این نتیجه رسانده باشد که تقویت افکار جاهلی تکفیری برای خودشان هم خطرناک است. شاید به‌یاد آورند در سوریه، دیگر موضوع دموکراسی و آزادی مطرح نیست، بلکه مسئله مرگ و زندگی است. علوی‌ها امکان تسلیم ندارند، کردها امکان تسلیم‌شدن را ندارند، آسوری‌ها و آرامی‌ها و ایزدی‌ها امکان تسلیم‌شدن را ندارند، زیرا جاهلان داعشی و القاعده آنان را کشتار کرده و می‌کنند. پس آنان ناگزیر باید تا پای مرگ مقابل تروریست‌ها بایستند.

حتی مدنی‌های سنی مخالف دولت اسد نیز امکان سازش و تسلیم در برابر تکفیری‌ها ندارند. شاید اکنون زمان آن باشد روسیه و غرب، برای آسودگی خودشان هم که شده، با همکاری کشورهای مهم منطقه مانند ایران و ترکیه، برای جلوگیری از امواج مهاجران آواره، بکوشند و از آوارگی بیشتر سوری‌ها پیشگیری کنند. آنها می‌توانند دولت سوریه و همه گروه‌های مدنی و قومی را از موافق و مخالف، در مقابل جهالت تکفیری‌ها و تروریسم در ائتلافی دفاعی بزرگ و برخوردار از حمایت جهانی بر سر یک میز بنشانند. می‌توان با دولتی همه‌گیر در سوریه، به بازسازی و بازگرداندن زندگی به آن کشور تاریخی و قربانی، کمک کرد. مسئله مهاجرت، ناشی از آوارگی است. باید آوارگی از میان برود... .

  • اگر مقاومت نکرده بودیم

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

امروز سی‌ویکم شهریور است، روزی فراموش‌نشدنی در تاریخ  دو ملت ایران و عراق و در نگاهی کلان‌تر، در تاریخ سیاسی معاصر. 35 سال پیش در روزگاری که انقلاب اسلامی، نهالی نوپا و نورس بود، درگیر جنگی تمام‌عیار و همه‌جانبه شد که برای نابودی یک نظام مستحکم و مستقر هم کافی بود چه رسد به نظامی که از عمر کوتاه  آن، زمان زیادی نگذشته بود. منطق محاسباتی و متعارف بشری اقتضا می‌کرد که جنگ چند روزی و یا حداکثر چند ماهی بیشتر به درازا نکشد و ارتش عراق فاتح این کارزار بشود؛ همه شواهد و محاسبات نیز این را اثبات می‌کرد. با منطق محاسباتی این روزها و براساس دو‌دوتا چهارتای مادی هر نتیجه‌ای غیر از این عجیب بود. بخصوص آنکه اساسا جنگی بین عراق و ایران در نگرفته بود و بلکه در یک سوی میدان، صدام با حمایت و همراهی مستقیم و تمام‌عیار غرب و شرق به لحاظ تجهیزات نظامی و اطلاعاتی و جاسوسی و ارتجاع عرب به لحاظ اعزام نیروی انسانی قرار داشت و در سوی دیگر میدان، ایرانی بود که حتی ارتشش هم زیر تیغ و فشار انحلال و فروپاشی بود! صدام ظاهرا با 12 لشگر زرهی به ما حمله کرد اما در پایان 8 سال جنگ لشگرهای زرهی او نه تنها کم نشد که بیشتر هم شد! در بین اسرای دشمن، از بیش از ده‌ها کشور اسیر داشتیم و حتی در مواردی، آمریکا مستقیما به رویارویی و نبرد با ما پرداخت.

اما محاسبات کاملا برعکس شد و با آنکه همه دلشان می‌خواست کار ایران یکسره شود و رئیس‌جمهور وقت آمریکا، تصریح کرده بود که ایران تاوان ایستادگی‌اش را خواهد داد و گوشمالی می‌شود، این نوکر دست‌آموز آنها بود که به فرموده امام راحل(ره) در تحمیل آن همه خسارت چیزی به دست نیاورد و دستش کوتاه شد.

اما چرا معادلات و محاسبات معمول جواب نداد!؟ آیا این محاسبات عیب و نقصی داشت یا ایران توان خارق‌العاده‌ای داشت؟ حقیقت این است که بر کسی پوشیده نیست که ایران در تامین مایحتاج اولیه جنگ هم دچار عسرت و تنگدستی بود و حتی یک روز جنگ هم با فراغ بال و آسودگی طی نشد.

راز پیروزی بر دشمن و ناکامی او را باید در چیز دیگری دانست و آن چیزی نیست جز ایمان قلبی و حقیقی به غیب و نصرت الهی. شاه‌کلید و نسخه شفابخشی که هر امتی بدان دست یازید و در راه آن استقامت کرد، شاهد پیروزی را در آغوش گرفت.

همان زمان و در حالی که بخش‌های وسیعی از خاک کشورمان زیر چکمه‌های دشمن بود، عده‌ای مبارزه با دشمن تا دندان ‌مسلح را غیرممکن و بی‌فایده می‌دانستند و از مذاکره، صلح و گفت‌وگو ... دم می‌زدند و اتفاقا خود را عاقل‌تر از دیگران می‌پنداشتند! کاملا قابل پیش‌بینی است که با منطق آنان امروز چه وضعی داشتیم؛ با آن روش، قطعا امروز استان خوزستان، تماما از کشور جدا شده بود و حالت ناپایدار و پرتنشی در غرب کشور، حاکم بود که هر از گاهی به جنگ و نزاع خونین منجر می‌گردید! تجربه‌ای که در دیگر کشورها شاهد آن بوده‌ایم و آثار شوم آن کماکان باقی مانده است. اما امام(ره) عقل آنان را در برابر اخلاص، ایثار، فداکاری و استقامت مردم به هیچ انگاشت و ثابت کرد که وعده الهی «ان‌تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم» حقیقتی محض و امیدآفرین است. اکنون 35 سال از آن روزگاران گذشته است.

عده‌ای از کسانی که برای دفاع از اسلام و انقلاب رفتند، به جوار قرب الهی شتافته‌اند و عده‌ای دیگر هم سند گویای آن روزگارانند و به تعبیر رهبر عزیز انقلاب در دیدار اخیرشان با جانبازان سرافراز، سند زنده آن روزگارانند. اما با این همه و با آنکه یادگاران جهاد و شهادت در جمع ما حاضرند، این روزها برخی حرف‌های قدیمی با ادبیاتی تازه گفته می‌شود!

حتما همه از روی میز بودن گزینه نظامی خبر دارید! گزینه‌ای که ملت ما در برخورد با آن ثابت کرد که روی میز یا در میدان واقعی برایش فرقی نمی‌کند و در مقابله با دشمن و تهدیداتش، می‌داند که چگونه عمل کند. آن هم امروز که نسبت به 35 سال قبل از اقتدار، توان و قدرتی به مراتب بالاتر و افزون‌تر برخوردار است. با این همه عده‌ای به محض شنیدن روی میز بودن گزینه نظامی یا به محض مواجه شدن با تهدیدهایی مثل تحریم و... همان حرف خودباختگان زمان جنگ را تکرار می‌کنند و کوتاه آمدن در برابر تهدید را، راه‌کار می‌دانند! بدون آنکه به تبعات آن فکر کنند و بگویند چقدر کوتاه آمدن در برابر دشمن، رافع مشکلات و خصومت آنها خواهد شد!؟ شاید برای بسیاری که جنگ را و دندان تیز آمریکا و نوکرانش را برای از بین بردن انقلاب اسلامی ندیدند، تصور روزهای پس از کوتاه آمدن در برابر آمریکا دشوار باشد و حتی با تبلیغات دروغین رسانه‌ای، تصویر بدی هم در ذهنشان شکل نگیرد! اما شاید بازسازی صحنه‌های جنگ و نمایش جغرافیای حقیقی دشمن، به شکل‌گیری بهتر موضوع کمک کند.

اگر آن روزها به توصیه‌های ظاهرا عالمانه آنها که خود را از همه عاقل‌تر می‌دانستند عمل می‌کردیم، امروز خرمشهر  در دست دشمن بود، صادرات نفت کماکان با جنگ و گریز و امتیازدهی همراه بود، عده‌ای به بهانه حمایت از خلق کرد مظلوم، کماکان کردستان را دستخوش آشوب و ناامنی می‌کردند، دزفول قهرمان، همچنان زیر آتش دشمن بود، امکان بازسازی و احیاء سرزمین‌های ویران شده به دست متجاوز وجود نداشت، ده‌ها هزار نفر از فرزندان ایران، کماکان در سیاه‌چال‌های دژخیمان اسیر بودند و صدها بلای دیگری که از یادآوری آنها، دل هر انسان فهیم و مسلمانی به درد می‌آید. و اکنون جای این پرسش مهم و حیاتی است که آیا جنگ، فقط جنگ زمینی و روی خاک است!؟ آیا دشمن دیروز ما یعنی آمریکای جنایتکار، انگلیس خبیث و فرانسه خائن و دیگر حامیان صدام، دست از خوی تجاوز و جنایت خود برداشته و عابد و زاهد شده‌اند؟! یا نه، به تلافی سیلی که از ملت ما خورده‌اند و هیمنه و اقتدار پوشالی‌اشان را در پیش چشم مردم عالم از بین برده، مترصد فرصتی برای تلافی و انتقام هستند؟ موضوعی که بارها و بارها رسما و صراحتا از زبان مسئولان آمریکایی وقیحانه اعلام شده و از اعلام آن نیز ابایی ندارند.

در چنین شرایطی، دعوت به کوتاه آمدن، مانند قبول از دست رفتن بخش‌هایی از ایران و حتی بالاتر از آن نیست؟ آنها فراموش کرده‌اند که نه آن روز سلاح ما به تنهایی دشمن را زمینگیر کرد و نه امروز چنین است. در همه روزهای پرشکوه ملت ما ایمان به غیب و نصرت‌الهی درکنار سخت‌کوشی و ایستادگی بود که سرنوشت معرکه را به نفع ما رقم زد و دشمن را عقب راند. امروز هم رمز پیروزی همان است. اگر سخت‌کوشی و ایستادگی و تکیه بر توان خودی کمرنگ شده، با تاکیدات ده‌ها و صدها باره رهبر عزیز انقلاب، بهانه‌ای و عذری از کسی پذیرفته نیست و نمی‌توان توان ملت را به دلیل ضعف مدیریت و سازماندهی مدیران، نادیده گرفت و اگر کدخدا جای خدا را در دل برخی گرفته و امید و اتکا به ذات اقدس الهی جای خود را به لبخند دشمن و روی خوش او داده، باید به خود آمد و در آن تجدیدنظر کرد که خداوند وعده فرموده: «به عزت و جلال خودم، هر کس به غیر از من به دیگری امید بندد، امیدش را ناامید می‌کنم» تجربه 35 سال پیش، چون آئینه‌ای تمام‌نما از افتخار و عزت پیش روی ماست، نباید این سند افتخار را به طاق نسیان و  فراموشی بسپاریم.

  • تاملي بر علت ناتواني ايران در «بازدارندگي» صدام از حمله و جلوگيري از «اشغال»

محمد دروديان در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:

حمله نظامي صدام به ايران در ٣١ شهريور سال ١٣٥٩ و اشغال بخشي از شهرها و مناطق مرزي كشور به مدت ٢٠ ماه، موجب طرح اين پرسش شده است كه علت ناتواني ايران از بازدارندگي عراق در حمله به كشور و جلوگيري از اشغال چه بود؟ با گذشت ٣٥ سال از زمان حمله عراق به ايران، پاسخ به پرسش ياد شده، بر پايه چند موضوع طرح مي‌شود كه بيشتر بر وضعيت نابسامان سياسي، نظامي و امنيتي ايران، همچنين غافلگيري در برابر حمله عراق تاكيد دارد. علاوه بر اين، به تلاش‌هاي ضد انقلابي در داخل و مداخله خارجي نيز اشاره مي‌شود.

١-‌ نظر به اينكه ماموريت دفاع از مرزهاي كشور بر عهده نيروهاي نظامي به ويژه ارتش است، در گفتار و نوشتار منتشر شده از سوي فرماندهان، محققين و صاحب‌نظران ارتش، بيشتر وضعيت نابسامان ارتش و سر دادن شعار انحلال از سوي گروه‌هاي سياسي مورد تاكيد قرار مي‌گيرد. پيدايش وضعيت ياد شده نيز به‌منزله فروپاشي ساختارهاي قدرت نظامي، در نتيجه ناتواني در بازدارندگي و شكست ارتش عراق در نقطه صفر مرزي ارزيابي مي‌شود.

٢-‌ نظريه ارتش در گفتار و آثار منتشر شده درباره علت ناتواني در بازدارندگي و جلوگيري از اشغال، بر دو فرض استوار است؛ نخست اينكه، ارتش پس از پيروزي انقلاب، درگير نابساماني شد و در نتيجه قدرت نظامي ايران كاهش يافت و دوم، ناتواني در بازتوليد قدرت بازدارندگي، موجب ضعف قدرت دفاعي و اشغال بخشي از شهرها و مناطق مرزي ايران شد.

چنانچه روشن است؛ در فرض اول، علاوه بر اينكه انقلاب موجب تضعيف ارتش ارزيابي شده، قدرت نظامي ايران نيز با قدرت ارتش يكسان فرض شده است، در حالي كه رخدادهاي بعدي نشان داد، نه تنها انقلاب موجب شكل‌گيري هويت جديد در ارتش شد، بلكه زمينه را براي ظهور قدرت نظامي برآمده از نيروهاي مردمي فراهم كرد. برخلاف فرض دوم، با وجود تاثير نابساماني‌ها در ساختار قدرت سياسي و نظامي، ميان مساله بازدارندگي با دفاع و جلوگيري از اشغال، همچنين طولاني شدن آن، تفاوت وجود دارد.

٣-‌ با فرض صحت تحليل كنوني درباره علت ناتواني در بازدارندگي و جلوگيري از اشغال، اين پرسش به ميان خواهد آمد كه؛ تحليل ارتش مربوط به قبل از حمله عراق و اشغال است يا پس از آن صورت گرفته است؟ پاسخ به اين پرسش از اين حيث اهميت دارد كه نشان مي‌دهد چه نوع ادراك و تحليلي از موقعيت، قدرت و توانمندي ارتش عراق و متقابلا توانايي نظامي ارتش براي بازدارندگي و دفاع، وجود داشته است. همچنين تحليل كنوني از چه نواقص و كاستي‌هايي برخوردار است و چرا دستخوش تغيير شده است؟

٤-‌ مساله قابل توجه اين است كه برابر اسناد موجود در رسانه‌ها، همچنين اسناد منتشر شده در آثار ارتش، تحليل ياد شده عمدتا پس از حمله عراق و اشغال بخشي از شهرها و مناطق مرزي مطرح شده است. به عبارت ديگر تا قبل از حمله عراق، هيچ‌گونه تحليلي ناظر بر حمله قطعي اين كشور، برابر آنچه كه واقع شد، همچنين احتمال اشغال بخشي از خاك ايران، پيش‌بيني نشده است، اگر هم انجام شده است، تاكنون اسناد آن پس از ٣٤ سال منتشر نشده است تا مورد بهره‌برداري محققين قرار بگيرد. بيشترين تحليل‌ها درباره احتمال حمله عراق به ايران، در شهريور سال ١٣٥٩ انجام شده است، در حالي كه عراق با تصرف منطقه خان ليلي در ١٦ شهريور، عملا جنگ را آغاز كرده بود. با اين توضيح، تحليلي كه هم‌اكنون درباره علت ناتواني در بازدارندگي و جلوگيري از اشغال مطرح شده است، تحليل پسيني (پس از واقعه) و در توجيه وضعيتي ارايه مي‌شود كه پس از حمله عراق به ايران به وجود آمد.

٥-‌ سرچشمه اوليه بحث درباره «ناتواني و از هم گسيختگي ارتش ايران»، عمدتا از سوي سرويس‌هاي اطلاعاتي و رسانه‌هاي غربي- عربي، با هدف متقاعدسازي ايران براي تسليم و عراق براي پذيرش ريسك تهاجم به ايران انجام مي‌شد. در حالي كه ايران با وجود نابساماني‌هاي سياسي- امنيتي و نظامي، به دليل اعتماد بنفس حاصل از پيروزي انقلاب و سقوط رژيم شاه، همچنين فهم متفاوت از مولفه‌هاي قدرت، از نظر تحليلي، نظرات متفاوتي با بحث طرح شده از سوي سرويس‌هاي اطلاعاتي و رسانه‌ها، درباره ضعف نظامي خود داشت، چنانچه هيچ سندي تاكنون از سوي ارتش يا ساير منابع منتشر نشده است كه نشانگر اين معنا باشد كه در اظهارات مسوولان سياسي و فرماندهان نظامي، ايران خود را در برابر عراق در موضع ضعف ارزيابي كرده باشد.

٦-‌ ايجاد پيوستگي ميان پيروزي انقلاب با نابساماني در ارتش و تضعيف قدرت نظامي ايران، با واقعيات همخواني ندارد. با فرض اينكه قدرت مي‌تواند قدرت را به چالش بگيرد، پيروزي انقلاب به معناي ظهور قدرت جديد بود، به همين دليل قدرت سياسي، امنيتي و نظامي رژيم شاه، با وجود حمايت خارجي فروريخت.

اين تحول به معناي تغيير در عناصر و مولفه‌هاي قدرت بود كه تدريجا آشكار شد. بنابراين پيروزي انقلاب، مباني و ساختار قدرت برآمده از رژيم شاه را ويران كرد، ولي مقدمات ظهور قدرت جديدي را فراهم كرد كه ابعاد سياسي و امنيتي و نظامي آن، در جنگ آشكار شد و هم‌اكنون نيز در منطقه تاثيرگذار و قابل مشاهده است.

٧-‌ واكنش دفاعي ايران در برابر حمله عراق و نتايج آن، مبني بر جلوگيري از پيروزي عراق، روشن‌ترين دليل ظهور قدرت جديد در ايران است. اين ملاحظه راهبردي نشان مي‌دهد تحليل سرويس‌هاي غربي، كارشناسان نظامي و رسانه از فروپاشي قدرت در ايران، همچنين تاثير انقلاب بر تضعيف قدرت دفاعي ايران، با واقعيات صحنه جنگ و نتايج آن همخواني ندارد. چنانچه ظهور همين واقعيات، محاسبات عراق و حاميانش را از واكنش قدرت نظامي ارتش و نيروهاي مردمي در جنگ، تغيير داد.

٨-‌ با فرض پذيرش برخي از كاستي‌ها و ناهماهنگي‌ها در ساختار سياسي- نظامي كشور براي بازتوليد قدرت بازدارندگي، نمي‌توان اين موضوع را در پيوند با مساله اشغال و طولاني شدن آن به مدت ٢٠ ماه، قرار داد. شكل‌گيري قدرت دفاعي ايران و زمينگير شدن ارتش عراق، ناظر بر اين معنا است كه امكان جلوگيري از اشغال برخي مناطق مانند خرمشهر كه مقاومت مردمي در آنها شكل گرفته بود و تسريع در آزادسازي مناطق اشغالي، وجود داشت، اما به دليل ادراك و تحليل نامناسب از قدرت و مولفه‌هاي آن، اين مهم با تاخير انجام شد.

نتيجه‌گيري

١-‌ فرآيند وقوع جنگ و ادامه استقرار ارتش عراق در مناطق اشغالي، در درون يك شكاف ادراكي- تحليلي از قدرت و قابليت‌هاي آن مبني بر عدم احتمال حمله نظامي عراق به ايران، همچنين محاسبات عراق براي تامين اهداف از طريق قدرت نظامي و استفاده از اهرم زمين، براي تحميل صلح به ايران، شكل گرفته است.

٢-‌ شكاف ميان سرچشمه‌هاي هويتي- تاريخي و ادراكي ارتش از قدرت و روش به‌كارگيري آن، مانع از ارزيابي صحيح از قدرت ايران و عراق قبل از جنگ و پيش‌بيني حمله قطعي عراق به ايران شد. ارتش به عنوان يك نيروي نظامي با ماموريت دفاع از مرزها در برابر متجاوزين و بيرون راندن دشمن از خاك ايران، براي ارزيابي قدرت ايران در بازدارندگي، دفاع و آزادسازي مناطق اشغالي، درگير محاسباتي شده بود كه بر اثر پيروزي انقلاب، دستخوش تغيير شده بودند. ناكامي‌هاي اوليه در دفاع و تاخير در آزادسازي مناطق اشغالي، ريشه در همين ملاحظات راهبردي داشت.

٣- هم‌اكنون مساله حمله عراق به ايران و اشغال، به‌جاي بررسي گسست‌هاي ادراكي- تحليلي از قدرت و روش به‌كارگيري آن، با سلب مسووليت از ضرورت تفكر درباره يك مساله راهبردي و مورد نياز در حال و آينده، با ارجاع به وضعيت‌ها و موضوعات ديگري دنبال مي‌شود كه بيشتر جنبه توجيهي دارد. در واقع يك مساله راهبردي و تاريخي، به روش نامناسبي تجزيه و تحليل مي‌شود و درس‌هاي آن براي حال و آينده، قابل بهره‌برداري نخواهد بود.