ساعت 17:30 سوم مهرماه گزارش يك درگيري مرگبار در شرق تهران به بازپرس منافي آذر كشيك جنايي پايتخت اعلام شد و او به مأموران دستور داد تا درخصوص ماجراي حادثه تحقيق كنند. در بررسيها معلوم شد كه جواني 32ساله به نام علي بر اثر اصابت ضربه چاقو به ناحيه سينه مجروح شده كه بعد از انتقال به بيمارستان جان باخته است.
كارآگاهان اداره دهم آگاهي تهران در نخستين اقدام به تحقيق از برادر قرباني پرداختند. او گفت: عامل جنايت جوان معتادي بود كه بيشتر وقتها به خانه مستأجر پدرم ميآمد. پس از مدتي متوجه شديم كه اين شخص فقط براي مصرف موادمخدر به خانه مستأجرمان رفتوآمد دارد. همين موضوع آغاز درگيري من و برادرم با مهمان مستأجرمان شد.
وقتي برادرم به تردد اين جوان معتاد اعتراض كرد او ناگهان چاقويي از زير لباسش درآورد و ضربهاي به برادرم زد. چاقو درست به سينه برادرم خورد و جان او را گرفت.كارآگاهان كه هويت قاتل فراري را شناسايي كرده بودند جستوجو براي دستگيري وي را آغاز كردند. او اما فراري شده بود. مأموران به خانواده متهم آموزشهاي لازم را درخصوص معرفي فرزندشان به پليس دادند تا اينكه چند ساعت پس از جنايت پدر قاتل همراه پسرش به اداره دهم پليس آگاهي رفت و پسرش را معرفي كرد. متهم به قتل روز گذشته براي انجام تحقيقات به دادسراي جنايي تهران منتقل شد كه خبرنگار همشهري به گفتوگو با وي پرداخت.
- چند سال داري؟
26سال
- شغلت چيست؟
ميوه فروشم.
- از روز جنايت بگو چه شد كه دست به قتل زدي؟
معمولا شبها براي استراحت به خانه يكي از دوستانم در منطقه خاك سفيد ميرفتم. روز حادثه قصد ورود به خانه دوستم را داشتم كه 2پسر صاحبخانه جلوي مرا گرفتند و با عصبانيت گفتند كه چرا به خانه آنها رفتوآمد دارم. همين شروع درگيري ما بود. هرچند ابتدا بين ما مشاجره لفظي بود اما ناگهان به دعواي فيزيكي كشيده شد. من هم كه از قبل چاقو همراه خود داشتم ضربهاي به سمت يكي از آنها پرتاب كردم و پا به فرار گذاشتم.
- كجا فرار كردي؟
من نميخواستم آدم بكشم، در آن زمان تحتتأثير توهم شيشه بودم. چند شبي بود نخوابيده بودم و اصلا حال مساعدي نداشتم. بعد از قتل هم به ديدن خانوادهام رفتم كه بعد متوجه شدم بخت با من يار نبوده و چاقو درست به سينه پسرجوان خورده و جان باخته است. آنجا بود كه همراه پدرم تصميم گرفتم خود را معرفي كنم.
- چند سال است كه شيشه مصرف ميكني؟
4سال.
- چرا به سمت اعتياد رفتي؟
به خاطر مشكلات خانوادگي و دعواهاي پدرومادرم با دوستانم شيشه كشيدم تا كمي آرام شوم اما ناخواسته معتاد شدم. بعد از طلاق پدرومادرم هم مصرفم بيشتر شد كه حالا وضعيت زندگيام به اينجا كشيده شده است.
- حرف آخر؟
شيشه زندگيم را تباه كرد و تبديل شدم به يك آدمكش.