همشهری آنلاین - الهه فراهانی: میلاد یکی از اعضای باند سرقت است. کسی که موتورها را میدزدید و به مالخر میفروخت. او زندگی عجیبی دارد و می گوید پدرش کارتن خواب است اما مادرش تحصیلکرده و ساکن کشور آلمان. می گوید دلش می خواسته بازیگر شود و اما در راه رفتن به کلاس های بازیگری، اتفاقی افتاد که تبدیل به دزد شد.
خودت را معرفی کن و بگو چرا اینجایی؟
من میلادم و ۳۷ سال سن دارم. تخصصم سرقت موتورسیکلت است. ظرف ۶۰ ثانیه موتور را روشن و سرقت می کنم. اینبار هم به جرم دزدیدن چندین موتور سیکلت دستگیرم کردند.
انگیزه ات از سرقت چه بود؟
جز پول چه می تواند باشد!؟ همه این استرس ها را به خاطر پول تحمل می کردم تا جیبم خالی نباشد.
چرا سرقت را انتخاب کردی؟
چون بیکار بودم. این روزها آنهایی که تحصیلات دارند و بدون سابقه هستند بیکارند چه برسد به من که یک مجرم سابقه دارم. کجا به یک سارق سابقه دار کار می دهند.
هیچ وقت شغل مناسبی نداشتی؟
کارگری می کردم. اما از وقتی معتاد به شیشه و گل شدم مسیر زندگیم تغییر کرد و ناچار شدم خلاف را انتخاب کنم.
از سوابق پرونده ات بگو؟
سرقت اماکن دارم اما تخصص اصلی ام سرقت موتور است. فقط یک بار به جرم خالی کردن انباری خانه ها دستگیر شدم. پس از آن سرقت موتور را انتخاب کردم. چون احساس کردم در این کار استعدادم بیشتر است. البته پدرم هم سارق بود و شاید این خصلت سرقت را از او به ارث بردم.
از وضعیت پدرت بگو؟ الان هم سرقت می کند؟
از او خبری ندارم. پدرم یک کارتن خواب شده است. اعتیاد زندگی او را تباه کرد.
مادرت مشکلی با این قضیه ندارد؟
مادرم چند سال قبل از پدرم جدا شد. زمانی که پدرم به جرم سرقت در زندان بود درخواست طلاق غیابی داد و پس از جدایی دست خواهرم را گرفت و از ایران رفت. آنها هم اکنون در کشور آلمان ساکن هستند و اقامت آنجا را دارند.
پس تو چرا نرفتی پیش آنها؟
می خواستم بروم اما در فرودگاه متوجه شدم به خاطر سرقت و رد مال در پرونده های قبلی، ممنوع الخروج هستم. مرا اینجور نگاه نکنید زمانی برای خودم برو و بیایی داشتم. می خواستم بروم آلمان و بازیگری را به صورت حرفه ای ادامه بدهم. راستش من در نوجوانی کلاس های بازیگری می رفتم و دلم می خواست زمانی یک بازیگر مشهور شوم اما خب به آرزویم نرسیدم چون مواد زندگیم را تباه کرد. اگر بخواهم از روزی بگویم که مرتکب سرقت شدم، تعجب می کنید. آن روز در راه رفتن به کلاس بازیگری بودم که صدای دو پسر جوان را شنیدم. آنها کنار خیابان ایستاده بودند و با هم صحبت می کردند. من هم از روی کنجکاوی ایستادم تا حرفشان را گوش بدهم. آنها نقشه سرقت کشیده بودند که من همان لحظه به سراغشان رفتم و گفتم می خواهم با آنها همکاری کنم. آن دو نفر از سارقان سابقه دار بودند که وقتی استعداد مرا دیدند استخدامم کردند و جذب باند آنها شدم.
برگردیم سراغ پرونده جدیدت، با چه شگردی سرقت می کنی؟
با همدستانم که آنها بچه محل هایم هستند در خیابان های تهران پرسه می زدیم. وقتی می دیدیم موتورسواری وارد پارکینگ شد، آدرس دقیق را در دفترچه ای می نوشتیم و منتظر می ماندیم تا نصف شب شود. سپس زمانی که مطمئن بودیم اکثر مردم خواب هستند ، به سراغ خانه هایی می رفتیم که آمار و اطلاعات موتورسیکلت هایی داخل پاریکنگ شان را ثبت کرده بودیم. وار شده و با دیلم قفل موتورها را می شکستیم سپس با یک سره کردن دو سیمی که زیر موتورسیکلت بود آن را روشن کرده و سرقت می کردیم.
چطور وارد پارکینگ می شدی؟
گاهی اوقات از دیوار بالا می رفتیم و گاهی هم با کلید. من دسته کلیدی دارم که کلیدهای زیادی روی آن است. تک تک کلیدها را امتحان می کردم تا اینکه یکی از کلیدها در را باز می کرد.
با موتورهای سرقتی چکار می کردی؟
به مالخرانی که می شناختیم از ۱۰ تا ۲۰ میلیون تومان می فروختیم. بستگی به مدل موتور سیکلت داشت.
چرا پاهایت لنگ می زند؟
چون می خواستم از دست پلیس فرار کنم. ماجرا از این قرار بود که پلیس ردم را زد و وقتی مخفیگاهم را محاصره کرد تصمیم به فرار کردم اما وقتی در بالکن بودم تعادلم را از دست دادم و از طبقه دوم به پایین پرتاب شدم. به همین دلیل کمر و پاهایم آسیب دید اما خوشبختانه آسیب خیلی جدی به من وارد نشد.
نظر شما