نسل سوم این جامعه یعنی آنهایی که بین بیست و یک تا بیست و نه سال دارند،انقلاب را که قطعا در خاطر ندارند و جنگ ايران و عراق را تا حدودی بسیار اندک به یاد دارند.برحسب اتفاق برای آنها یکی از تلخترین و دلهرهآورترین موضوع همان حملات ناجوانمردانه به شهرها از سوی رژیم بعثی بود.
دختران و پسران کوچک و معصوم آن دوران که اکنون متعلق به نسل سوم میشوند از جنگ تنها آن شبهای تاریک و صداهای ترکیدن بمب را به یاد دارند،و احتمالا بسیار مایلاند بدانند که در آن ایام در خود جبههها چه میگذشت.حواله دادن آنها به ویدیو کلوپها برای گرفتن فیلمهایی در گونه جنگي مانند پرواز در شب یا هور در آتش و دیگر فیلمها اگرچه خوب است،اما او حق دارد فیلمهایی جدید در این ژانر و آن هم با حرفهایترین ساخت ببیند.نسل بعد از او هم که دیگر حتی آن حملات هوایی را نمیداند که چیست،که دیگر سهمی افزونتر دارد؛و همینطور جلوتر که بیاییم،بچههای کنونی که دیگر اصلا هیچ چیزی را به خاطر ندارند.
جالب توجه اینجاست که این افراد نه تنها فیلم جدیدی در این ژانر.همانهایی که اشاره کردم مختص به این ژانر در روایت تقابلها و رودررویی و جانفشانیهای جوانان این مملکت بود. نمیبینند،بلکه برا آنها فیلمهای دست دوم جنگی ساخته میشود.یعنی آنهایی که از جبهه آمدهاند و در این فضای نامأنوس سرگردان ماندهاند. به راستی این گوشه و کنج عافیت برای ژانر جنگی سینمای ایران تا کی قرار است ادامه یابد؟
آنچه در این هشت سال بر جامعه گذشته، بخشی از هویت اصیل و درخشان ایران است.چرا باید در قالب اعتراض به وضع موجود از ژانر جنگی سوء استفاده شود؟حتی آنهایی که در جنگ شرکت کردهاند و بزرگتر از آنها و کسانی که پدر و مادر و فرزند در این جبههها از دست دادند حتی به عنوان تذکار حق دارند که فیلمهای جنگی مختص به این ژانر را ببینند.
از سوی دیگر شخصیتهایی در این هشت سال دفاع مقدس بالیدند که تنها اکنون تصویری از حضورشان روی دیوارهای شهرهای مختلف نقش بسته است.«شهید بابایی»،«شهید بروجردی»، «شهید باکری»و شماری دیگری از سرداران ارتش و سپاه.آیا زندگی خاص و سراسر شجاعت و استقامتشان قابلیت و جذابیتهای تصویری ندارد؟به شهیدان«کشوری»و«شیرودی»با سریالی نه چندان دلچسب در ساخت و کار و در مجموعهای تلویزیونی با ساختاری زیر متوسط پرداخته شد. هنوز که هنوز است آن فیلمهای اواسط دههی شصت به عنوان بهترین کارهای ژانر جنگی قلمداد میشود.آژانس شیشهای نیز در زمان خود غوغا کرد،اما نتیجهی آن سیل ساخت فیلمهای تبعات جنگ برای افراد بازمانده از این حماسه بود.
از سوی ديگر هنوز به یک بخش مهم از ژانر جنگی پرداخته نشده است،و آن هم ساخت فیلمهای سینمایی مربوط به اسرا و آزادگان است. آنچه تاکنون دیدهایم شاید یا رفع تکلیف بوده است و یا باز هم یک«فلش بک»در یک فیلم از دستهی تبعات جنگ.
درحالیکه داستانهای فراوانی را میتوان از سینهی آزادگان شنید و به صورت روایت تصویری به آن جان داد.برحسب اتفاق این قسمت از این رویداد مهم یعنی پرداختن به اسرا و آزادگان دارای بضاعتهای تصویری و سینمایی است.شاید ساخت آثاری از این دست به اتمام سرگردانی مخاطب از این ژانر کمک کند.
اگر مخاطب سینما را دوست دارد به دلیل این است که سینما این توانایی را دارد که واقعیتها را با زبانی جذاب و دیدنی تصویر کند. آنچه در جبهه ها روي داده مورد توجه تماشاگر سينماست.
ملودرامهای اجتماعی در سینما این فرصت را دارند که به مشکلات یا دشواریهایی بپردازند که در یک زندگی اجتماعی روی داده است.در عمر بیست و پنج سالهی سینمای ایران ژانر خانوادگی برگرفته از ملودرامهای اجتماعی تولیداتی بسیار زیاد دارد. ژانر کمدی نیز در موردهایی گویای بعضی از این مشکلات بوده است.بههرحال خللپذیری خانواده دستمایهای میتواند باشد برای سینما که معضلات آتی خانواد و آنچه را که ضربهپذیری اجتماع از آن کاستیها نام بگیرد،به تصویر بکشد.
جدایی زن و مرد،قهر و آشتی آنها،ازدواج مجدد، احیاگری یکی از دو زوج از آثار متنوعی است که بارها و بارها سینما روایت آنها را تجربه کرده است و قشر عام سینمارو با آنها خوی گرفته است.برای سینمای ایران،هنوز هم فیلم شاید وقتی دیگر،بانو، باشو غریبهی کوچک،عروسی خویان و چند اثر دیگر میتواند سینمای خاصی از نوع ملودرامهای اجتماعی باشد که البته متکی به ژانر مکمل نیز هسیتند.
در سرفصلهای جدید سینما از کرخه تا راین نیز حتی میتواند در ژانر مکمل در همین ملودرامها جای بگیرد.در ضمن ناچاریم آثاری مثل دنیا،غوغا،شام آخر و چند اثر دیگر را که نیز به سینمای بدنه تعلق دارند و در اول این نوشتار شرح دادم،در نظر بگیریم،حتی فیلمی مانند توکیو بدون توقف نیز در ژانر کمدی به بیان مشکلات خانواده در امر ازدواج میپردازد و عجیب آنکه در فترت اخیر و در«درماندگی دورهای»حال حاضر سینمای ایران این باید پرفروشترین نام بگیرد.
اگر بضاعت سینمای ملودرامها همین است که حرفی نیست.اما اگر بضاعتها فراتر از این است پس چرا توکیو بدون توقف این قدر مورد اقبال قرار می گیرد.یا فیلمی جسورانه مانند نفس عمیق نیز دارای همان اقبال میشود.دیوانهای از قفس پرید در ژانر مکمل ملودرام اجتماعی،فرش باد مختص این ژانر و آثار نازلی مانند بانوی من و این زن حرف نمیزند نیز متعلق به اینگونهی سینمایی است.از فیلمهای به نمایش درنیامده نیز دایره و زندان زنان ملودرامهای اجتماعیاند.
همچنان که سینمای مصرفکنندهی ما، برعکس جریان سینمای سالم و مخاطبآور حرکت میکند،احتمالا تا سال 1368 مثل روندی که برای سینمای هر کشوری موجودی است،آثار ایرانی به جشنوارههای خارجی ارسال میشد و جوایز بسیار خوبی نیز نصیب کشور و سینمای ما میگردید،اما از ابتدای دههی 1380،روندی که از اواسط دههی 1370 به وقوع پیوسته بود،شدیدا فراگیر و پیگیر شد و آن هم همان درک اولیهی ذایقهی مخاطب آن سوی آب بود.
در شرایطی که اوضاع بین المللی هرگز به سود ایران نبود طبیعی مینمود شرکت یک فیلم معترض برای مخاطب آن سوی آب(از جمله از داور و مسؤولان جشنوارهها و قشر عام و خاص سینمارو در آن کشورها)جذابیت داشته باشد.این فیلمساز،با اینگونه فیلم به جوایز ارزندهای دست یافتند این هم یکی از دردهای سینمای ایران است که به طول عمر به فترتها و«درماندگی دورهای»حال حاضر سینمای ایران متأسفانه مدد رسانیده است،