احمد غلامی . سردبير در ستون سرمقاله شرق با تيتر«توان گفتمانسازي روشنفكران»نوشت:
چقدر شبیه قصههایش بود. روز آخر حیات احمد محمود در بخش آی.سییوِ بیمارستان مهراد به ملاقاتش رفتم. روپوش سبز مضحکی تنم کردند. کنار تختش رفتم. بیهوش و عریان بود. با تب بسیار بالا، زیر دانههای درشت یخ بهسختی نفس میکشید و دهانش مثل ماهی در خاک باز و بسته میشد. شبیه قصههایش شده بود: مبارزه، مقاومت و شکست. حالا با مرگ دستوپنجه نرم میکرد و دیگر نمیتوانست حکایت این مبارزه را قصه کند. قبلتر هوشنگ گلشیری مرده بود و احمد شاملو و خیلیهای دیگر. مرگ تکتک آنها را با خود میبرد و ما فکر میکردیم مثل همه آدمها بالاخره روزی باید مرد. غافل از اینکه برخیها مثل دیگران نیستند و جای خالیشان را دیگری نمیتواند پر کند. مسئله فقط این نیست که بعد از آنها نسلی نیامد که جایشان را بگیرد. ماجرا غمانگیزتر و خسارتبارتر است. کسی در جامعه تأثیر منفی غیاب این آدمها را نمیبیند، یا میبیند و باور نمیکند، یا باور دارد و سکوت میکند. در غیاب روشنفکرانی چون احمد محمود، احمد شاملو، هوشنگ گلشیری و دیگران، ادبیات بزرگان خود را از دست داده است. این آشفتهبازاری که در ادبیات و بهخصوص در ترجمه شاهدیم و این سهلانگاری مفرط و صوفیمسلکی در مواجهه با آثار ادبی و نقدشان و رویکردِ «این نیز بگذرد»، کمترین ضرر ناشی از فقدان ایندست روشنفکران است.
مهمترین آسیب اما، متوجه سیاست است. روشنفکرانِ نویسنده و هنرمند از دو بُعد بر سیاست تأثیر میگذارند. اول اینکه با خلق آثار خلاقه جهانی نو میسازند و مردمی نو خلق میکنند و به آنها «توان» میبخشند، مردمی چنان دگرگونه با پیشتر از خود، که حتی در باور خودشان نمیآید. ازاینرو ادبیات همواره بدیلی جدی برای سیاست است. بعد دوم اما، توانِ گفتمانسازی روشنفکران است. گفتمانی اصیل و ناب، که در جایی بیرون از منظومه قدرت، سیاست را خلق میکند. روشنفکران با مداخله در همه امور سیاستسازی میکنند و گفتمانی را شکل میدهند که از جنس رهایی است و در سیاسیترین شکلش آزادی و برابری را طلب میکند. این پرسش که چرا این گفتمان از جنس رهایی است، پاسخی ساده و سرراست دارد: این گفتمان بدون اراده یا دورخیز برای کسب قدرت، و ناگزیر خارج از منظومه قدرت شکل میگیرد. اگر به گذشته نهچنداندور یعنی قبل از دولت اصلاحات بازگردیم، بهسادگی پارهگفتارها و گفتمانهایی را شناسایی خواهیم کرد که موجب خلق سیاست شده، «مردم» را شکل داده و به تغییر تحریض میکند. نویسندگان، شاعران و سینماگرانِ روشنفکر آن دوران کوشیدند در فضای نهچندانمناسب، امر اجتماعی را به امر سیاسی تبدیل کنند. پیروزی هر حرکت سیاسی و تداوم آن در همین نکته نهفته است که طیفهای درگیر در تغییر، چقدر میتوانند به این روال وفاداری نشان دهند. و وفاداری یعنی استمرار مداخله در امر اجتماعی و پسزدن موانع و مقابله با وضعیت موجود و هرآنچه آزادی را مخدوش میکند و برابری را به مخاطره میاندازد.
هیچ روشنفکر و اصلاحطلبی نمیتواند در منظومه دولت این حرکت را تداوم ببخشد. این مسئله در رویکرد برخی از روشنفکران دینی بهوضوح دیده میشود و ظهور و افول آن را قبل و بعد از دولت اصلاحات میتوان پیگیری کرد. قبل از دولت اصلاحات آنها نقش مؤثری در رویکار آمدن این دولت داشتند. این گفتمان، دولت اصلاحات را شکل داد، زیرا بیش از آنکه در اندیشه تصاحب و تملک قدرت باشد در اندیشه گشایشی در تفکر و تغییر در وضع موجود بود.
از اینرو در آن زمانه همپوشانی روشنفکران دینی و مستقل اجتنابناپذیر شده بود و با تمام اختلافات ایدئولوژیک و طرز نگاه به دولت، آنها توانستند گرد یک مفهوم متحد شوند. اما برخی از روشنفکران دینی بعد از روی کار آمدن دولت اصلاحات در دل دولت هضم شدند و برخی دیگر که ستایش از دولت را در شأن خود نمیدیدند سکوت اختیار کردند و برخی نیز تنها برای حفظ جایگاه نمادین خود کوشیدند فضا را رادیکال کنند و با این کار به پارادُکسی تن دادند که نه مفهومساز بود و نه مردمساز. در خوشبینانهترین شکلش میتوان گفت، اگرچه آنها از منافع نزدیکی یا حضور در دولت منتفع نمیشدند اما هاله شائبه انتفاع از دولت همواره گرد سر آنان بود. روشنفکران دینی و تئوریسینهای اصلاحات در این جایگاه، بیشترین و جدیترین آسیب را دیدند و سرانجام تلاش نافرجام آنها برای تغییر از دل دولت این پرسش جدی را پیش کشید که آیا با نظریهپردازانِ دولتی هرچند رادیکال میتوان گفتمانسازی کرد؟ آیا چنین نیست که وظیفه دولت عمل (اجرا) است، و گفتمان و تئوریِ هر دولت از عملش ساخته میشود. اینک که دیگر آن سبو بشکسته و آن پیمانه ریخته است، مسئله جدیتری پیشرو است. آیا کسی به جای خالی روشنفکران و نقش آنها در گفتمانسازی باور دارد، و اگر باورش هست اینک چه کسانی وظیفه خلق سیاست را به دوش خواهند کشید. سادهاندیشانه است اگر فکر کنیم دولت تدبیر و امید و وابستگانِ فرهنگی آن توانِ خلق گفتمانی را دارند که منجر به تغییر شود. همینگونه است وضعیت غالبِ تئوریسینهای اصلاحات.
در منظومه دولت-قدرت که آزادی و برابری را در حیطه اختیارات خود بهشکلی بوروکراتیک کدگذاری میکند، گفتمانی شکل نخواهد گرفت. اگر شدنی بود دولت اصلاحات، تئوریسینهای مقتدرتر و مقبولتری داشت. حقیقت تلخ این است که تا اطلاع ثانوی جریانِ مؤثر بری از قدرت وجود ندارد تا گفتمانی را صرفا برای تغییر در وضعیت و خلق سیاست شکل بدهد. با گفتمانها و پارهگفتارهای دولتی، و شبهدولتی که در نهایت دلسوزی ساخته میشوند گشایشی رخ نخواهد داد. برای رسیدن به مقصد راه دشواري به جا مانده که با عافیتطلبی و مصلحتاندیشیهای دولتی سازگار نیست. اگرچه دشواری است اما این کورهراه ارزش پایمردی را دارد. مانده است که خو کنیم به مدایح بیصله...
- آمپول که سند نمیسازد
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش به قلم حسين شريعتمداري آورد:
1- این خاطره را شش سال قبل به مناسبتی در یکی از یادداشتهای کیهان آورده بودیم و امروز هم وصفالحال است.
«وقتی مرحوم احسان طبری برجستهترین تئوریسین مارکسیسم در آکادمی علوم شوروی سابق و عضو مرکزیت حزب توده به اسلام بازگشت و با نگاهی موشکافانه و مستند به نقد علمی مارکسیسم نشست، رسانههای هر دو اردوگاه شرق و غرب با حجم انبوهی از تبلیغات به مقابله و تخطئه او برخاستند و در این میان، نظر رادیو مسکو- شوروی سابق- که رادیوهای آمریکا و بیبیسی نیز با آب و تاب آن را پوشش میدادند، جالبترین- و البته خندهدارترین- نمونه بود. مفسر رادیو مسکو میگفت: ایرانیها موفق به ساخت آمپولی شدهاند که اگر به زندانی تزریق شود، آنچه به وی دیکته شده است را بر زبان میآورد! وقتی این خبر را با مرحوم طبری در میان گذاشتم پوزخندی زد و گفت؛ باید از رفقای مارکسیست و دوستان امپریالیست! پرسید، برفرض که متخصصان ایرانی موفق به ساختن چنین دارویی شده و به من هم تزریق کرده باشند! تزریق دارو که «سند» و «استدلال» نمیسازد. اظهارات من تحت هر شرایط و به هر علتی که باشد، برای اثبات آن سند و دلیل ارائه کردهام، چرا به جای پاسخگویی! لطیفه میسرائید؟»
2- فردا طرح یک فوریتی موسوم به «اقدام متناسب و متقابل دولت در اجرای برجام» که هدف از آن- برخلاف نام آن- اجازه اجرای بیقید و شرط توافق وین به دولت است در جلسه علنی مجلس مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. این طرح که دو فوریت آن در جلسه روز یکشنبه هفته گذشته مجلس رأی نیاورده بود، در حالی به دولت اجازه اجرای بیقید و شرط برجام را میدهد که تاکنون به هیچیک از ایرادها و پرسشهای اساسی و مستند درباره دهها بند و ماده فاجعهآفرین برجام پاسخی داده نشده است و موافقان به جای پاسخ قانعکننده به این پرسشها و اشکالات اصولی و اساسی به کلیگوییهای بیخاصیت و یا تعریف و تمجیدهای گزاف و بیعلت روی آوردهاند و در بسیاری از موارد نیز منتقدان را با انواع برچسبهای ناچسب به باد اهانت گرفتهاند.
طرح یاد شده در 9 ماده و دو تبصره تهیه شده است و این تلقی اولیه را در پیدارد که شامل شرط و شروط مجلس برای دولت است ولی نگاهی گذرا به مفاد آن نشان میدهد این تصور، فقط یک توهم است.
3- روز دوشنبه قبل، کیهان طی یادداشتی به ایرادها و اشکالات فاحش و خسارتبار این طرح و فاجعهای که اجرای برجام- با متن کنونی آن- به دنبال خواهد داشت پرداخته و از جمله آورده بود؛ «نه فقط هیچیک از مواد 9 گانه این طرح، کمترین مغایرتی با متن فاجعهآفرین برجام ندارد و از این جهت بیتردید به نفع حریف تدوین شده است، بلکه تمامی مصوبات قبلی مجلس برای الزام دولتها به حفظ دستاوردهای هستهای را نیز لغو میکند. ضمن آن که در تمامی 9 ماده آن، هیچ اختیار و اجازه تصمیمگیری به مجلس داده نشده است بلکه در تمامی موارد به نظر شورای عالی امنیت ملی به عنوان محل ارجاع و تصمیمگیری تاکید شده است و این بدون کمترین تردیدی به معنا و مفهوم خلع ید مجلس است.»
پیش از این با ارائه اسناد و دلایل غیرقابل انکار به دهها نمونه از مفاد خطرآفرین برجام برای آینده کشور اشاره داشتهاند و داشتهایم که تاکنون تمامی آنها از سوی موافقان برجام به کلیگوییهای خارج از موضوع و یا تغییر صورت مسئله بیپاسخ مانده است. در این نوشته اما، به چند نمونه جدید از اینگونه پاسخهای بیپایه و اساس که طی هفته گذشته مطرح شده است میپردازیم؛
4- خطاب به منتقدان میگویند- و با فیگور انقلابی هم میگویند- آمریکا گرگی است که دندانهایش ریخته است و امروزه، در لبنان و سوریه و عراق و افغانستان و یمن و... درگیر است و دیگر قدرتی برایش باقی نمانده است و به منتقدان اعتراض میکنند که چرا مردم را از آمریکا میترسانید؟ که باید گفت؛
اول: چرا جای شاکی و متهم را عوض میکنید؟ زیرا، این منتقدان هستند که به قول حضرت امام(ره)، آمریکا را شیر بیدندان و از کارافتاده میدانند و بر این باورند که از ترس عربده میکشد و نباید از عربدهکشیها و رجزخوانیهای آمریکا ترسید و به خواستههای آن تن داد و در مقابل، طرفداران و موافقان توافق وین هستند که اصرار دارند آمریکا را بزک کنند و او را کدخدای جهان بنامند و از این طریق، امتیازهای فراوانی که در توافق وین دادهاند را موجه و ضروری جلوه دهند! آیا غیر از این است؟!
دوم: اگر شما موافقان توافق وین هم مانند منتقدان برجام قبول دارید که آمریکا یک گرگ پیر و از کارافتاده است که نباید از او ترسید؟! چرا وقتی به شما اعتراض میشود که چرا در توافق وین به آمریکا این همه امتیاز دادهاید؟ در جواب میفرمائید؛ مگر نمیبینید که با چه قدرتی روبرو هستیم؟! و یا، مگر شما نیستید که به عنوان بزرگترین دستاورد توافق وین، ادعا میکنید که این توافق، سایه شوم جنگ را از سر ملت رفع کرده است؟! جنگ با یک گرگ دندانریخته و پیر و فکسنی چه ترس و وحشتی دارد که از بیم آن تن به آن همه امتیاز دادهاید؟!
5- میگویند یکی از افتخارات ما در تدوین توافق وین آن است که هیچ یک از قدرتها و سازمانهای بینالمللی را به عنوان «داور» قبول نکردهایم بلکه ایران را در جایگاه «داور برجام» نشاندهایم! و درباره چگونگی این داوری توضیح میدهند که اگر آمریکا به تعهدات خود عمل نکند، ما توافق را برهم خواهیم زد! درخصوص این به اصطلاح استدلال آقایان گفتنی است؛
الف: «داور» در تعریف حقوقی و سیاسی به کسی گفته میشود که قضاوت و تصمیم او برای هر دو طرف دعوا و اختلاف قابل اجراست، بنابراین ادعای داوری ایران در برجام نه مبنای حقوقی دارد و نه مبنای سیاسی! در کجای دنیا، کنار کشیدن و خروج از یک معاهده «داوری»! نامیده میشود؟ این اقدام -بر فرض انجام- ضمن آن که به معنای ترک معاهده بعد از تصویب آن است و پیامدهای خسارتبار خود را دارد، اعتراف به دست خالی در برابر حریف است چرا که لازمه عدم تعهد حریف، مجازات اوست و نه کنار کشیدن ما...!
ب: برخی از آقایان آرزوهای بر زمین مانده را به عنوان «خبر» تحویل مردم دادهاند، زیرا برخلاف ادعای آنان، در متن توافق وین با صراحت تاکید شده است که «داور» برجام برای تشخیص پایبندی ایران به تعهدات خود، آژانس بینالمللی انرژی اتمی است و برای داوری درباره تعهدات حریف، «کمیسیون مشترک» پیشبینی شده است که در آنجا هر یک از اعضای کمیسیون یعنی «ایران، آمریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان، روسیه، چین و نماینده اتحادیه اروپا» دارای یک رای هستند و تصمیمات کمیسیون با 5 رأی قابل اجرا خواهد بود. بنابراین معلوم است یک رأی ایران در مقابل مثلا 5 رأی آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و اتحادیه اروپا، بیتاثیر است و هیچ مسئله مورد اختلاف را به نفع کشورمان رقم نمیزند از این روی میتوان حدس زد که چرا آقایان صورت مسئله را با ادعای خندهدار داوری ایران تغییر میدهند؟!
ج: فرض کنید بعد از انجام تعهدات ایران یعنی جمعآوری آبشار سانتریفیوژها از 20هزار دستگاه تا سطح 6 هزار، بتنریزی در قلب رآکتور اراک، انتقال 9 هزار و هفتصد کیلو از اورانیوم غنی شده، بر هم زدن مرکز تحقیقاتی فردو، انبار کردن سانتریفیوژها و... آمریکا، یکی از تعهدات خود- و یا همه آنها- را نادیده گرفت، در آن صورت ایران که به قول آقایان داور است چه کاری از دستش برمیآید؟ در پاسخ میگویند ما هم تعهدات خود را نادیده میگیریم! آقایان شوخی میکنند یا شعور مردم را دستکم گرفتهاند؟! مگر - آنگونه که در یادداشت قبلی آوردهایم- جمعآوری سانتریفیوژها مانند جمع کردن جعبههای میوه در یک میوهفروشی است که شبهنگام جمع شوند و فردا صبح مانند اول چیده شوند؟! به قول خودتان جمعآوری سانتریفیوژها دستکم به 50درصد آنها آسیب میرساند. رآکتور بتنریزیشده اراک چه؟! و یا درباره خروج 9700 کیلو اورانیوم غنی شده چه نظری دارید؟ اورانیوم غنی شده نخود و لوبیا نیست که به آسانی از اولین بقالی قابل خرید و جایگزین باشد؟! و... اما، طرف مقابل چه چیزی را از دست میدهد؟ بیتردید، هیچ!
6- درباره گزارش کمیسیون برجام که با دقت و نظر کارشناسان و از جمله اعضای تیم هستهای تهیه شده و در آن به دهها نقطه خطرآفرین توافق وین با ارائه دلیل و سند اشاره شده است، میگویند، این گزارش بیرون از کمیسیون تهیه شده است! که باید گفت؛ اولاً؛ مگر خود شما در کمیسیون و بحث و بررسیهای آن حضور نداشتید؟ که داشتید، ثانیاً؛ به قول مرحوم احسان طبری، چرا لطیفه میسرائید؟! بر فرض که این گزارشها را تعدادی از «جن»ها تهیه کرده باشند! آیا، مستندات آن قابل انکار است؟چرا به جای ارائه دلیل و سند در مقابل مفاد این گزارش مستند، به چگونگی تدوین آن متمسک میشوید؟! خب! بفرمائید کدام بخش از نقاط فاجعهآفرین که در گزارش به آن اشاره شده است را قبول ندارید و به چه دلیل؟!... چنته خالی از دلیل را با بهانهجویی پُر نفرمائید!
7- میگویند؛ برخی از این دوستان (تهیهکنندگان گزارش مستند کمیسیون ویژه برجام) مقصر نیستند چون کمتر با مسائل بینالمللی در این سطح آشنایی دارند و چگونگی برخورد با قدرتهای جهانی را نمیدانند! که در این باره اگر چه گفتنی بسیار است ولی فقط باید پرسید شما آقایان که با مسائل بینالمللی آشنا هستید! کدام اقدام برجسته در عرصه سیاست خارجی را در کارنامه خود دارید که بتوانید به آن افتخار کنید؟! و کدام پیروزی افتخارآمیز در تاریخ سی و چند ساله انقلاب را میتوانید آدرس بدهید که با همین بینش و منش اسلامی و انقلابی و حقیر دانستن دشمن به دست نیامده باشد؟! اگر چگونگی برخورد با قدرتهای جهانی را میدانستید که این همه امتیاز نقد نمیدادید و در مقابل وعده نسیه تحویل نمیگرفتید.
8- در خیرخواهی قاطبه نمایندگان محترم مجلس تردیدی نیست ولی «خیرخواهی» اگر با ارزیابی و بررسی دقیق موضوع همراه نباشد میتواند به ضد خود تبدیل شود. ایرادها و اشکالات خطرآفرین برجام بارها همراه با دلایل و اسناد غیرقابل تردید مطرح شده که گزارش مستند کمیسیون ویژه از جمله آنهاست. اگر نمایندگان محترم نکات خطرآفرین آن را باور ندارند، با ارائه دلیل و سند آن را نفی کنند و نه با کلیگوییهای این و آن و تعریف و تمجیدهایی که به لاف گزاف شبیه است و چنانچه این ایرادات را وارد میدانند، انتظار آن است که با اجازه اجرای برجام، پای سندی را امضا نکنند که فردا و پسفردای این روزها در مقابل مردم سرافکنده باشند و فردای قیامت، نزد خدای سبحان... چرا که شاهد امروز، قاضی فرداست.
- چرایی مخالفت تمام عیار
حسن وزینی در ستون سرمقاله روزنامه ايران با اشاره به بررسي نهايي برجام در مجلس نوشت:
توافق هستهای از خط قرمزهای دوگانهای برخوردار بود که هر دوی آنها از سوی رهبری انقلاب تعیین شد. در یک سو تیم مذاکره مأموریت یافت که مسیر و متن توافق به گونهای باشد که با بهکارگیری همه ظرفیتهای کشور تناسب ستانده در قبال داده برقرار شود و برخی مسائل مثل پذیرش حق فعالیت هستهای صلح آمیز، غنیسازی اورانیوم، ادامه تحقیقات و توسعه، حفظ اسرار نظامی کشور، حفظ اصل رآکتور آب سنگین و... غیرقابل مذاکره باشد. گرچه در داخل اصول دقیقی مثل موارد فوق به عنوان خط قرمز مطرح نشده است اما توصیههای نزدیک به معنای این اصول مثل امکان نقد و ارزیابی توافق از سوی کارشناسان و منتقدان، طی شدن مسیر قانونی برجام و پرهیز از دوقطبی اختلاف برانگیز شده این مسأله در جامعه از سوی رهبری انقلاب مطرح شد. دو مسأله اول با همراهی دولت محقق شد اما گریبان موضوع سوم در دست یک جریان تندرو قرار گرفت. در حالی که قرار بود توافق هستهای در فضایی کارشناسی نقد و بررسی شود برخیها به بهانه همین نقد چنان یکسویه و با عینک بدبینی به موضوع نگریستند که گویی هدفشان نه نقد و ارزیابی که ایجاد تونل تفرقه و توهین برای استقبال از برجام بود. مدعیان ارزیابی برجام برای ارائه یک گزارش درباره این توافق چند دستگی ایجاد کردند. میزان هجمه و انگیزهای که مخالفان توافق نشان دادهاند ارزیابی کارنامه جریان مخالف برجام را ضروری میسازد. آنچه این جریان ادعا میکند نقد برجام است اما آنچه عمل کرده تخریب متن و مهمتر از آن آثار داخلی آن مثل بازگشت امید به جامعه، عقلانیت در تصمیم گیری، توجه به منافع ملی در دیپلماسی، نهادینه شدن خرد جمعی در تصمیمهای ملی بوده است.
نگاهی به عملکرد دوساله این جریان در مقابل جریان توافق بر اساس عزت و مصلحت کشور و منافع مردم، نشان میدهد که آنها در پوستین منتقد، بیرحمانه ترین حملات را علیه توافق و تیم کارگزاری مذاکره ساماندهی کردهاند. یعنی هم هدف را زدهاند و هم کارگزاران را. اگر حمایتهای صریح و آشکار رهبری نظام از تیم هستهای نبود چه بسا این افراد از ابزارها و امکانات دیگری نیز علیه تیم هستهای بهره میبردند. حال آنکه در برابر عملکرد ناموفق تیم گذشته خم به ابرو نیاوردهاند. در چنین وضعیتی آیا میتوان پذیرفت این جماعت از واقعیتهای مذاکره، مسیری که طی شده و اجماع نظر بینظیر پیرامون برجام خبر ندارند. آیا آنها اظهارات و پیامهای رهبری، رئیس خبرگان رهبری، شماری از مراجع تقلید و... را نمیشنوند. با این وصف میتوان و باید پرسید که هدف جریان مخالف برجام چیست و چرا همه سرمایه خود را برای ناکام گذاشتن برجام به میدان آورده و دست به چنین ریسک پرهزینهای میزند.
پاسخ این سؤال را میتوان در دو نکته پراهمیت خلاصه کرد که البته هر دو به هم مربوطاند و در سرنوشت نهایی جریان مخالف برجام و مسیر پیش روی کشور تأثیر بسزایی دارند. مسأله اول آن است که جریان مخالف ارزیابی واقعی از آثار توافق دارد. این جریان تصور میکند حالا که نظام مصلحت را در توافق دیده و دولت نیز با بهکارگیری استراتژی برد - برد توانسته بر بدبینیهای اولیه نسبت به نتیجه مذاکره فایق آید، توافق هستهای سر ریزها و آثاری در فضای سیاسی و اجتماعی کشور خواهد داشت که ترجمان آن تقویت جایگاه اعتدال و درک عمیق تر منافع حاصل از میانه روی از سوی مردم در همه حوزههای کلان کشور خواهد شد. این جریان به درستی و بخوبی میداند که تقویت هژمونی گفتمان اعتدال موجب تغییرات عمیقی در شیوه حکمرانی خواهد شد. از اینرو با دست زدن به جنگهای روانی میخواهد با انحراف در افکار عمومی و امیدوار نگه داشتن پایگاه قلیل خود، مانع از ترجمه درست توافق هستهای و بروز آثار آن در فضای سیاسی بخصوص در انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی شود. به عبارت دیگر آنها نگران «نه» بزرگ مردم در بزنگاههای پیش رو هستند.
اما مسأله دوم از بازتابهای آن در فضای سیاسی کشور مهمتر محسوب میشود. توافق هستهای اکنون به عنوان الگویی برای حل و فصل معضلات کشور و منطقه مطرح شده است. بدیهی است وقتی گفتمان اعتدال کارآمدی خود را اثبات میکند، گفتمان افراط اعتبار پیشین خود را نیز از دست میدهد. بیاعتباری آن گفتمان حاملان و حامیان اقلیت را از منافع سیاسی و اقتصادی آتی محروم میکند. بنابراین بخشی از استبداد رأی این جریان در برابر برجام ریشه در نگرانی از اضمحلال این گفتمان دارد. آنها نمیخواهند کارآمدی گفتمان اعتدال اثبات شود چون در آن صورت باید پاسخگوی بدبینیهای پرهزینه خود در برابر مسائل داخلی و خارجی باشند. هزینهای که از جیب مردم پرداخت شده است.