اين معجزه سؤالهاست كه ميتواند بهره ما را از ماجراها اضافه كند. بارها در حادثه محرم اشك ريخته و سينه زدهايم اما هربار اگر سؤالي در ذهن داشتهايم، دوصد چندان از سفينه نجات امام حسين(ع) زندگي به ارث برده و زنده شدهايم چرا كه ماجراي امام حسين(ع) براي هر كس به اقتضاي نقشهايش، درسها و عبرتهايي دارد. بخشي از مصايب عاشورا را فقط مادران ميفهمند و غيرمادران از آن بهرهاي ندارند. بخشي از مصيبتهاي زينب كبري(س) را خواهرها و عمهها ميفهمند و درد و رنج امام حسين(ع) را در فقدان عباس(ع) برادرها بهتر ميفهمند. نظير اين ماجرا آن وقتي رخ مينمايد كه مصيبتهاي كربلا، ذيل سؤالهاي مهم بازخواني شوند. تنظيم سؤال، ابتداي كتاب كربلا، ثمرآفرين است؛ حداقل به يكبار تجربه كردن ميارزد. براي شروع اين سؤال را بيازماييد:
در ميدان نبرد دهم محرم سال 61، امام حسين(ع) سويي ايستاد با 72نفر و در ديگر سوي ميدان، سپاهي 30هزار نفره صفآرايي كرد. در اين حقيقت شكي نيست كه اباعبدالله(ع) عين حق بوده و سپاه عمر سعد، مجسمه كامل نفاق و كفر. حال سؤال اينجاست كه چه عواملي باعث شد كه خيلي از آدمهاي خاكستري و متحير در جريان كربلا، حسين(ع) را انتخاب نكنند و ايستادگي در سپاه امام حسين(ع) را از دايره انتخابهاي خود حذف كنند؟ كدام خصلتهاي آنها باعث شد در لحظه سرنوشتساز انتخاب، توان يا جرأت فداكاري را نداشته باشند؟ حرص و طمعورزي آنها بيشتر مؤثر بود يا شأن و مرتبهاي كه براي خود خيال كرده بودند؟ كج فهميشان در دين بيشتر مانع ايجاد كرد يا شهوتها و دلبستگيهاي حيوانيشان؟ كينهجوييهاي بچگانه و جاهلي چشمانشان را كور كرد يا تندادن به رقابتهاي سياسي؟ اينكه امر به معروف را كنار گذاشته بودند بيشتر زمينشان زد يا ترس و ضعفشان؟
خوب است زندگي تكتك عناصر حاضر در صحراي كربلا را مرور كنيم و در خط به خط تاريخ دنبال لو دادن مؤلفههاي خطرناك زندگيشان باشيم. اين سؤال بهره ما را از محرم امسال مضاعف ميكند. آن وقت است كه خواهيم ديد در پس هر قطره اشكي كه براي امامحسين(ع) و فرزندانش ميچكانيم حجمي از آتش جهنم خاموش خواهد شد.