اما امسال رسانهها انگار در همان روزهاي آغازين آبان به پيشواز رفتند و نام سازمان حفاظت محيطزيست و عكس پرديسان نشينان بر تارك صفحه نخست سايتها و روزنامههاي كشور نقش بست.
اعتراض ديرپاي جمعي از كاركنان سازمان اين بار به يك گره تبديل شد و زخمي كهنه سر باز كرد. داوري در اين شرايط دشوار است اما چون پيش از اين در ارديبهشت سال91 و در دولت قبل نيز شاهد رخداد چنين تجمعي در سازمان بودهام، مشتاقم از چند منظر نگاهي به آن بيندازم:
1- كاركنان سازمان مثل بسياري از دستگاههاي دولتي ديگر فاقد يك سنديكا يا انجمن صنفي هستند كه نمايندگان آن با رأي كاركنان سراسر كشور انتخاب شوند و در چنين مواردي پيش از آنكه صدا به فرياد مبدل شود مشكل را رفع يا مديريت كنند. در غياب چنين نهادي، برخي محيطبانان و كارشناسان استانها گله دارند كه همكارانِ «پرديساننشين» امروز مشكلي دارند كه اگر فردا حل شود مثل قبل سكوت ميكنند و اعتنايي به ساير مشكلات ما ندارند.
2- رفتار برخي رسانهها هم ماجرا را از يك اعتراض صنفي به كژراهه برد. معترضين هم گفتهاند كه از بهرهبرداري سياسي موضوع خشنود نيستند و ادامه اعتراضات را به اين شكل به مصلحت نميدانند. در اين كشاكش عدهاي فرصتي براي به چالش كشيدن دولت پيدا كردند و از سوي ديگر هم معصومه ابتكار اين تهديد را به فرصتي براي يك آزمون مديريتي و سياست ورزي تبديل كرد. اما شايد كاركنان معترض تنها بازندگان ماجرا باشند كه پيامشان در هياهوهاي رسانهاي گم شد.
3- از روزِ قبل اغلب مديران و كاركنان ميدانستند كه چنين تجمعي برگزار ميشود و با شيوههايي ميشدمانع آن شد همانطور كه در سالهاي گذشته رفتار شده بود ولي زخم را زيرپوستي كرد. بهنظر رواداري مديران سازمان در اين خصوص قابل تامل است كه چقدر تحمل نقد و مديريت اين شرايط را دارند؟
4- مثل هر اجتماع ديگر، همه كاركنان سازمان مثل هم فكر نميكنند. برخي مو سفيد كردههايي كه سالها پيش از خيابان ويلا به پرديسان نقل مكان كردهاند، به سازمان و كاركنانش مثل خانه و خانواده دوم خود نگاه ميكنند و علاقهاي به تنش و جوسازي ندارند. پيش از اين هم روساي ديگر سازمان را تجربه كردهاند و ميدانند كه هيچكدام عصاي جادويي نداشتند تا مشكلات سازمان را يكشبه و يك تنه حل كنند. آنها هم از فشارهاي اقتصادي و برخي كمبودها كاسه صبرشان لبريز شده، ولي آبروي سازمان را آبروي خود ميدانند و خوش ندارند كه رخت چرك هايشان در كوچه، پيشِ چشم ديگران شسته شود.
- چه بايد كرد؟
نه مديران فعلي سازمان، نه معترضان و نه پيشكسوتان نميتوانند ادعا كنند كه يك نسخه شفابخش در جيبشان دارند كه اگر اجرا شود همه مشكلات حل خواهد شد ولي به اعتبار تجربه خدمت در سازمان و سابقه دوستي با برخي معترضين ميتوان پيشنهادهايي ارائه داد:
كوتاهمدت: قهر با همديگر مشكلي را حل نميكند. مثل هر اختلافي بايدگرهها راپشت ميز مذاكره باز كرد نه روي سنگفرش پرديسان! تجديد نظر در برخي رويهها، رفع تبعيض بين معاونتها در پرداخت مزايا و البته عذرخواهي شجاعانه بابت اشتباهات احتمالي يا كاستيهاي موجود كه اغلب ريشه در گرفتاريهاي مالي كشور دارد ميتواند بخشي از توقعات را تأمين يا تعديل كند.
ميانمدت: ظرفيتسنجي پرسنل و ارجاع كار و پرداخت پاداش براساس توانمندي، حجم كار و مسئوليت پذيري ميتواند يك راهبرد ميانمدت باشد. مشاورين خصوصي يا نهادهاي نظارتي ميتوانند بهمنظور راستي آزمايي طرفين و حفظ اعتدال، اين شيوه را پايش كنند.
بلندمدت: احياي مصوبه زمستان89 هيأت وزيران درخصوص ايجاد پژوهشگاه ملي محيطزيست و تبديل وضعيت كاركنان واجد صلاحيتهاي علمي و قانوني به هيأت علمي (وفق مقررات وزارت علوم، تحقيقات و فناوري)، علاوه بر اينكه نظام ارتقاي علمي را در پيكره سازمان نهادينه ميكند، ظرفيتهاي شغلي جديدي را ايجاد ميكند و موجب افزايش حقوق و مزاياي قانوني جمعي از كاركناني خواهد شد كه همواره گله مندند شانس بروز و ظهور استعدادهايشان وجود ندارد.
اما حرف آخر، بيشتر يك واگويه فردي از طرف كسي است كه نيمي از عمرش را در اين سازمان صرف كرده است؛ سازمان حفاظت محيطزيست بخشي از آبروي كشور است، براي حفظ آن، اعتبار بخشيدن و سربلندياش كه در نهايت به سرفرازي همه آحاد ملت ميانجامد، بايد از اتهامزني، جنجالآفريني و تضييع حقوق يكديگر پرهيز كرد. دود اين آتش كه در خانه روشن شده، بيش از همه به چشم اهالي آن ميرود.