قبلترها هم نقاشي كردن را دوست داشت ولي بيشتر بهعنوان يك بازي به آن نگاه ميكرد. به اين شكل كه مداد شمعي را هرجايي ميكشيد تا اثرش را روي سطوح مختلف تماشا كند. زمين، ديوار، پرده، مبل و هرچيزي را كه ميشد امتحان ميكرد. در برابر اخم و ناراحتي من «ببخسيد»ي ميگفت و قولي ميداد ولي فردايش باز روز از نو روزي از نو. چند دفعه مداد شمعيهايش را ضبط كردم. چندبار مجبورش كردم دستمال بهدست بگيرد و هنرنماييهايش را پاك كند. با اين حال ميديدم كه گوشه و كنار دور از چشم من باز اين كار را تكرار ميكند.
اما اينبار قلم بهدست گرفتنش فرق ميكند. رنگها را ميشناسد. كاغذ و دفترش را ميشناسد و گاهي بهمدت يك ربع سرگرم كشيدن چيزي ميشود. چند دقيقه يكبار كاغذش را رو به من بالا ميگيرد و ميگويد «مامان نيگا» و من با تمام وجود نسبت به خطخطيهاي رنگياش ذوق و هيجان نشان ميدهم، برايش دست ميزنم و توجه ديگران را هم به نقاشياش جلب ميكنم. نهايت خوشبختيام وقتي است كه يكي از آن خطخطيها را به ديگران نشان ميدهد و ميگويد: «اين مامانمه.» آن لحظه يكي از آن لحظاتي است كه بهشت را واقعا زير پايم حس ميكنم.
يكبار كه نهال در يكي از مهمانيها كاغذ و قلمي پيدا كرده بود بحث بر سر آموزش نقاشي شد. خيليها معتقد بودند حالا كه دخترم به نقاشي علاقه دارد كشيدن اشكال را به او آموزش دهم. حالا درست است كه نهال ماهيچههايش قويتر شده و ميتواند قلم را به هر سمت كه ميخواهد هدايت كند، ولي فكر نميكنم هنوز وقتش باشد نحوه كشيدن اسب و گربه را ياد بگيرد. بيشترين دخالتي كه الان در نقاشي كشيدنش ميكنم اين است كه شكلهاي سادهاي از حيوانات يا اشيا بكشم و از او بخواهم رنگشان كند. براي من همين كه فرق آبي و قرمز را بداند كافي است؛ همينكه وقتي ميگويم اين گل را رنگ كن دستش به سمت گل ميرود و خطهايش را همان حول و حوش ميكشد. راستش خيلي براي آموزش نوشتن و نقاشي كشيدن به نهال عجله ندارم. دوست دارم آزاد نقاشي كند و موقع كشيدن، ذهنش به هرجا خواست پرواز كند.
از ديگر نكات مورد توجه ديگران چپ دست بودن نهال است. تقريبا براي همه سؤال است كه چرا دخترمان چپ دست است درحاليكه پدر و مادرش راست دست هستند. مدام ميپرسند: «كي دست چپه تو خانوادهتون؟» و من مجبورم چندتا از اقوام چپ دست نزديكمان را نام ببرم تا خيالشان راحت شود نهال بچه ماست. نميدانم چرا اين قضيه مهم است. تا حالا چيز مستندي درباره ويژگيهاي آدمهاي چپ دست نخواندهام. حرفهايي درباره فعاليت بيشتر نيمكره راست يا باهوشبودنشان به گوشم خورده ولي پي هيچكدامشان را نگرفتهام. ترجيح ميدهم فعلا دخترم را توي دستهبنديهاي علمي و غيرعلمي وارد نكنم. دلم نميخواهد حتي يك روز زودتر از زمانش فن و هنري را به اجبار به او آموزش دهم. دوست دارم حالا حالاها ذهنش از هر قيد و بندي آزاد باشد.