آيا بهعنوان نخستين راهحل به سراغ پي ساختمان ميرويد و خانه را از پايه خراب ميكنيد؟ حتما از طرح چنين سؤالي تعجب كردهايد كه چرا بايد يك آدم عاقل چنين كاري كند. اما اين كاري است كه اين روزها خيليها در اطراف ما با زندگيشان ميكنند. بناي زندگيشان را بهخاطر كوچكترين اتفاقات و ناسازگاريها با چيزي به نام طلاق نابود ميكنند. فكر ميكنند با طلاق مشكلات تمام ميشود اما نتيجه منفي آن بعد از اين، دامن زن و مرد را خواهد گرفت.
فرض كنيد قرار نباشد در خانواده كسي از كسي اطاعت كند و هر كس طبق خواست خود زندگي كند؛ اين يعني خانواده، مدير و مسئول نداشته باشد اين يك زندگي روي كاغذ است كه روي همان كاغذ هم به موفقيت ميرسد و نه در عالم واقعي؛ چرا كه ما قرار است در واقعيت زندگي كنيم. در ارتباط با يكديگر و در سختيهاي روزگار، زندگي را در كنار هم پيش ببريم.
اولويت حفظ خانواده در اين است كه منازعاتتان را- چه كوچك و چه بزرگ- به خارج از خانه منتقل نكنيد. هر اتفاقي كه در خانه افتاده است درون خانه افتاده و هر حرمتي كه شكسته شده فقط درون خانه بوده است. لازم نيست حرمت شكسته شده را به خانوادهها و اين و آن عرضه كرد. راهكار بعدي اين است كه به سراغ مادرهايتان برويد و از آنها بپرسيد كه هر بار چگونه هنرمندانه بحثها را خاتمه ميدادند و نظم را به زندگي برميگرداندند زيرا خانم خانه نقش اساسي را در نظم خانواده دارد.
بسياري از مشكلات بهخاطر اين بهوجود ميآيد كه نميخواهيم قبول كنيم زندگي قانون و مديري براي اجراي آن ميخواهد. هركدام بهدنبال اين هستيم كه حقوق خودمان را مطالبه كنيم و به اين دليل است كه كم كم فقط خودمان را ميبينيم، نه جمع خانواده و قوانينش را.
هنوز هم فكر ميكنيد با پيادهنكردن راهكارهاي اصولي زندگي، سؤالي كه در ابتداي متن طرح شده تعجبآور است؟