سپس نشست و به قول دکتر شکرخواه "هارد دیسک مطبوعات و کتاب ایران" (منظور حافظه آقای قاسمی است) کلی اطلاعات درباره خانم پوری سلطانی و پیشینه او، ازدواجش با مرتضی کیوان و اعدام همسرش بعد چندماه و کارهایی که در عرصه کتابداری کرد گفت و گفت تا مرا واقعا بر سر شوق آورد که باید این گفت وگو را به هر ترتیبی هست انجام دهیم. در پایان هم گفت: اگر این کار را انجام دهی تیتر یک ماست. چند مدتی است که صفحه اول کتاب هفته خیلی مردانه شده و بهتر است یک بانوی شماره یک را داشته باشیم.
آن زمان من عضو شورای سردبیری کتاب هفته بودم. به ذهنم رسید که برای این کار خانم زهرا حاج محمدی از روزنامهنگاران خوب حوزه کتاب را به سراغ خانم سلطانی بفرستم. اطلاعات خودم و آنچه آقای قاسمی گفت را برای خانم حاج محمدی توضیح دادم. البته او خود خبرنگاری خبره در حوزه کتاب و نشر بود و علاقهمند و پیگیر و به قول معروف با ف گفتن من تا فرحزاد میرفت.
گفت وگو انجام و پیاده و حروفچینی و ویراستاری شد و رفت برای صفحه بندی که دوباره آقای قاسمی تماس گرفت وگفت: سید! گفت وگو صفحه اولی است و عکس میخواهیم.
پرسیدم: مگر عکاس نفرستادی! طبق معمول گفت مسٔول این کار از صفر تا صد شما بودی. پیگیری کن که وقتی یونس (دکتر شکرخواه) آمد همه چیز آماده باشد.
در راه کتاب هفته بودم که با خانم حاج محمدی تماسی گرفتم و ماجرا را جویا شدم که گفت: خانم پوری سلطانی اجازه نداد عکاس از ایشان عکسی بگیرد و گفت بدون عکس گفت وگو را منتشر کنید، هر چقدر اصرار کردیم نیز قبول نکرد. جا خوردم و گفتم مگر میشود تیتر یک نشریه را با عکسی غیر از عکس گفت وگو شونده کار کرد و از طرف دیگر این مسئله بیشتر اذیتم میکرد که پشت این کار چه منطقی میتواند باشد. البته خودم هم به یاد ندارم که از ایشان تا آن تاریخ مطلبی با عکس در مطبوعات چاپ شده باشد.
با توجه به توصیفاتی که از حساسیتهای خاص بانو سطانی شنیده بودم در ذهنم دنبال راه حلی بودم که بدون کشانیدن کار به جاهای باریک و تحریک حساسیتهای او چگونه میتوان راضیش کرد برای عکس.
به کتاب هفته که رسیدم تلفن خانم سلطانی را گرفتم و به جای پرسش از دلیل عکس ندادن، پرسیدم:خانم سلطانی اگر شما بخواهید یکی از مدخلهای فهرست یا دانشنامه و فرهنگ لغت را منتشر کنید اما در آن یک نقصی وجود داشته باشد این کار را انجام میدهید؟
پاسخ داد: نه! به هیچ وجه. گفتم حالا چطور راضی میشوید که ما روزنامهنگاران بخواهیم مطلبی را منتشر کنیم که فرم گفت و گویی دارد و حتما نیازمند عکس و آن وقت شما اجازه عکاسی نمیدهید؟ با صدایی مهربان از آن طرف سیم گفت: حرفت منطقی است. عکاس را بفرست.