او كه 4 روز قبل از شهرستان به تهران سفر كرده و ميهمان خانه خواهرش بود، يك ساعت پس از قتل به اداره پليس رفت و خودش را معرفي كرد.همهچيز در اين پرونده جنايي از يك درگيري ساده بين چند جوان شروع شد. جمعه شب بود كه پسرجواني به نام فرهاد همراه خواهرزاده و دوستش براي تفريح به پاركي در شمال تهران رفتند. آنها داخل آلاچيق نشسته بودند كه پسرجواني براي انجام كاري به سمت بوتهها رفت. او وقتي چشمش به 3جواني كه داخل آلاچيق نشسته بودند افتاد، به طرز نگاه كردنشان اعتراض كرد و همين شروع يك درگيري مرگبار بود.
- گزارش جنايت
ساعت21:45 جمعه مأموران كلانتري يوسفآباد با قاضي حسينپور بازپرس جنايي تهران تماس گرفتند تا ماجراي درگيري مرگباري را گزارش كنند. پس از اين تماس، قاضي به همراه تيمي از مأموران راهي محل حادثه در پاركي در شمال تهران شدند. پيكر خونين جوان 28سالهاي كنار يكي از آلاچيقها افتاده بود. او بر اثر ضربه چاقو كه به قلبش وارد شده بود جان خود را ازدست داده بود.
بررسيها نشان ميداد كه عامل جنايت پس از قتل فرار كرده است. كارآگاهان در ابتدا به تحقيق از دوستان مقتول كه در محل حضور داشتند پرداختند. يكي از آنها گفت: با ماشين در خيابان دور ميزديم كه به نزديكي پارك رسيديم. دوستم سعيد گفت كه ميخواهد به دستشويي برود و پياده شد اما هنوز چند دقيقه از رفتن او نگذشته بود كه ناگهان صداي درگيري شنيديم. من و دوست ديگرم از ماشين پياده شديم و به داخل پارك رفتيم.
در آنجا سعيد را ديديم كه با پسر جواني گلاويز شده بود. 2نفرديگر داخل آلاچيق بودند كه همه وارد ماجرا شديم تا آنها را جدا كنيم اما ناگهان پسرجوان چاقويي از جيبش در آورد و ضربهاي به قلب سعيد زد. پس از آن هم از محل گريخت. در ادامه تحقيقات پسرنوجواني كه در محل حادثه حضور داشت به كارآگاهان گفت: عامل قتل، دايي من بود كه 4روز پيش از شهرستان به خانه ما آمد. چون قرار بود فردا به شهرستان برگردد براي تفريح از خانه خارج شديم و به پارك آمديم كه اين درگيري رخ داد.
- يك ساعت
با دستور قاضي حسين پور، جسد قرباني به پزشكي قانوني منتقل شد و تيمي از كارآگاهان جست و جوي خود را براي دستگيري متهم فراري شروع كردند. او اما يك ساعت پس از جنايت همراه خواهرش به كلانتري يوسفآباد رفت و خودش را معرفي كرد. او مدعي شد كه همهچيز در يك لحظه و براثر عصبانيت آني رخ داده و از اينكه اتهام آدمكشي در پروندهاش ثبت شده بهشدت پشيمان است.
پسر 30ساله روز گذشته براي تحقيق به شعبه پنجم دادسراي جنايي تهران منتقل شد و درحاليكه اشك ميريخت جزئيات درگيري مرگبار را براي بازپرس جنايي بازگو كرد. پس از اظهارات او، بازپرس حسينپور براي وي قرار بازداشت موقت صادر كرد و متهم براي تحقيقات تكميلي در اختيار اداره آگاهي قرار گرفت.
- گفتوگو با متهم
متهم پيش از انتقال به اداره آگاهي در گفتوگو با خبرنگار همشهري از جزئيات جنايت گفت.
- چه شد كه مرتكب جنايت شدي؟
راستش خودم هم هنوز باور ندارم كه فردي را به قتل رساندهام. من تا به حال پايم به كلانتري و دادسرا باز نشده بود و در زندگيام خلافي مرتكب نشده بودم اما حالا در سن 30سالگي بازي سرنوشت مرا به اينجا كشاند. آن شب، همراه خواهرزادهام و دوستش در پارك بوديم كه مقتول بيدليل به ما گير داد. ميگفت چرا نگاهش كردهايم. حتي يك پس گردني به خواهرزادهام زدم كه وقتي اعتراض كرده با كمربند ضربهاي به سرم زد.
سالها پيش، بچه كه بودم سرم به زمين خورده بود و از آن روز به بعد هر وقت به سرم ضربهاي وارد ميشد بهشدت عصبي ميشدم. شب حادثه وقتي سگك كمربند به سرم خورد از خود بيخود شدم. اصلا نميدانم چه شد كه چاقو را از جيبم در آوردم و به سمت او پرت كردم. حتي دست خواهرزادهام هم زخمي شد.
- چرا چاقو با خودت حمل ميكردي؟
در شهرستان دوستانم ميگفتند كه اگر خواستي به تهران بروي با خودت چاقو ببر. چون تهران شهر بزرگي است و زورگيران زيادي دارد. من هم از ترسم چاقو با خود برداشتم تا اگر خطري تهديدم كرد با آن از خودم دفاع كنم اما فكرش را نميكردم كه با آن دست به جنايت بزنم.
- چرا به تهران آمده بودي؟
براي اينكه دندانهايم را روكش كنم. قرار بود شنبه بعد از اينكه كار دندانپزشكيام تمام شد دوباره به شهرستان برگردم كه اينطور شد.
- شغلت چيست؟
من شغل ثابتي ندارم. گاهي براي مجلهها داستان مينويسم.
- پس نويسندهاي؟
علاقه زيادي به رمان نوشتن دارم و آرزويم اين بود كه روزي رماننويس مشهوري شوم. حتي چندين داستان جنايي و عاشقانه هم نوشته بودم و در مجلههاي محلي چاپ شده بود. اما حالا بهجاي رماننويس، شدم قاتل و آدمكش! اميدوارم خانواده مقتول مرا ببخشند چون اصلا قصد كشتن نداشتم.