اگر تركيب رنگي كار به دل خودش ننشيند دوباره آن را ميشكافد و از نو كار ميكند؛ حتي اگر چند روز روي آن وقت گذاشته باشد. شايد براي يك كار چندين بار به بازار برود. براي او رنگها و طرحها چيزي بيش از ابزار كار و منبع درآمد هستند. او با هنرش زندگي ميكند، از كنار هم گذاشتن رنگها و خلق طرحهاي جديد لذت ميبرد و نيرو و آرامش ميگيرد. فتانه فاجاني، سالها تجربه دارد. آنطور كه خودش ميگويد كار با نخ و سوزن و پارچه را وقتي خيلي كوچك بوده شروع كرده و اين رشته را ادامه داده و الان به جايي رسيده كه علاوه بر داشتن مشتريهاي پروپاقرص، به چند هنرجو هم آموزش ميدهد. او، يك مادر جوان و سختكوش است.
- از روي دست مادرم
از بچگي به كارهاي هنري علاقه داشتم. 5-4 سالم بود كه براي نخستين بار نخ و سوزن بهدست گرفتم. يادم ميآيد كه مادر لباسهاي كوچكي برايم برش زد و من با دست مشغول دوختنشان شدم. وقتي سوم دبستان بودم فقط با يك آموزش كوتاه مادربزرگ، سرويس آشپزخانه جهيزيه يكي از اقوام را گلدوزي كردم. اينطور شد كه مادربزرگ كه از استعدادم باخبر شده بود يك روز دستم را گرفت و پيش دختر يكي از دوستانش كه كار گلدوزي ميكرد برد تا از او گلدوزي ياد بگيرم. همينطور ادامه دادم و روزبهروز چيزهاي بيشتري ياد گرفتم. سالها بعد وقتي ميخواستم ديپلم خياطي بگيرم 3-2ماه بيشتر كلاس نرفتم. در واقع همهچيز را بلد بودم و بيشتر براي اين در كلاسها شركت كردم كه بتوانم امتحان بدهم و مدرك بگيرم.
- هنوز ياد ميگيرم و ميدوزم
هنوز كه هنوز است، روزانه چيزهاي بيشتري ياد ميگيرم. خصوصا اينكه حالا بهخاطر فعاليتم در آموزشگاه، سريع از ورود كارهاي جديد به بازار مطلع ميشوم. هر چيز جديدي كه رايج ميشود دنبالش ميروم و خدا را شكر سريع ياد ميگيرم. مثلا گيپوردوزي را از يكي از آشناها كه دوره ديده بود ياد گرفتم. او فقط گره مربوط بهكار را يادم داد و من با كمك كتاب، تمرين كردم و كاملا مسلط شدم. روباندوزي، سرمهدوزي، عثمانيدوزي، خطاطي و خيلي چيزهاي ديگر را هم تقريبا همينجوري ياد گرفتم. البته هنوز هم بين شاخههاي مختلف هنري، گلدوزي برايم يك چيز ديگر است. نميدانم؛ شايد چون يك ظرافت خاصي دارد. هنوز هم با ذوق و شوق گلدوزيهايم را بالا و پايين ميكنم، به طرح بعد ميدهم، سايه ميزنم و شروع به دوختنش ميكنم.
- ايدهها و طرحها از كجا ميآيند؟
براي انتخاب رنگها ما معمولا با مشتري صحبت ميكنيم. مثلا اگر سفارش سرويس پذيرايي بدهد حتما رنگ پردهها و مبلها را از او ميپرسم و با توجه به دكوراسيون منزل، رنگ پيشنهاد ميدهم. خيليها هم هستند كه از همان اول ميگويند فلان رنگ يا طرح را ميخواهند. يكسري كتاب هست كه براي زدن طرح و انتخاب الگو به آنها رجوع ميكنم. گاهي هم خودم براي طراحي دست بهكار ميشوم. مثلا به درخواست مشتري مجبور ميشوم طرحي خاص خلق كنم. تركيب رنگي كارها هم به مرور دست آدم ميآيد. مثلا، سبز سرد كنار بنفش خوب ميشود. خيلي از اينها را به مرور با نگاه كردن و دقت در طرحهاي ژورنالها فهميدهام. طبيعت هم منبع الهام خوبي است. پيشتر كه صبحها پارك ميرفتم خيلي به طرح و رنگ گلها و فضاي سبز دقت ميكردم.
- ما خودكفا شدهايم
همه كارهاي مربوط به سفارشهايم را خودم انجام ميدهم؛ از آستركشي گرفته تا مغزيدوزي.حتي خريدهاي لازم براي سفارشها را خودم انجام ميدهم. مشغول شدن به اين كار باعث شده خيلي از نيازهاي خانوادهمان را هم خودم آماده كنم. در واقع خانواده ما در دوخت و دوزهاي معمول زندگي كاملا خودكفا شده. چند وقت پيش جشن عروسياي دعوت بوديم، نتوانستم كفشي مناسب لباسي كه براي عروسي دوخته بودم پيدا كنم. اين شد كه نشستم و كفش عروسي خودم را با پارچه لباس روكش كردم. نتيجه خيلي خوب از آب درآمد. بعضي وقتها موقع كار از پسرم درباره طرحها و رنگها نظر ميخواهم. او هم نظر ميدهد يا گاهي تشويق ميكند كه«مامان خيلي خوب شده!». برايم مهم است كه كارم را دوست دارد و با افتخار به دوستانش ميگويد:«مادرم هنرمنده!». يكبار براي مدرسه كاردستياي درست كرده بود؛ عروسكي كه به خاطرش در مدرسه تشويق شد.
- سريال نميبينم!
كار ما فشاري زيادي به بدن بهويژه گردن و كمر وارد ميكند. بهخاطر همين هم من سالهاست صبحها را با ورزش شروع ميكنم. قبلا پارك ميرفتم اما الان بيشتر با فيلمهاي ورزشي در خانه ورزش ميكنم. بعد از ورزش غذا را بار ميگذارم و مينشينم سر كار. بسته به حجم كار ممكن است تا 2 بعد از نيمهشب هم مشغول كار باشم. كلا حجم كارم بالاست و به خيلي از تفريحات معمول زنان خانهدار نميرسم. مثلا من هيچوقت سريالها را نگاه نميكنم. فقط صدايشان را ميشنوم. 2 روز در هفته هم آموزشگاه ميروم و بهخاطر مسافت زياد بايد ساعت15 : 7، بعد از بار گذاشتن غذا و راهي كردن پسرم به مدرسه راه بيفتم تا 9صبح در محل كارم باشم.
- همه مشتريهاي من
به خاطر كارم با خانمهاي زيادي در ارتباطم و همه جور مشتري و هنرجويي دارم. گاهي بين مشتريها به موارد جالبي برخورد ميكنم. خانمها وسواس زيادي در انتخاب طرح و رنگ دارند. مثلا خانمي آمده بود و براي بافتن يك «تل» ناقابل تمام كامواها و طرحهاي ما را زير و رو كرد. عدهاي هم هستند كه بهخاطر چشم و همچشميهاي زنانه دنبال طرحها و رنگهاي خيلي خاص هستند تا در مهمانيها بهاصطلاح به چشم بيايد. مشتريها سر اين چشم و همچشمي كارهاي عجيبي ميكنند. مثلا پيش آمده مشتري ادعا كرده كاري را كه من برايش بافتهام خودش بافته(!) و بعد كه زنهاي فاميل خواستهاند طرز بافت را به آنها ياد بدهد به مشكل برخورده و دوباره سراغ من آمده. براي مشتريها، تقريبا همهچيز دارم؛ از كاور جعبه دستمال كاغذي گرفته تا جانماز و سجاده، چادرنماز و آينه و لوازم عروس. معمولا مشتريها با ديدن نتيجه يك سفارش جذب ميشوند و سفارشهاي بيشتري ميدهند. مشتري آخرم، ابتدا فقط سرويس آشپزخانه را سفارش داد و بعد با ديدن نتيجه كار، جانماز و سجاده و روتختي و... را هم به سفارشاش اضافه كرد.