سؤال: سلام. دکتری هستم واقعی که مثل همهی دکترهای واقعی با داروها و قرصهای مختلف و از همهرنگ به دردهای واقعی بیماران جواب میدهم، نه به سؤالهای الکی غیرواقعیشان! حالا سؤال واقعی من این است که ستون غیرواقعی دکترجون تا کی قرار است در واقعیت ادامه پیدا کند تا متوجه شوم آبروی ما دکترهای واقعی تا کی قرار است به بازی گرفته شود. (لطفاً کسی غیر از دکترجون جواب بدهد.)
جواب: جناب دکتر واقعی، سلام. آنقدر در سؤالتان «واقعی» و «غیرواقعی» کردید که من از آن موقع دارم مدام خودم را نیشگون میگیرم که ببینم واقعی هستم یا نه! اما در جواب سؤالتان باید بگویم واقعیت این است که من هم مثل شما، واقعاً نمیدانم ستون دکترجون قرار است تا کی ادامه پیدا کند و بستگی به استقبال نوجوانان دارد. البته با بدقولیهایی که دکتر جون بهتازگی دچارش شده، بعید نیست در آیندهی نزدیک این ستون خودبهخود به دایناسورها بپیوندد!
بعد از این توضیح باید اعلام کنم من هم با شما موافقم که دکترهای مطب بهدنبال درمان دردهای «بیرونی» (شخصاً این کلمه را به «واقعی» ترجیح میدهم) بیمارانند، اما توجه شما را جلب میکنم به اینکه دکترجون هم سعی میکند با جوابهایش دردهای «درونی» نوجوانان را آرام کند.
قضاوت در اينباره را که کدام یک از این دردها (بیرونی و درونی) واقعیتر و دردناکترند، بهعهدهی خوانندگان محترم میگذارم، اما شخصاً میانهی خوبی با قرص و دارو ندارم و به همین دلیل گاهی از دکتررفتن فراری میشوم. چون بعضی دکترها (اگر بهتان برنخورد!) قبل از اینکه گلوی آدم را نگاه کنند، لیست داروها را روی کاغذ نوشتهاند: استامینوفن، اکسپکتورانت و آنتیهیستامین! من اگر بهعنوان یک بیمار حق انتخاب داشتم، ترجیح میدادم دکترم بهجای این داروهای تکراری و کلیشهای، چندکلمهای با من حرف بزند یا حتی جوکی، خاطرهای، چیزی برایم تعریف کند؛ آنوقت مطمئنم حتماً حال خیلی خیلی خیلی بهتری پیدا میکردم!