نوجوان بودم و البته از سير كردن در اين آثار كيف ميكردم. حالا سالها از آن روزها ميگذرد و تنها چيزي كه از لابهلاي تمام آن خواندنها يادم مانده، فصل مشتركي از تعريف «انسانهاي مرغوب» است. در تمام اين آثار، آدمهايي متشخص و محترم و معتبر بودند كه روحياتي يكسان داشتند. رشادت، شهامت، بيريايي، انساندوستي، زيركي، زهد، تقوا و خوشخلقي، تقريبا همه خصوصياتي بود كه براي انسانهاي معتبر در نظر گرفته ميشد.
سالها گذشت و من وارد دنياي شلوغ كار و اجتماع شدم. كمكم برايم مبرهن شد كه در دنياي امروز تعريف «انسان مرغوب» تغيير كرده است. آدمها از داشتههايشان اعتبار ميگرفتند؛ از محل زندگيشان، از نام خانوادگي پرطمطراقشان، از نوع ماشين و خانهشان و از سطح سواد و ثروت اطرافيانشان؛ چندان مهم نبود كه اين تعريف «انسان مرغوب و معتبر» چقدر درست و چقدر اشتباه است و اين يادداشت، مقالي براي تحليل و نقد اين تعريف نيست. اما اين روزها اتفاق خطرناكتري افتاده كه حتي تعريف اخير از انسان معتبر را هم زير سؤال برده است. دارم از «احساسات دستكاريشده» حرف ميزنم.
اينروزها با آدمهايي طرفيم كه ياد گرفتهاند در احساساتشان دست ببرند، كم و زيادش كنند و نمود بيرونياش را با مد روز هماهنگ كنند تا بتوانند «اعتبار» بگيرند؛ آدمهايي كه فكر ميكنند اگر از يك اتفاق، ابراز ناراحتي كنند، متشخص هستند ولو اينكه واقعا ناراحتشان نكرده باشد؛ آدمهايي كه در فهرست چيزهايي كه دوست دارند، اقلامي را وارد ميكنند كه واقعا دوست ندارند، اما ميدانند اعلام عمومي دوستداشتنشان، باعث دريافت اعتبار ميشود و آنها را در گوشهاي از سياهه آدمهاي مرغوب جا ميكند؛ آدمهايي كه از چيزهايي ابراز تنفر ميكنند كه واقعا از آنها متنفر نيستند ولي «باكلاس»تر اين است كه نشان دهند نفرت نسبت به موضوع مربوطه، سراپاي وجودشان را گرفته است. بگذاريد يك مثال نزديك بزنم. اتفاقات تروريستي اخير در پاريس، هر آدمي را ناراحت ميكند چراكه كشتهشدن هر انسان بيگناهي در هر گوشه جهان، اتفاق تلخي است.
اما اگر واقعا از كشتهشدن آدمهاي بيگناه ناراحت ميشويم، چه فرقي ميكند كه كجا اين اتفاق ميافتد؟ نكته اين است كه از نظر بعضيهاناراحتشدن براي پاريسيها، در تعريف خطرناك جديد از «انسان معتبر» امتياز بيشتري دارد تا ناراحتشدن براي مثلا بيروتيها... و چند پله به اعتبار آدمها اضافه ميكند. من آدمهايي را ميشناسم كه عاشق سريالهاي سخيف ماهوارهاي هستند اما ميدانند نشاندادن اين علاقه، باعث ميشود از كاروان «بافرهنگ بودن و باكلاس بودن» جا بمانند؛ پس درحاليكه هر شب اين مجموعهها را با اشتياق دنبال ميكنند، در فضاي عموميتر، بهشدت و حدت از آنها ابراز انزجار ميكنند. نتيجه دخيلشدن در احساسات و دستكاريكردنشان براي گرفتن اعتبار اجتماعي و پيوستن به قطار «اصالت»، چيزي نيست جز آدمهايي با هويتهاي چندپاره، ناچيز و كممايه كه در بلندمدت ميتوانند اخلاق اجتماعي را ساقط كنند.
لطفا از هر چيزي اعتبار ميگيريد، بگيريد اما با احساسات خودتان صادق باشيد و بگذاريد اين تنها ساحت باقيمانده انساني، از بين نرود. لطفا براي معتبرشدن، براي مرغوببودن و براي كسب اصالت، احساساتتان را دستكاري نكنيد كه كلاهمان پس معركه ميرود. لطفا كمي به عقب برگرديد و روح خودتان را به اين راحتيها نفروشيد.