خيلي حرف سختي است، ميدانم بايد حسابي مرد عمل باشي تا آنقدر سر نترسي داشته باشي اما باز هم ميگويم نترس. حتي اگر خداي نكرده عزيزي را از دست دادي يا نقصي در جسمت اتفاق افتاد. به طبيعت نگاه كن و بگو «از دستدادن» اتفاقي است كه براي همه جانداران و بيجانان ميافتد.
شايد خندهدار باشد اما من گاهي به مورچههايي فكر ميكنم كه بيهوا زير پا له ميشوند يا شاخه درختي كه بر اثر آويزان شدن پسر بچهاي از آن ميشكند. آنها ناله و شيون نميكنند، با ناشكيبايي روزشان را شب نميكنند، بقيه زندگيشان را مختل نميكنند، به ديگران خشم نميگيرند. چون چيزي كه نقص و نيستي را براي هرچيزي جز آدميزاد آسان ميكند، شعوري است كه ندارند.
آنها اندازه ما نميفهمند اين از دست دادن و اين نقص چقدر درد و محدوديت با خودش ميآورد. اين درست است! اما اگر كمي شجاعانه فكر كنيم، از اين شعور عليه خودمان استفاده نميكنيم و هر روز از حضور انواع ترسهاي روحي و جسمي بهخودمان نميپيچيم بلكه به نفع خودمان از اين شعور بهره ميبريم و ميگوييم: از فقدان نترس. «از دست دادن» طبيعيترين اتفاقي است كه براي همه بشريت و حتي همه كائنات ميافتد.