بلندترين ارتفاعي كه هر آدم ميتواند بپرد، به اندازه آرزوهاي اوست براي همين نميتوان از برخي آدمها توقع «خيلي خوب» بودن داشت چون «خيلي خوب بودن» فراتر از سقف آرزوهايشان است!
جواني، موتورسيكلتي ميخرد و آن موتور ميشود همه زندگي او. هميشه با يك لُنگ اطرافش ميچرخد و از موتورش تيمارداري ميكند. آن موتور ميشود همه هويت او. ميخواهد همه جا او را با موتورش بشناسند. يادش ميرود كه آن موتور صرفا وسيلهاي است براي آنكه به مقصد برسد، نه مقصدي كه پاي آن متوقف بماند. ديگري همين رفتار را با ماشينش دارد. مثل پروانه دور ماشينش ميچرخد كه مبادا خط بيفتد! واي به روزي كه يك صدمه جزئي به ماشينش بخورد، آن وقت بايد 3روز عزاي عمومي اعلام كرد.
سقف آرزوهاي او ميشود ماشينش. درست مانند دوران دفاعمقدس كه برخي ماشيندارها، از ترس حادثه حاضر نبودند براي انتقال نيروهاي مردمي و بسيجي ماشينشان را راهي جبهه كنند. آن وقت كمي آن طرفتر جواني 14ساله، همه زندگياش را كف دست ميگيرد و در راه دين خودش را فدا ميكند. يا اينكه برخي خانمها، همه دغدغه و انگيزهشان بر اين استوار ميشود كه زيبا و جذاب باقي بمانند. هميشه جلوي آينه تمامقد خانه، نگران آن هستند كه مبادا يك چروك ريز به پوستشان بيفتد و در روز دهها قلم وسيله آرايشي و بهداشتي استفاده ميكنند تا زيبا بمانند.
پايههاي ساختمان زندگي همان آرزوهاست. وقتي آرزوها و خواستهها كوتاه باشد ديگر از اين ساختمان انتظار نميرود كه دغدغههاي بزرگ را بهخود راه بدهد.
سفر اربعين اين ويژگي شگفت را دارد كه سقف آرزوهاي آدم را مرتفع كرده و زندگي را از يك كلبه محقر تبديل به يك عمارت شكوهمند ميسازد چرا كه مردم از آرزوهاي كوتاه و عادتهاي روزمره جدا ميشوند و فارغ از همه قواعد و هنجارهاي خودساخته، دل به درياي خروشان عشاق حسين(ع) ميسپارند و گام در راه سفري سخت و عجيب ميگذارند.به همين دليل است كه همه ما بارها ديدهايم زائران اربعين وقتي كه به شهر و موطنشان باز ميگردند ارتفاع آرزوهايشان از بقيه بلندتر و همت و ارادهشان مرتفعتر شده است.