ممكن هم هست تالار عروسي باشد و حرفها همه بوي تبريك بدهند و اسپند و «به پاي هم پير شويد». ممكن است اين در به مهمانسرا باز شود و به يمن آمدن تو به مهماني، همه جلوي پايت بلند شوند و خوشامد بگويند «كم پيدايي!». ممكن است عيدديدني باشد و «صد سال به از اين سالها...»
گفتن و شنيدن خوشامد هميشه خوب است؛ فقط گاهي دلتنگي ميآورد. گاهي كه تازه وارد شبكههاي اجتماعي شده باشي و هنوز به انتخاب عكس پروفايل نرسيده؛ خوشامدها سرازير شوند... يك آن احساس ميكني اينجا همه بودهاند و تو نبودي. جاي خاليات را كه كسي نگفته بود؛ اين خوشامدها چه معنايي دارند؟ انگار معناي زنده بودن در همين آنلاين بودنها خلاصه شده است. وگرنه خودت خوب ميداني جاي دوري نبودي... اصلا جايي نبودي؛ همين جايي نشسته بودي كه حالا.
اما دلتنگي زود ميرود. كم كم چالهها و چارهها را ياد ميگيري. دوستانت را ميبيني كه عكس پروفايلشان دو نفره شده است، يا به جاي خودشان، عكس نوزاد گذاشتهاند، يا تصويري سياه جاي عكسشان را گرفته است، يا ميشنوي كه بيمارند، يا... اين بار خودت جلوي در ميايستي؛ خودمانيتر، نزديكتر تبريك ميگويي، تسليت ميگويي، از ته دل دعاي سلامتي ميخواني، دعاي عاقبت به خيري... و شايد اين بار براي بدرقه دير نرسي و براي بار آخر هم شده او را از اين سوي شيشه ببيني؛ هرچند چمدان بسته شده و آماده توي دستش باشد...