مشتاقان زيارت كربلا و نجف در اربعينحسيني جلوي اين ساختمان تجمع كردهاند و لحظهشماري ميكنند تا ويزايشان صادر شود. از جلوي اين ساختمان تا حرم رضوي حدود 4-3 كيلومتر راه است. كافياست به تاكسيها بگويي مستقيم تا تو را جلوي دَرِ حرم امامرضا(ع) پياده كنند. اما براي رسيدن به كربلا بايد حدود 2هزار كيلومتر را پشت سر بگذاري. مجاوران امام هشتم(ع) شال و كلاه كردهاند و ميخواهند هر طور شده خودشان را به نجف و كربلا برسانند. اينها مردمان دلدادهاي هستند كه از درياي محبت اهلبيت قطرهاي چشيدهاند و تشنهتر شدهاند.
- پارسال مُهر يادگاري ميزدند
منتظران ويزا را ميتوان به 2 گروه دستهبندي كرد؛ يك عده قبلا ثبتنام كردهاند و حالا آمدهاند ويزاهايشان را بگيرند. اين عده برگههايي در دست دارند كه رسيد ثبتنام محسوب ميشود. يك عده هم از قافله ثبتنام جا ماندهاند و هنوز هيچ كاري نكردهاند. طبق آنچه اخبار اعلام كرده روز سهشنبه آخرين روز ثبتنام بوده و مهلت درخواست ويزا به پايان رسيدهاست. خبر اميدواركنندهاي بين مردم پيچيده كه براساس آن مهلت ثبتنام چند روز ديگر تمديد شده. پيرمرد روستايي كه با كلاه پشمي جلوي در كنسولگري ايستاده، دربهدر دنبال كسي ميگردد كه بتواند جواب سؤالش را بدهد. گذرنامهاش را نشان مردم ميدهد و از همه ميپرسد ميتواند به كربلا برود يا نه؟ يك نفر گذرنامهاش را ورق ميزند و ميبيند داخلش هيچ مُهري ندارد؛ «پدر جان! اينكه خاليه. بايد ويزا بگيري، با گذرنامه تنها كه نميشه رفت.» پيرمرد مات و مبهوت به بقيه نگاه ميكند؛ «حالا همينطوري برو اونجا شايد مرز باز شد اجازه دادن بري.» يك نفر معترض ميشود كه چرا به اين پيرمرد آدرس غلط دادهاند؛ «نه عزيز من! درست راهنماييش كن. اگه بره اونجا راهش ندن چي؟» مردم ياد خاطرات سال گذشته ميافتند كه رد شدن از مرز بسيار راحت بوده؛ «آقا پارسال اين همه دنگ و فنگ نداشت. هر كي ميخواست با يه كارت ملي ميرفت اونور. من به مأمور عراقي گفتم اقلا يه مُهر توي گذرنامهم بزنه كه يادگاري داشته باشم. اگه نميگفتم همون مُهر رو هم نميزد.»
- از اياب و ذهاب تا خدمات بيمهاي
روي ديوار، پر از آگهي و اطلاعيه است. يكي خدمات بيمهاي ميدهد و ديگري مسافران را با ون و اتوبوس و پژو 206 به مرز ميرساند. چند تا خودروي كوچك و بزرگ جلوي دفتر صدور ويزا پارك كردهاند. رانندهها ميان مردم ميروند و درباره خدماتشان توضيح ميدهند. راننده خودروي ون از بقيه مجهزتر است. كارتي تبليغاتي چاپ كرده و رويش شرايط سفر زميني به مرز مهران را توضيح داده است. اكثر كساني كه دنبال ويزا آمدهاند درباره وسيله نقليه سفرشان از قبل برنامهريزي كردهاند. خودروهاي خطي گزينه مناسبي هستند براي اقليت محدودي كه در دقيقه90 تصميم گرفتهاند كولهبار سفر را ببندند. راننده ون كارتش را به همه ميدهد تا اگر به هر دليلي برنامهشان عوض شد از اين خودرو استفاده كنند؛ «اين كارت رو هم داشته باشيد، ضرر نميكنيد؛ شايد به دردتون خورد.» و توضيحات كاملتر را فقط به كساني ميدهد كه درباره سفر زميني با خودروي ون كنجكاوي ميكنند. به گفته مجيد رفتن به مرز مهران كاري ندارد ولي در برگشتن خيليها به مشكل ميخورند. مجيد كه با پدر و مادر سالخوردهاش براي گرفتن ويزا آمده ميگويد: «بعضيا موقع برگشت چون ميبينن مسافر زياده، قيمت رو ميبرن بالا. من اگه بخوام زميني برم با كسي ميرم كه مطمئن باشم من رو با همون قيمت برميگردونه».
اين جمله، آقاي راننده را آزردهخاطر ميكند. او كمي درباره معرفت و مردانگي حرف ميزند و اينكه وقتي قول داده مردم را برگرداند سر قولش هست و نامردي نميكند. يكي از زائران به آقاي راننده خبر ميدهد كه راننده ديگري همين مسير را ميرود. تازه در طول مسير در قم و جمكران هم توقف دارد.
مسعود فارغالتحصيل رشته مهندسي عمران است و بهتازگي در يك پروژه ساختماني بهعنوان مهندس ناظر استخدام شده. او سال گذشته زميني به كربلا رفته و براي امسال پولهايش را پسانداز كرده تا بتواند با هواپيما برود و برگردد. سختيهاي زيادي را تحمل كرده و دوست ندارد دوباره شرايط سال گذشته برايش تكرار شود؛ «حدود 20ساعت طول كشيد تا با اتوبوس از مشهد به مرز مهران برسيم. دست و پام خشك شده بود. ولي امسال با پرواز ميرم كه موقع پيادهروي انرژي داشته باشم. خيلي خوبه كه آدم ناهارشرو خونه بخوره و 5ساعت بعد توي حرم نجف باشه.»
- گذرنامهها دست كيه؟
پدر، كارمند بازنشسته بانك است و امسال ميخواهد همراه با خانوادهاش به كربلا برود. ويزاي همه عروس و دامادها و نوههايش آماده است اما خودش بدون ويزا مانده. پرسوجو ميكند كه بداند چرا چنين اتفاقي افتاده. مردي كه همه برگههاي رسيد تقاضاي ويزا را جمع كرده روي سكويي ميرود و با صداي بلند ماجرا را توضيح ميدهد:«خواهرا و برادرا! اينا همه گذرنامهها رو ريختن توي يك كيسه! موقعي كه كيسه رو خالي كردن همهچيز ريخته به هم. براي همينه كه ويزاي يه عده زودتر ميآد مال يه عده ديگه ديرتر. ولي خاطرتون جمع باشه؛ قول دادن تا 2ساعت ديگه همهش برسه.»
يك كيسه بزرگ را از داخل ساختمان نمايندگي بيرون ميآورند. مردي قويهيكل به ديوار تكيه ميدهد و از داخل كيسه، گذرنامهها را يكي يكي درميآورد. اسامي را ميخواند و گذرنامهها را تحويل ميدهد. مردمي كه اساميشان خوانده ميشود از خوشحالي بال درميآورند. گذرنامههاي مُهر خورده را بدون هيچ مدرك و سندي بهدست جماعت آنجا ميدهد. خاطرش جمع است كه همه مردم جزو زائران حسيني هستند و كسي اهل تقلب و سوءاستفاده نيست.
- خوشحالي هاي بعد از ويزا
3 جواني كه تيپ اسپرت زدهاند دارند درباره برنامه سفرشان حرف ميزنند. «به جان احمد اگه امشب ويزام بياد همين فردا راه ميافتم.» از آن جوانهايي هستند كه بلافاصله بعد از اتمام خدمت سربازي گذرنامه گرفتهاند. هنوز ازدواج نكردهاند. ميگويند اگر كسي مجردي به كربلا برود مشكلات كمتري دارد و بهراحتي ميتواند در موكبها استراحت كند. بعد از گرفتن ويزايشان با خوشحالي از محل نمايندگي دور ميشوند. صداي شاديشان اينقدر بلند است كه توجه همه را جلب ميكند.