آمارها كه اينطور نشان ميدهد. افزايش طلاق مدت زيادي، كه نگراني جامعه را به همراه داشته اما هنوز هم نمودارش رو به صعود است! طرح و برنامه هم براي جلوگيري از اين رشد روزافزون كم نبوده است اما چرا هيچ مرهمي بر اين زخم اثر نميكند؟ بهزيستي كشور انواع و اقسام طرحها را در شهرهايي كه رشد طلاق آنها بيش از ساير نقاط كشور بوده به اجرا گذاشته اما توفيق چنداني حاصل نشده است. جمع كثيري معتقدند يكي از مهمترين دلايل، مشكلات اقتصادي است. شايد در بيميلي نسبت به ازدواج اين مشكل جايگاهي كليدي داشته باشد اما آيا اين دليل در بروز طلاق نيز پررنگ است؟ آيا آن صبوري و خانواده دوستي و قناعتي كه از زن و مرد ايراني سراغ داريم درست هنگام تشكيل خانواده محو ميشود؟ حتما اينطور نيست. آيا اعتياد را بايد دليل اصليتري دانست؟ وقتي بيشتر طلاقها در 5سال ابتداي زندگي صورت ميگيرد نشان ميدهد حتي اگر اعتيادي هم هست، پس از تشكيل خانواده صورت گرفته است، نه قبل از آن. دلايل بسيار ديگري هم عنوان ميشود، نظير خيانت، نارضايتي جنسي و... كه من هم منكر وجود آنها نيستم اما بهنظر ميرسد مخرج مشترك همه آنها عوض شدن سبك زندگي ايراني است.
ميل روزافزون به آزاديهاي شخصي و فردگرايي باعث شده كه زوجهاي ايراني عطاي زندگي مشترك را به لقايش ببخشند و قدم در سرابي بگذارند كه خانواده و ريشه و فرهنگشان با آن غريبه است. تنوعطلبي در فردگرايي سبك زندگي جديد اجازه نميدهد كسي مشكلات زندگي مشترك را با جان و دل بخرد تا در عشق به ديگري زير يك سقف از مواهب آن بهرهمند شود. ما عوض شدهايم و موجي ما را با خود ميبرد كه ارادهاي برايمان نگذاشته است. اين موج همهچيز را با خود ميبرد؛ ريشه، فرهنگ، آيين و خانواده.