نيازي نيست با نخستين پولي كه دستتان ميآيد به فكر دست و پاكردن كارخانه و سوله باشيد. خيلي از تحصيلكردههايي كه وارد كار ميشوند نخستين پولي كه به دستشان ميرسد فكر خريد زمين و ساخت كارخانه ميافتند تا رؤيايشان براي راه انداختن يك كسب و كار بزرگ را در كمترين زمان ممكن به حقيقت نزديك كنند. معمولا ۸۰ درصد كسب و كارهاي نو در همين مرحله يا قبل از آن شكست ميخورند. بهنظرم كارآفرين بايد قدم به قدم پيش برود و كسب و كارش را محتاطانه و سنجيده گسترش بدهد. او در اوايل كار كه هنوز پروژهاش جا نيفتاده و محصولش مشتري مورد نياز را در بازار پيدا نكرده، ميتواند يك كارگاه كوچك اجاره كند يا حتي ممكن است با ماهي يك روز اجاره كردن خط توليد يك كارخانه، كارش را پيش ببرد. واقعيت اين است كه در دنياي جديد، بايد پيشفرضهاي فيزيكي ذهن مان را تغيير دهيم. براي رسيدن به موفقيت، نياز نيست همهچيز به كاملترين شكل ممكن دراختيار باشد بلكه بايد ياد بگيريم كه از همه امكانات موجود، كاملترين استفاده را ببريم.
غير از اين، گاهي كمالگرايي و تعيين هدفهاي بسيار دور مشكلزا ميشوند. خيلي از دانشگاهيان با وجود اينكه دانش بالايي دارند با كارهاي صنعتي و بازار آشنا نيستند. به همينخاطر هم ميخواهند همان سبك پژوهش دانشگاهي را در صنعت پياده كنند كه عملي نيست و به ضررشان تمام ميشود. شما بايد بهعنوان يك صنعتگر قادر باشيد يك جاي فرايند پژوهش براي طراحي محصول، نقطه بگذاريد و به سمت توليد انبوه برويد. وسوسه كامل بودن محصول را در خود مهار كنيد. سپس ميتوانيد در نسخههاي بعدي محصول آن را كاملتر كنيد و ارتقا ببخشيد.
اما كار توليد و بازار را نميشود تا ابد به تعويق انداخت. گاهي آنقدر بخش تحقيقات را طولاني و پيچيده ميكنند كه محصول بيات ميشود. يك مدير اجرايي كاربلد در كنار مجموعهاي از دانشمندان بايد باشد تا در چنين مواردي بتواند كار را جمع كند و نقطه پايان فاز پژوهش را بهدرستي و با قاطعيت تشخيص بدهد. ضمن اينكه هر چه ايده نو و بديعتر باشد عملي كردنش سختتر ميشود. از طرفي، نو و انقلابي بودن يك ايده يا طرح لزوما بهمعناي ارزش بالاي آن نيست. گاهي يك تغيير كوچك كه در روند معمول يك كار صنعتي پيشنهاد و باعث پديدآمدن بهبود نسبي ميشود با ارزشتر از پيشنهاد يك تغيير بزرگ است.
ما، نه خودمان و نه ايدههايمان الزاما بهترينها نيستيم، اما ميتوانيم بهترين عملكردها را داشته باشيم.